ذهنم طوری است که از سطح فراگیری بالایی برخوردار هست شاید اگر شرایط زندگی خانوادگیام در دوران طفولیت به گونهای بود که بیشتر حمایت میشدم و یا امکانات مناسبتری در اختیار داشتم شرایط اجتماعیام خیلی بهتر از آنی میشد که الآن هست.
شرایط مهیا نبود و من هم همانطور که قبلا هم چندبار گفتهام یک بچه روستایی بودم با محدودیتهایی که هر روستایی با آن مواجه است. شاید در باب مقایسه با مناطق دیگر کشور، از محرومیت بیشتری برخوردار بودیم تا رفاه و آسایش.
در مورد زبان باید اشاره کنم به این که در مناطقی که خدمت میکردم معمولا بیشترین پرسنل بومی آنجا بودند و من هم طبق عادتی که داشتم، با اهالی آنجا زودجوش میخوردم. در اثر برخوردهای اجتماعی که با مردم آنجا داشتم، زبانشان را خیلی زود یاد میگرفتم.
در کردستان بودم کردی را به خوبی یاد گرفتم. در آذربایجان هم همین طور زبان ترکی را یاد گرفتم. خدمت در لرستان هم که نیازی به یادگیری نداشت، چون خودم لر هستم و زبان مادری من لری است و به لر بودنم هم افتخار میکنم.
باید یاداور شوم در مورد زبان استعداد و علاقه البته، حرف اول را میزند. چراکه خیلی از همکاران من سالها در این مناطق خدمت کردهاند اما بیشتر از چند کلمه از زبان آنجا را یاد نگرفتهاند، مگر چند کلمه ابتدایی و رایج روزمره مثل آب، نان، خداحافظی و چند کلمه جاری دیگر. زمانی در سازمان ملل خدمت میکردم و به عنوان فرمانده نیروهای ایرانی تأمین صلح سازمان ملل معرفی شده بودم که در کشورهایی مانند لبنان، اسرائیل، مصر و سوریه فعالیت میکردم.
این کشورها تابع سازمان ملل بودند که باید صلح بین آنها برقرار میکردیم. من افسر ارشد عملیات و هماهنگ کننده میان نیروهای مستقر در آنجا بودم که اکثرا از کشورهای اروپایی بودند.
نیروهای چند ملیتی که آنجا بودند وقتی میدیدند با زبان خودشان صحبت میکنم به خصوص کشورهای اروپایی و تنبیهاتی هم اعمال میکردم، خیلی تعجب میکردند و دلشان میخواست پروندهشان رو بیاید و به خدمت (لوی)، فرمانده کل فرانسوی که فرمانده عملیات بود برسد تا مدنظر قرار بگیرند و شناخته شوند.
این شخص تیمسار سرلشکر فرانسوی با یک سرتیپ غنایی از افریقا فرماندهی و معاونت نیروهای پاسدار صلح در خاورمیانه را به عهده که داشتند که داشتن این پستهای فوق العاده حساس اهمیت زیادی داشتند.
زبانهایی که یاد گرفته بودم و به خوبی تکلم میکردم، اگرامروز بگویم فراموش نکردهام ادعای نابجایی است. تنها زبانی که امروزه به آن مسلط هستم و مدارکی را به آن یا از آن زبان به فارسی ترجمه کردهام، زبان انگلیسی است که حالا به خوبی میتوانم با آن تکلم کنم.
زبانهای خارجی دیگر به خاطر نبودن هم صحبت به مرور فراموش شده و از یاد بردهام مگر همان چند کلمه آسان که در یاد میماند. من هم مثل سایر افسران پس از اتمام دوره مقدماتی، از آنجا که به زبان انگلیسی علاقه و همین طور تا حدود زیادی تسلط داشتم، متوجه شده بودم کلیه کتابهایی که درباره آیین نامههای نظامی تدوین و نوشته شده به زبان انگلیسی و توسط آمریکاییها صورت گرفته که یکی از پیشرفتهترین کشورها درباره مسائل نظامی می باشد.
شروع کردم به ترجمه این گونه کتابها و آیین نامهها تا در دانشکدههای نظامی ما مورد استفاده قرار بگیرد. حتی گاهی پیش میآمد بعضی از مطالب را اشتباه ترجمه میکردم اما اشکال چندانی به وجود نمیآورد؛ اما با این اشتباهات کوچک تصمیم گرفتم پایهام را قویتر کنم تا از میزان اشتباهات کم کنم. همین کار را کردم و با پشتکاری که داشتم و مسئولین امر هم متوجه اهمیت موضوع شده بودند سعی در حمایت من داشتند.
برای طی اولین دورهای که به آمریکا اعزام شده بودم دقت کردم ببینم طریقه گزینش افرادی مانند من برای تخصص های مختلف چگونه صورت می گیرد؟
با فعالیت شبانهروزی سعی کردم دروس نظامی که سر کلاس تدریس می شدبه بهترین وجه یاد بگیرم. علاوه بر دروسی که تدریس میشد، شبها تا دیروقت بیدار میماندم و درباره تاریخ ارتشهای جهان و کشورها به انگلیسی مطالعه میکردم. در حالی که سایر دانشجویان بیخیال خواب بودند و یا در گشت شبانه وقت خودشان را صرف میکردند.
کار به این قضیه نداریم که برای اداره مملکت در رأس امور ایراداتی بود و خودشان هم میدانستند، اما همه به این موضوع اذعان داشتند که ارتشی پرقدرت ساختهاند که ماندگار است و از بین رفتنی نیست.
با شرایطی که در منطقه خاورمیانه حاکم است و کشورهای قدرتمندی مانند آمریکا و شوروی چشم طمع به سرمایههای این منطقه دوختهاند ما باید تدبر کنیم و ببینیم چه راهکارهایی برای مقابله با این چشماندازها باید داشته باشیم تا در آینده صدمه نبینیم.
ایک افسر بلند پایه نظامی باید از مسائل سیاسی و نظامی و وضعیت کلی کشورهای همسایه آگاهی و قدرت تجزیه و تحلیل داشته باشد. باید بداند چطور شد که پاکستان و هندوستان اتمی شدهاند اما افغانستان به نان شب خود محتاج است؟ چرا مرزهای ما تا این حد ناامن شدهاند؟
باید آگاه باشیم همان طور که قبلا این کار صورت گرفته هنوز هم بعضی از کشورهای همسایه متوصد آن هستند که قسمتی از خاک ما را جدا کند و به وسعت خود اضافه کند تا به آبهای جنوب راه یابد.
باید بدانیم عراق و اردن چرا به این وضع افتادهاند و کشوری با وسعت و سرمایهای افسانهای مانند عربستان هنوز برای آب آشامیدنی محتاج از کشورهای دیگر است.
اکنون نظام شاهنشاهی ما به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده است باید ببینیم این تغییر چه وضعیتی در منطقه به وجود آورده است؟ اکنون کشورهایی مانند پاکستان و هندوستان تصور میکنند اتمی شدن کشور ایران زیانهای هنگفتی به آنها وارد میکند. هندوستان هنوز تسلط به وضعیت اقلیمی خود ندارد، پاکستان هم همین طور. عراق را میبینیم چه شرایطی دارد. افغانستان بدتر از عراق. کشورهای دیگر منطقه هم کمابیش همین وضعیت را دارند. ما باید آگاهی خود را از اوضاع منطقه بالا ببریم و تسلط بر اوضاع داشته باشیم، بخصوص با داشتن افراد بادانش در کلیه امور و متخصصین و کارشناسان زبدهای که مسائل جاری منطقه را دائم زیر ذره بین داشته و تجزیه و تحلیل کنند تا غافلگیر نشویم. سیاستمدارانی که سرشان کلاه نرود و گول ترفندهای سیاسی کهنه سیاستمداران غرب را نخورند.
ما در کشور خود افراد مدبر و کاردان کم نداریم؛ اما نباید به آنها انگ چپی و راستی و تودهای و هزار انگ دیگر بزنیم و از عرصه فعالیت دورشان کنیم.
اخلاق اسلامی، منش جوانمردی، پاکی و صداقت اسلامی همه به جای خود محترم هستند اما باید نیروهای نظامی و قدرت بازدارندگی در برابر متجاوزین را از یاد نبریم تا دشمنان برای ما دندان تیز نکنند.
باز می گردیم به ادامه بحث که در مورد تخصصها بود. بعد از طی دوره مقدماتی، همان کاری را که در آمریکا در مورد ستوان جوان اعمال می شد در اینجا انجام دهیم.
با کارشناسی که صورت می دادند متوجه میشدند کدام افسر شایستگی با کدام تخصص را دارد، او را در همان تخصص آموزش میدادند تا حدی که در آن دسته و شغل سرآمد میشد. من که افسر پیاده هستم از رسته توپخانه سررشتهای ندارم اما میتوانم به افسر توپخانه گرای درست بدهم بدون اینکه نیروهای دشمن را ببیند آن قدر گلوله بریزد بر سر آنها که زمین گیرشان کند. همان کاری که ما شاهد بودیم در دوران دفاع مقدس انجام میشد. بالعکس آن کاری که من، افسر پیاده توانایی انجام آن را دارم افسر توپخانه ندارد.
باید تعصبات عقیدتی را کنار بگذاریم و در حین داشتن تعهد، به تخصصها بها بدهیم. برگردیم به گذشته و مبحث تاریخ را بررسی کنیم و نظری بیندازیم به گذشته. کشوری مانند شوروی لنینی با آن قدرت و جبروتی که داشت به مرحله فروپاشی رسید و دیوارهای که دور خود کشیده بود فروریخت.
هر کشوری از جمله کشور ما، هر اندازه که قوی باشد نمیتواند دائم در جنگ و ستیز با کشورهای همسایه باشد. همانطور که درجنگ با عراق به مرحلهای رسیدیم که خستهکننده و به مرز فرسایشی رسیده بود.
منبع: مرد روزهای نبرد ؛ عابد ساوچی، عباس،1398 ، آتشبار، تهران
انتهای مطلب