شهید چمران و شهید فلاحی هم در سال 1360، پیرهن سرخ شهادت به تن کردند.
اما فرمانده عمل کننده در محور سوسنگرد، امیر سرتیپ محمد جعفر لهراسبی است. او تنها بازمانده فرماندهان مؤثر در این عملیات است. نام امیر لهراسبی، خصوصاً در مقطع اول جنگ تحمیلی بسیار آمده است. گردان 256 از تیپ 2 لشکر 92، گردانی است که او همواره با افتخار از آن یاد میکند.
نقش این گردان در عملیات تأخیری و کند کردن حرکت دشمن بعثی بارز و بهیادماندنی است، حضورش همراه با امیر شهبازی در کنار گردان 283 سوار زرهی در عملیات پدافندی پای پل کرخه و نقش اصلی گردان تحت امرش در عملیات سوسنگرد، نشانگر بیباکی و حضورش در کانون خطر است.
آنگونه که روایت میکند، گویا گردان تحت امرش در متوقف کردن دشمن در پل سابله(عملیات طریق القدس) هم نقش اساسی داشته است. این گردان، به سرعت به مدخل نفوذ عراقیها هجوم برده، دشمن را متوقف کرده، حال آنکه در این عملیات، بیشتر از نقش شهید مخبری یاد میشود.
ضمن اینکه در عملیات فتح المبین، با تصمیم ناگهانی شهید صیاد شیرازی در زمان اجرای عملیات، منصب فرماندهی تیپ به امیر لهراسبی واگذار شده است. بنابر تأکید شهید صیاد شیرازی، حضور تیپ 2، یکی از اسباب موفقیت در عملیات فتح المبین است. همه این موفقیتها، محصول تلاش سرتیپ لهراسبی، فرمانده پیروزی آفرین بوده است. امیر سرتیپ لهراسبی، بازمانده فرماندهان عملیات سوسنگرد است. او مطلعترین فردی است که امروز میتواند درباره نحوه اجرای این عملیات صحبت کند. به همین دلیل، با او به گفتوگو نشستیم تا عملکرد تیپ2 را در آن مقطع بازخوانی کنیم:
امیر لهراسبی میگوید: «تیپ2 در احتیاط نیروی زمینی بود. آن روزها پیگیریهای زیادی صورت گرفته بود تا این تیپ وارد عمل شده، مانع سقوط سوسنگرد شود. جلسهای هم در استانداری خوزستان تشکیل شده و در این باره صحبت شده بود.
در آن زمان، تیپ3 در تپه اللهاکبر عمل کرده و در این منطقه مستقر شده بود. در جنوب، تا حمیدیه، نیرو نداشتیم و عراقیها هم تا حمیدیه آمده بودند که مرحوم قاسمی (فرمانده وقت لشکر92) دستور داد راه عراقیها را در حمیدیه با آب بستند. تعدادی از تانکهای عراقی در آب فرو رفتند. بعد از این راهکنش موفق امیر قاسمی، عراقیها رفتند و سوسنگرد را محاصره کردند. به این ترتیب که سمت غرب، یکسره به دست عراقیها افتاده بود. آنها حتی تا حاشیه جنوب شهر را هم محاصره کرده بودند. اما در شمال شهر نیرویی نداشتند، ولی گردان تحت امر سرگرد منتصر از تیپ3، در این قسمت حضور داشت. این گردان از بالای کرخه حرکت کرد، اما موانعی مانند رودخانه نمیگذاشت که به طرف شهر بیایند. بنابراین دشمن میدانست که در این قسمت نیروی دفاعی وجود دارد.»
این وضعیت دشمن را در منطقه، از سایر فرماندهان هم شنیدهایم. اما یکی از کنجکاویهایمان این بود که بدانیم تیپ2 دزفول در آن زمان کجا بوده و چه باری از دوش مدافعان برداشته است. سرتیپ لهراسبی در این باره میگوید:
«تیپ دزفول از 17 فروردین در عین خوش مستقر شده بود و یک گروهان از گردان ما (گردان 256) را هم به موسیان برده، زیر امر لشکر 84 قرار داده بودند که دو سال بعد باز در اختیار ما قرار گرفت. بخشدار موسیان، آقای علیدادی، از ما خواسته بود که پاسگاههای ژاندارمری را تقویت کنیم. ما هم در هر پاسگاه یک تانک و یک قبضه خمپارهانداز و … گذاشته بودیم. در آن زمان، تیپ 207 دزفول هم در اطراف فکه مستقر شده بود. عراق که حمله کرد، دو روز مقاومت کردیم. بعد به «علیگرهزد» آمدیم. یک شبانهروز در این محل ماندیم و آنگاه تا پای پل کرخه پیش آمدیم. به این ترتیب، حرکت دشمن را در طی این مسافت، چهار- پنج روز طول دادیم. در این فاصله، لشکر 21 را حرکت دادند و به منطقه آوردند.
23 مهر بود که پل کرخه را تحویل لشکر 21 دادیم. در این مدت، اتفاقات زیادی رخ داده بود. عراق داشت تک میکرد که پل کرخه را بگیرد، اما در برابر آتش ما نمیتوانستند مقاومت کنند و عقب مینشستند. بعد از تحویل پل کرخه به لشکر 21، به اهواز آمدیم تا به لشکر 92 ملحق شویم. ابتدا ما را در پل سوم، پشت هوانیروز مستقر کردند. دو- سه شب آنجا بودیم. بعد ما را به کارخانه قند، در ده کیلومتری شمال اهواز بردند. هنوز جاگیر نشده بودیم که شبانه دستور دادند که برویم فولی آباد. این مسائل زمانی اتفاق افتاد که بین بنیصدر و شورای عالی دفاع و مقام معظم رهبری بر سر حضور تیپ2 مباحثی مطرح شده بود. ظاهراً به این ترتیب میخواستند ما را به نحوی از نظر خارج کنند تا در دسترس نباشیم. به همین دلیل، در این فاصله هفت – هشت روز تا حمله به سوسنگرد، هفت – هشت بار تغییر مکان دادیم. دو شب هم در فولیآباد ماندیم و بعد از آن، مصادف با شروع عملیات تیپ2 و حمله به دشمن در سوسنگرد، رفتیم به حمیدیه. معاون تیپ، شبانه ساعت 22:00، من و سایر فرماندهان گردان را احضار کرد و همراه خودش به ده، گلبهار برد. این ده، در سه – چهار کیلومتری ابوحمیظه قرار دارد؛ ابوحمیظه هم در پنج کیلومتری سوسنگرد قرار دارد.
همان شب، معاون تیپ ما را درباره زمین منطقه عملیات توجیه کرد؛ با این توضیح که اینجا گلبهار است و تا سوسنگرد کمتر از ده کیلومتر فاصله داریم. معلوم شد که گردان تحت امر من (256) تلاش اصلی خواهد بود در سمت چپ جاده حرکت خواهد کرد. گردان 105 پیاده مکانیزه در سمت راست جاده و گردان 207 هم پشت سر گردان 256 به عنوان احتیاط حرکت خواهند کرد. معاون تیپ به این نکته اشاره کرد که دشمن، در دهی به نام «مرمی»، حد فاصل گلبهار تا ابوحمیظه، مستقر شده است و گفت که اگر به دشمن پهلو دادید، به این موضوع هم توجه داشته باشید. البته، آشنایی کافی نسبت به زمین منطقه عملیات داشتیم و عوارض منطقه را میشناختیم. به سرعت برگشتم و گردان را به سمت گلبهار حرکت دادیم. در آییننامههای مربوط به تانک چیفتن تأکید شده که این تانک، میتواند حداکثر 100 کیلومتر در سال روی شنی حرکت کند. از اینرو، همیشه به وسیله تانکبر حرکت داده میشود. ما در تمام جابهجاییهای صورت گرفته، تانکها را روی شنی حرکت داده بودیم. به این دلیل که معتقدم وقتی دستور حرکت صادر میشود، تعلل جایز نیست.
تانکها را شبانه مستقر کرده، آرایش دادم. مجموعاً 15 دستگاه تانک داشتم. نفربرِ خود را هم وسط دو گروهان قرار دادم و کارکنان را جمع کردم؛ عاشقانه داشتند کار میکردند. به آنان گفتم: «سوسنگرد در محاصره است و خواهران و برادران ما در سوسنگرد منتظر هستند که شما کاری کنید. فردا درِ تانکها را ببندید و در حال حرکت، شلیک کنید و جلو بروید. کسی هم سبقت نگیرد. آرایش را حفظ کنید. جاده سمت راست را هم بهعنوان نقطه نشانی داشته باشید که مسیر را گم نکنید.»
تهییج شده بودند و نمیتوانستند خودداری کنند. گفتم که دستور این است: باید ساعت پنج صبح وارد عمل شویم. به هر ترتیب، منتظر زمان شروع عملیات ماندیم.
ساعت 05:00 حرکت کردیم. قبل از رسیدن به ابوحمیظه در ده مرمی درگیر شدیم. نمیتوانستیم متوقف شویم. به همین دلیل، به یک دسته دستور دادم که فقط به طرف دشمن تیراندازی کنند. این کار باعث شد که دشمن نتواند جاده را جلوی ما ببندند. ساعت 12:00 رسیدیم به ابوحمیظه. در این ده به یک کانال عمیق رسیده بودیم. واحدهای تانک چیفتن، یک تانک «پلگذار» دارد که میتواند پلی به طول 18 متر نصب کند. به واحد، دستور توقف دادم. به سرعت پل نصب شد و تانکها را به آن سوی پل حرکت دادم. آنها در قرینه همین وضعیت مستقر شدند. شهید فلاحی، مرحوم ظهیر نژاد و مقام معظم رهبری هم در ابوحمیظه بودند.
شهید فلاحی مرا احضار کرد و وضعیت را پرسید. از روحیه بالای رزمندگان سخن گفتم. حرکت کردیم؛ ساعت 14:00 به سوسنگرد رسیدیم. از روبهرو به طرف ما تیراندازی میشد، اما دفعشان کردیم همچنان جلو میآمدیم و آتش میریختیم.
در ده مرمی یک تانک ما مورد اصابت قرار گرفت که متأسفانه منجر به شهادت چهار نفر از همکارانمان شد. جز این تلفات دیگری نداشتیم. ساعت 14:00 حماسه سوسنگرد تمام شد. ما به پدافند مشغول شدیم تا عملیات نصر با موفقیت انجام بگیرد.
به این ترتیب، باید گفت که تلاش اصلی به شکستن حصر سوسنگرد ختم میشود. اما تنها رسیدن به هدف کافی نیست، حفظ پیروزی هم اهمیت بسیاری دارد. چنانکه یکانها موظف هستند در اولین فرصت، اقدام به تحکیم مواضع کنند و مواظب پاتکهای دشمن باشند.
فرمانده گردان پیروز میگوید:
«تا جاییکه امکان داشت اطراف را شناسایی کردیم و تا هویزه پیش رفتیم. هنوز مغازههای هویزه باز بود. بنابراین بخشی از نیازمندیها را از هویزه تهیه میکردیم. پاسگاههای «اشکان» و «برزگر» هم در مسیرمان قرار داشتند. قرار بود لشکر 16 بیاید و از هویزه به سمت کرخه کور حمله کند. امیر سرتیپ لطفی و امیر فردوسیپور که آن موقع فرمانده تیپ یک بود به منطقه آمدند. آنان را تا کرخه کور همراه خود بردم و گفتم که نیازی به گرفتن کرخه کور نیست؛ زیرا دشمن در یک فضای ده کیلومتری بین کرخه کور تا هویزه و بستان حضور ندارد. اینگونه بود که طرح عملیاتیِ «نصر» عوض شد و به آن صورت طراحی و اجرا شد.
نیروهای عراقی، در این فاصله چند بار پاتک کردند که بیایند و دوباره جاده را بگیرند. حتی یک بار از گردان 207 که بهعنوان احتیاط گردان تحت امر من بود، چند اسیر گرفتند. اما تار و مارشان کردیم و باز هم عقبنشینی کردند. قصد داشتند که جاده را بگیرند، ولی موفق نشدند.»
سرتیپ لهراسبی از دلتنگیهایش در آن زمان صحبت میکند؛ از اینکه دشمن جرئت کرده و تا سوسنگرد پیشآمده بود: «سال 1348 در نفت شهر سومار، که آن موقع «نفتشاه» خوانده میشد، در پاسگاه «تنگاب نو» بودم. عراقیها هم در نفتخانه عراق، پیش روی ما حضور داشتند. مجموعاً مربوط به یک حوزه نفتی بودند. ما از منطقه «چمنفت» استفاده میکردیم و آنها جرأت نداشتند که حرکتی انجام دهند. حالا میدیدم که تا پل کرخه رسیدهاند و تأسف میخوردم که چه بر سَرِ ما آمده که باید این اتفاق بیفتد و دشمن بتواند این قدر جلو بیاید.
با ایثار و فداکاری ملت و ارتش آن کار نشدنی انجام گرفت؛ آنقدر دلیرانه جنگیدیم که امروز به لطف خدا حتی یک وجب از خاک مقدسمان در تصرف دشمن نیست. ما برای خدا کار می کردیم.»
پرسیدیم چه کسانی در سوسنگرد مقاومت می کردند؟ میگوید:
«سوسنگرد دو بار به دست دشمن افتاد و آزاد شد. در همان اشغال اول بسیاری از مردم شهر به طرف اهواز کوچ کردند. دشمن، برای سوسنگرد که آن را «خفاجیه» میخواند، فرماندار و شهردار هم تعیین کرده بود!
در زمان محاصره، عناصری از نیروهای مردمی، رزمندگان ارتش، سپاه و ژاندارمری حضور داشتند و میجنگیدند. نیروهای شهید چمران هم همکاری کردند و در زمان حمله به سوسنگرد، به طرف شهر حرکت کردند، اما آسیب جدی دیدند و در نهایت تیپ 2 بود که توانست به هدف برسد.»
سرتیپ لهراسبی از جمله فرماندهانی است که برای حفظ وجب به وجب خاک زرخیز کشورمان جانفشانی کرده، اما با روحیاتی که از همرزمانش سراغ داشته و دارد، مطمئن است که حتی اگر سوسنگرد به دست دشمن میافتاد، آنها به اهواز نمیرسیدند.
وی، درباره اهمیت اشغال سوسنگرد از نظر عراقیها میگوید: »سوسنگرد، شهر بود و گرفتن این شهر، اثر روانی زیادی در جنگ داشت. اما به صرفِ اشغال سوسنگرد، نمیتوان گفت که پای دشمن به اهواز باز میشد. دشمن تا پای پل کرخه که فاصله چندانی تا دزفول ندارد، پیش رفت، اما نتواست دزفول را بگیرد. در این منطقه هم تا دبحردان –پنج کیلومتری اهواز- رسید، اما نتوانست اهواز را بگیرد.
آنها در روزهای اول جنگ که هنوز آمادگی کافی نداشتیم، توانستند بخشهایی از خاک کشور ما را بگیرند. در آن مقطع، شواهد فراوانی از حرکت توپخانه و یکانهای دشمن در دست بود که حکایت از حمله قریب الوقوع میکرد، اما این گزارشها را کسی نمیپذیرفت. ما در مواضع بودیم، پاسگاهها را تقویت کرده بودیم و به پاسگاهها سرکشی میکردیم. بین اهواز تا سوسنگرد یک گردان دژ با تانکهای ام 36 حضور داشت. عراقیها سکوهایی در سه کیلومتری خط مرزی داشتند و این خط پدافندی اهواز تا سوسنگرد ادامه مییافت. برای بقیه نقاط هم به همین ترتیب پیشبینی پدافندی کرده بودیم.
بعد از این عملیات که توسط تیپ دو صورت گرفت، آیا دشمن توانست سوسنگرد رااشغال کند؟
خیر، هرگز! عراقیها بعد از آن عملیات نتوانستند سوسنگرد را بگیرند. بعد از عملیات تیپ 2، عملیات نصر انجام گرفت و بعد هم عملیات طریق القدس انجام شد. در واقع دشمن را برای همیشه از این بخش خوزستان بیرون راندیم. قبل از طریق القدس در شمال کرخه، عملیاتهایی انجام دادیم. نیروهایمان به «هندلی» و «دهلاویه» رسیده بودند.
بعد در عملیات طریق القدس، لشکر 92 از شمال کرخه و لشکر 16 در جنوب همراه عناصری از سپاه عمل کردند و به هور و چزابه هم رسیدند تا اینکه سرانجام به مرز رسیدیم.
منبع: ماهنامه صف شماره 392 (ویژه نامه سوسنگرد)
انتهای مطلب