گفت: او تظاهر می کند که همه پشت سرش به نماز بایستند. ضابط بعد از گفتن این جمله، به طرف من حمله ور شد و با چوب زیر بغلش که فرماندهان عراق همیشه با خود داشتند، خواست مرا بزند. دست او را گرفتم و نگذاشتم مرا بزند.
در آن لحظه جناب سروان ایوب رسید. او خلبان اف۱۴ بود و جزو اسرای ایرانی که ایشان را به عنوان مسئول اردوگاه اسرا انتخاب کرده بودند. از من پرسید: چه خبر شده؟ موضوع را توضیح دادم. گفت: چند نفر این پیرمرد را به بهداری ببرند و خمشگین به طرف نایب ضابط حرکت کرد و با فریاد نایب ضابط را زیر مشت و لگد گرفت و به سرباز عراقی دستور داد سریع به فرمانده اردوگاه سرهنگ بگو به محوطه بیاید و حرکت زشت نایب ضابط را ببیند. نایب ضابط به طرف سروان حمله کرد و گردن او را گرفت.
ما ابتدا گمان کردیم می خواهد با او درگیر شود. اما ناگهان دیدیم که او صورت آقای ایوب را بوسید و التماس کرد. که سرباز را صدا بزند و به فرمانده اردوگاه نگوید چه اتفاقی افتاده. اگر فرمانده بفهمد، او را خیلی زود به جبهه می فرستد. جایی که هیچ کدام از دوستانش، سالم از آن برنگشته اند و کشته شده اند.
و بعداًضافه کرد: خواهش می کنم به فرمانده نگو، اشتباه کردم، مرا ببخش. جناب سروان ایوب گفت: در صورتی شما را می بخشم که سریع بروی بهداری و از خالو محمد عذرخواهی کنی. اگر او تو را بخشید، من حرفی ندارم (خالو محمد اهل گیلان غرب بود و هفتاد سال سن داشت). نایب ضابط سریع به طرف بهداری رفت. سرباز ابتدا از دکتر خواست از پیرمرد خوب مراقبت کند. بعد هم از خالو محمد خواهش کرده بود که او را ببخشد.
خالو محمد گفته بود: من از روی ناچاری شما را می بخشم. اما کسی دیگر شما را نخواهد بخشید. نایب ضابط گفته بود: او چه کسی است که من بروم پیش او و خواهش کنم که مرا ببخشد. خالو محمد گفته بود: کسی که ناظر بر اعمال زشت تو بوده و آن کسی نیست غیر از خداوند که تمام اعمال انسان های روی زمین را زیر نظر دارد. در صورتی خداوند شما را می بخشد که اولاً توبه کنید که دیگر این چنین حرکتی از خود نشان ندهید و دوم اینکه نماز بخوانید و عبادت کنید. طلب بخشش از خداوند و یادآوری اینکه هیچگاه در مقابل انسان های ضعیف و ناتوان، مغرور نباشید. اما من تو را بخشیدم. نائب ضابط با خوشحالی به طرف جناب سروان ایوب آمد و گفت: پیرمرد مرا بخشید. آقای ایوب گفت: برو و آخرین بارت باشد.
این خاطره هیچوقت فراموش نمی شود وهمیشه برای او آرزوی سلامتی و توفیقات روز افزون از درگاه خداوند خواستارم و دستش را می بوسم.
راوی: آزاده حیدر فتاحی
منبع: سایت جامع آزادگان
انتهای مطلب