در حین عملیات بودیم که در یک لحظه متوجه شدم، آتشبار دوم گردان388 توپخانه به شدت بمباران میشود. گرد و غبار ناشی از بمبارانها همه جا را فرا گرفته بود و شلیک توپهای پدافند هوایی یگانها لحظهای قطع نمیشد. توپخانهها هم بلا انقطاع در حال شلیک بودند. در همین اثنا با مشاهده گرد و غبار و دود ناشی از بمبارانها، با آتشبار دوم تلفنی تماس گرفتم و از اوضاع آتشبار مطلع شدم. آمبولانس آتشبار دوم را دیدم که روی جاده شنی منتهی به بستان آژیرکشان در حرکت است. خیلی نگران شدم و نگاهم روی آمبولانس بود که نزدیک آتشبار ما آمبولانس بمباران شد. من به سرعت آمبولانس آتشبار را به همراه پزشکیار به کمک آنان فرستادم. مجروحین آتشباردوم را از آمبولانس واژگون شده تخلیه کردیم. پزشکیار آتشباردوم، گروهبان وظیفه علیرضا جوادی که درجهدار خیلی شجاع و فعالی بود، بر اثر بمباران مجروح شده بود. تمامی مجروحان را داخل آمبولانس آتشبار یکم قرار دادند و از محل تخلیه کردند. ولی واقعاً برایم عجیب بود زیرا هواپیماهای دشمن تصمیم داشتند به هر نحوی که شده مجروحین را از بین ببرند. لذا بعد از حرکت آمبولانس آتشبار یکم، بمبارانها تا پل بستان روی آمبولانس ادامه یافت تا بالأخره آمبولانس آتشبار یکم نیز از جاده منحرف و در کنار جاده متوقف شد. من شاهد تمامی این صحنهها بودم، لذا برای کمک به آنان از مهمات بر شنی دار استفاده کردم و استوار فریبرز شیخانی را با یک دستگاه مهمات بر به کمک آنان اعزام نمودم. بعد از بکسل کردن آمبولانس و در مسیر قرار دادن آن روی جاده، مجروحان را به بیمارستان تخلیه کردند. سرباز متین دفتری از سربازان آتشبار یکم بود که روز قبل به اصرار خودش من او را به آتشبار دوم مأمور کرده بودم. و موضوع از این قرار بود که به علت نیاز آتشبار دوم، من سه نفر سرباز را برابر دستور فرمانده گردان در اختیار آنها گذاشته بودم که یکی از آنان سرباز متین دفتری بود و متأسفانه در بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید. (روحش شاد و یادش گرامی باد)
ستوانیکم عباس صالحی در ادامه خاطراتش از عملیات طریقالقدس میگوید:
در ادامه عملیات آزادسازی شهر بستان من به همراه فرمانده گردان جهت یک شناسایی مهم به اطراف روستای سعیدیه در جنوب بستان و کنار هورالعظیم رفتیم. قصد داشتیم مناطق نفتی عراق را آن سوی مرزهای بینالمللی گلولهباران کنیم زیرا از نظر سیاسی بسیار مهم بود ضمن اینکه عمق خاک دشمن را مورد تهاجم قرار میدادیم که میتوانست از نظر روحی و روانی بر نظامیان عراق تأثیر سویی بگذارد. در مسیر حرکت خودمان، روستاهای تخلیه شده را میدیدم، روستاهایی که اکثراً تخریب شده و همه چیز مردم نابود و از بین رفته بود. صحنههای بسیار دردناکی را میدیدم که واقعاً تأسف بار بود. همدردی با هموطنانی که همه هستی خود را از دست داده بودند، واقعاً مشکل بود. عراقیها جنایاتی را در منطقه دشت آزادگان مرتکب شده بودند، که نمیدانم چگونه پاسخگوی خداوند خواهند بود ولی مطمئن هستم جنایتکاران در هرکجا که باشند، تاوان سنگینی بابت جنایات خود خواهند داد.
واقعاً تاریخ جنگها به معنی شرح زندگی چند نفر اندک شمار نیست که چه کردهاند و یا فرماندهان و سرداران بزرگی بودهاند و… تاریخ باید درباره مردم یک کشور برای ما سخن بگوید که مردم چگونه در آن شرایط سخت زندگی میکردهاند، چهکارهایی انجاممیدادند و چگونه میاندیشیدند. تاریخ باید از رنجها و شادیهای آنان و از دشواریها و مشکلاتشان برای ما سخن بگوید و بگوید که چگونه بر دشواریها چیره شدهاند. به همین منظور، من در آن زمان بحرانی که شاهد و ناظر مشقات هموطنان عزیزم بودهام، سعی کردهام در فرصتهای مناسب و در لابه لای خاطراتم از مشکلات مردم منطقه دشت آزادگان و رنجهای آنان سخن بگویم تا یک تصویر کلی از آن وضعیت و مصائب ارائه دهم.
ستواندوم تقی اسدی (سرهنگ بازنشسته) معاون فرمانده آتشبار دوم گردان343 توپخانه130مم کششی، در خاطراتش از منطقه عملیاتی دشت آزادگان میگوید:
من بعد از طی دوره مقدماتی فشرده و انتقال به گروه33 توپخانه، برابر دستور فرمانده گروه سرهنگ مهدی صدری در تاریخ 17/ 6/60 در منطقه ارتفاعات اللهاکبر خودم را به فرمانده آتشبار دوم گردان343 توپخانه130مم، ستوانیکم حسین باهر معرفی و مشغول انجام وظیفه شدم. پس از چند روز حضور در آتشبار و توجیه در یگان و آشنایی با نفرات و منطقه، فرمانده آتشبار من را کاملاً به مأموریت آتشبار و کل منطقه توجیه کردند و به عنوان افسر شناسایی (دیدبان) به آتشبار معرفی شدم و با ستواندوم محمود صحت و ستواندوم وظیفه علیرضا محمودینژاد که دیدبانان آتشبار بودند و در تپهسبز به شهادت رسیدند، آشنا شدم و ارتباط خوبی پیدا کردم. من با حضور در دیدگاههای آتشبار در منطقه، به همراه آنان و درک نارشان کاملاً به اوضاع منطقه آشنایی پیدا کردم. در منطقه ارتفاعات اللهاکبر دو آتشبار از گردان343 توپخانه، آتشبارهای دوم و سوم همراه با دیگر یگانهای لشکر92 زرهی و یگانهای غیر سرزمینی (لشکر16 زرهی) خود را برای عملیات طریقالقدس و آزاد مینمودن شهر بستان آماده میکردند. در همین راستا اکیپهای دیدبانی فعالیتهای مضاعفی را در منطقه دشمن جهت ثبت تیر در نقاط مختلف و حساس انجاممیدادند. اصلیترین فعالیتها و استقرار اکیپهای دیدبانی، منطقهای در نزدیکی روستای جابرهمدان (شمال رودخانه کرخه) و ارتفاعی در تپههای شحیطیه بود به نام تپهسبز، که به میدان مین وسیع و مستحکم ما بین نیروهای خودی و دشمن و یگانهای عراقی مستقر در آن منطقه دید بسیار خوبی داشت. نیروهای دشمن دیدگاههای دیدبانان را کاملاً زیر نظر داشتند و به طور مداوم روی آنها انواع آتشها را اجرا میکردند که نتیجه این فعالیتهای دشمن قبل از عملیات طریقالقدس به شهادت رسیدن ستواندوم علیرضا محمودینژاد و دیدبانان دیگر در تپهسبز بود. همچنین مورد اصابت قرار گرفتن دیدگاه آتشبار در جابرهمدان در هنگام دیدبانی توسط ستواندوم محمود صحت بود که خوشبختانه به وی آسیبی نرسید اما کلیه تجهیزات دیدبانان در دیدگاه به علت اصابت گلوله توپ منهدم شد. ما پیوسته در حال ترمیم سنگرهایمان در دیدگاه بودیم، دشمن لحظهای ما را در دیدگاه آرام نمیگذاشت. اما ما میبایست دیدگاهها را حفظ میکردیم زیرا برای عملیاتهای بعدی رزمندگان اسلام بسیار مؤثر و حیاتی بودند و عملیات نیروهای خودی را در آینده تسهیل میکردند، ضمن اینکه ما از فعالیتهای دشمن در آن منطقه آگاهی کامل مییافتیم و با اشرافی که روی منطقه دشمن داشتیم، اطلاعات دقیقی در هر لحظه برایمان آشکار میشد.
با نزدیک شدن عملیات طریقالقدس (کربلا1) آتشبار ما نیز در تلاش بود تا در بهترین وضعیت و آمادگی رزمی کامل در عملیات شرکت نماید. در عملیات بستان، مأموریت گردان343 توپخانه130مم تقویت آتش توپخانه لشکر92 زرهی در محور بستان بود که میبایست با توپهای130مم ضمن تقویت آتش توپخانه لشکر92 زرهی اهدافی را در عمق منطقه دشمن زیر آتش قرار میداد. با توجه به اینکه ستواندوم محمود صحت از آتشبار دوم گردان343 توپخانه که به عنوان مأمور انجام وظیفه میکرد، منفک و به یگان اصلی خود یعنی گردان335 پدافندهوایی انتقال یافت، تغییراتی نیز در سامانه فرماندهی آتشبار به وجود آمد. بدین ترتیب که ستواندوم بیت ا…خدابندهلو از آتشبار سوم گردان343 توپخانه به عنوان معاون فرمانده آتشبار به آتشبار دوم انتقال یافت و قرار شد من هم به عنوان معاون وی در عملیات بستان شرکت کنم. عملیات طریقالقدس هرچند در مقایسه با دیگر عملیاتها که بعداً انجام شد، از وسعت کمتری برخوردار بود ولی از حیث نتیجه، یکی از باشکوهترین نتایج را در پی داشت. با شروع عملیات در شب اول که باران هممیبارید، دشمن غافلگیر شد و در همان لحظات اولیه عملیات، برتری نیروهای خودی کاملاً محسوس بود. در آن عملیات، ستوانیکم حسین باهر در تهران بود، من و ستواندوم خدابندهلو عملیات آتشبار را اداره و هدایت میکردیم. شور و شوق بسیاری داشتیم و با تمامی وجودمان برای پیروزی تلاش میکردیم. نتایج عملیات در همان ابتدا ما را به وجد آورده بود، به همین دلیل تلاشمان را بیشتر میکردیم. در آن شب، همه جا صدای شلیک و انفجار به گوش میرسید و آتش و دود منطقه را فرا گرفته بود که گویای صدای ناقوس مرگ برای متجاوزین بود. باید آنها را در خاک کشورمان نابود میکردیم تا بتوانیم به مرزهای کشورمان برسیم زیرا تنها راه برای بیرون راندن دشمن اهرم زور بود. جنگ در شمال و جنوب رودخانه کرخه به شدت در جریان بود، بعد از پایان روز اول عملیات و انهدام نیروهای دشمن در منطقه بستان و پاکسازی منطقه از لوث وجود متجاوزین و متواری شدن آنان، در روز بعد به معاون آتشبار ستوان خدابندهلو ابلاغ شد که آتشبار را جابهجا و اطراف شهر بستان موضع جدیدی را برای ادامه نبرد اشغال کند. پس از شناساییهای لازم توسط فرمانده و افسر عملیات گردان و گروه شناسایی آتشبار تیر، در اجرای دستور صادره شروع به جابهجایی آتشبار کردیم. در جابهجایی آتشبار، ستواندوم خدابندهلو در جلوی ستون آتشبار حرکت میکرد و در انتهای ستون من حرکت و انجام وظیفه میکردم. برای رسیدن به موضع جدید در مسیر حرکت میبایست از میدان مینی که ماهها روی آن دیدبانی کرده بودیم، عبور میکردیم. در میدان مین ذکر شده که استحکامات بسیار محکمی بود، معبری توسط نفرات مهندسی لشکر92 زرهی و دیگر رزمندگان باز شده بود که در اطراف آن نوارکشی شده و کاملاً مشخص بود. ستواندوم خدابندهلو، هنگام عبور از معبر متوجه یک تانک عراقی در حوالی میدان مین میشود. با راننده خودرو سرباز حیدری سعی میکنند سیم بکسلی را که به تانک آویخته شده بود، بردارند چون مورد نیاز آتشبار بود. هنگام جابهجایی سیم بکسل و قرار دادن آن پشت خودروی لندرور که با آن در حرکت بودند، ناگهان سرباز حیدری روی مین رفته و پای او قطع میشود و ترکشهای ناشی از انفجار مین به سمت ستواندوم خدابندهلو پرتاب شده و تعدادی از ترکشها به وی اصابت مینماید که بر اثر اصابت یکی از ترکشها به قلبش، دقایقی بعد بر اثر جراحات وارده به شهادت میرسد. من با شنیدن این حادثه بسیار متأثر شدم و نمیدانستم چهکاری باید انجام دهم، دیگر کاری هم از من ساخته نبود، روحیه نفرات آتشبار هم با وقوع این حادثه متزلزل و همه با شنیدن خبر شهادت او بهت زده شده بودند. اما میبایست به وظیفه خطیرمان که جنگیدن با متجاوز و پشتیبانی آتش نیروهای در خط بود، ادامه میدادیم. من باتجربه کم خود میبایست آتشبار را هدایت و فرماندهی میکردم. شهادت همرزم بسیار خوبم در آن شرایط بحرانی ضربه بسیار سنگین و تجربه تلخی برایم بود که هیچگاه قادر به فراموش کردن آن نشدهام. بعد از آن حادثه تلخ، فرمانده آتشبار سوم، ستوانیکممهدی شاعری به کمک من شتافت و من را در ادامه مأموریت و جابهجایی آتشبار و اشغال موضع جدید کمک کرد که در آمادگی آتشبار برای ادامه عملیات بسیار مؤثر بود. راهنماییهای آن همرزمم در آن زمان باعث ایجاد دوستی خوبی بین ما شد. واقعاً روحیه جوانمردی را در انسانهای والا در شرایط سخت میتوان مشاهده کرد، با توجه به اینکه افسر یاد شده فرمانده آتشبار بود و درگیریهای خاص خود را داشت، معالوصف برای کمک به دیگر همرزمانش تلاش مضاعفی کرد و این روحیه واقعاً ستودنی است. ما در نزدیکی شهر بستان و در شمال رودخانه کرخه استقرار یافتیم و با شلیکهای پیاپی روی مواضع دشمن در تنگ چزابه و آن سوی تنگه حرکات دشمن را سد و با اجرای آتشهای دیدبانی شده و مؤثر عرصه را به دشمن تنگتر میکردیم و یگانهای مانوری تیپ3 زرهی لشکر92 زرهی و سپاه پاسداران را در این منطقه حیاتی یاری و عملیات آنها را پشتیبانی و تسهیل مینمودیم.
من در عملیات بستان، شاهد صحنههایی بودم که هیچگاه در جنگ برایم به آن صورت تکرار نشد. مشاهده اجساد عراقیها در منطقه و انواع تانک، نفربر، خودرو و دیگر تجهیزاتی که از دشمن به جا مانده بود، گواه بر شکست سنگین آنان در منطقه بستان بود. شاهد تخلیه مردم بومی منطقه بودیم که حدود 15ماه تحت نظر نیروهای دشمن در سختترین شرایط زندگی کرده بودند و اموالشان توسط دشمن چپاول، و خانهها و مزارعشان نیز ویران و به آتش کشیده شده بود. دشمن در منطقه بستان جنایاتی را با بیرحمی تماممرتکب شده بود که از باز گو نمودن آنها شرم دارم. گلولهباران و بمباران شهر بستان و روستاهای آن همچنان ادامه داشت و اراده پولادین رزمندگان اسلام بر این بود که دست دشمن را برای همیشه از منطقه قطع نمایند. نیروهای ایرانی مردانه میجنگیدند و هرگونه اقدام دشمن را با واکنش شدید پاسخ میدادند، بویژه در تنگ چزابه که از اهمیت زیادی برخوردار بود.
دلاوریهای رزمندگان گردانهای388،342،343و372 توپخانه صحرایی و گردانهای پدافند هوایی 325 و 335 گروه33 توپخانه و دیگر توپخانههای نیروی زمینی ارتش که با آتشهای دقیق و به موقع خود در منطقه اعمال نفوذ میکردند را شاهد و ناظر بودم که با پشتیبانی آتش خود از یگانهای پیاده و زرهی و دیگر رزمندگان یاس و ناامیدی را در دشمن بیشتر میکردند و مصمم بودند دشمن را در خاک کشورمان منهدم و برای همیشه بیرون برانند. در خاتمه باید بگویم گردان343 توپخانه در عملیات بستان شش هزار گلوله تا تثبیت اهداف توسط نیروهای خودی تیراندازی کرد. یاد تمامی شهدا و رزمندگان آن عملیات بزرگ گرامی باد.
منبع: توپخانه دوربرد در سال 1360 ؛ اصلاني، علی اکبر،1398 ، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب