من نیز مرتب جابجا میشدم، و با رگبار گلوله از نزدیک شدن آنها ممانعت میکردم، یکبار، در پشت برجستگی خاک که عادتاً مطمئنتر بود متوجه سمت چپ شدم، دیدم در فاصله ده متری، چند نفر زانو به زمین زده و نشانه گیری میکنند، لباس ببر پلنگی متعلق به نیروهای مخصوص را به تن داشتند، سن آنها حدود 30 تا 35 ساله بود، من نیز بدون لحظه ای تأخیر بر زمین غلتیدم و در همان حال رگبار … ادامه مطلب را از لینک زیر دنبال نمائید.
انتهای مطلب