– یادداشت بنویسم بذاریم روی میزش.
– آره. مینویسم، ببر بذار رو میزش.
یادداشت را میگیرد و به طرف میز تردد میرود. در حال رفتن نگاهی به ولی میرزا میاندازد و با اشاره سر پارسائیان را نشان میدهد. به آرامی نزدیک میشود و یادداشت را از گوشه میز به طرف سینی غذا پیش میبرد. لبخند میزند و از میز فاصله میگیرد. پارسائیان مشغول کار است و هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد. ولی میرزا از دور نگاه میکند و با لبخند سر تکان میدهد.
– چه فیلمی بازی می کنه این مسعود!
– نگو جواد جان! ایشون کارش زیاده. چارتا کشتی رفته بندر امام و …
پیش از آنکه جملهاش تمام شود، وضعیت قرمز میشود و همه به سرعت پست فرماندهی را ترک میکنند.
*****
صبح روز بعد، وضعیت پست فرماندهی با شب گذشته تفاوت دارد. «ناخدا مدنی نژاد» پشت میز فرماندهی مشغول مطالعهی گزارش است و افسران ستاد پشت میزهای خود نشستهاند. روی میز بزرگتر «نمایندهی پایگاه ششم هوایی» کنار افسر راداری» نشسته و پرواز هواپیماها را هماهنگ میکند. «ولی میرزا» از اتاق مخابرات بیرون میآید و به سمت میز خودش میرود. فرمانده، «بهمن شفیقی» را فرامیخواند. او میز عملیات را ترک میکند و کنار فرمانده میایستد.
– واحدهای ما کجان؟
– گشت عمومی خلیجفارس رو داریم قربان، توسط ناوچهها و هلیکوپتر. دو تا ناوچهمونام الآن اومدن داخل.
– ناو بوشهر کجاست؟
– سوختگیری کرده، داره جدا میشه.
– بسیار خوب.
فرمانده از جا برمیخیزد و به طرف میز مخابرات میرود، اما با شنیدن صدای افسر خلبان رابط، به طرف او برمیگردد و به دقت گوش میکند.
– هواپیماهای جلویی ایرانیاند. جلوییها رو نزنین. گوشتون به من باشه. به محض اینکه هواپیماهای خودی نشستن، میگم بقیه رو بزنین.
فرمانده میپرسد.
– خودیها کجان؟
– در حال فرود، قربان!
تعدادی از افسران، ساختمان را ترک میکنند، تا فرود هواپیماها را به چشم ببینند. بیرون از ساختمان، ولی میرزا، دستش را حائل چشمانش میکند و به مسیر فرود هواپیماها خیره میشود.
– دارن میشینن. سومیام نشست.
با فرود آخرین هواپیمای خودی، ضدهواییها به کار میافتند و هواپیماهای عراقی اوج میگیرند. صدای رگبار ضدهواییها شنیده میشود و کمی بعد صدای چند انفجار پیاپی نیز به گوش میرسد.
«ولی میرزا»، به سمت ساختمان نگاه میکند. پنجرهی چوبی ساختمان فرماندهی، بر اثر موج انفجار از جا درآمده و پیداست که این ساختمان قدیمی تاب مقاومت در برابر حملات سنگین دشمن را ندارد. افسران به هم مینگرند، اما در اینباره صحبتی نمیکنند. وضعیت سفید شده و همه به سمت ساختمان میروند.
منبع : اسکورت؛ اخلاقی، علیرضا، 1393، سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران، تهران
انتهای مطلب