نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیز قاطعانه، با انجام عملیات مرصاد به مقابله و دفع حمله پرداختند. هدف این مقاله تبیین نقش شهید صیاد شیرازی در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد میباشد و تحقیقی است کاربردی که به روش تاریخی انجام گرفته است. محقق در پی پاسخ این سؤال است که نقش شهید صیاد شیرازی در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد چگونه بوده است؟ در این تحقیق اطلاعات و دادهها بهصورت کتابخانهای گردآوریشدهاند. نتایج بهدستآمده از تجزیهوتحلیل کیفی دادهها بیانگر این مطلب است که شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی نقش بسیار مطلوبی را در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد در پایان جنگ تحمیلی ایفا نموده است.
واژگان کلیدی: شهید صیاد شیرازی، انسجام، نیروهای مسلح، عملیات مرصاد
مقدمه:
در سال پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، منافقین کوردل و بیبصیرت که به دامان دشمن بعثی عراق پیوسته بودند با فرصتطلبی از زمان پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران و با انجام عملیات فروغ جاویدان مستقیماً با پشتیبانی تدارکاتی و آتش عراق و به خیال باطل تصرف تهران و سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران از محور خانقین، خسروی، سرپل ذهاب، کرند، اسلامآباد، کرمانشاه به نیروهای ایران اسلامی حملهور شدند.
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیز قاطعانه، با انجام عملیات مرصاد به مقابله و دفع حمله پرداختند. عمليات مرصاد آخرين عمليات رزمى جمهورى اسلامى ايران در جنگ تحميلى هشتساله است، با اين تفاوت که نيروهاي دشمن، ايرانيانى بودند كه در قالب نيروهاى شبهنظامی موسوم به ارتش آزادیبخش ملى، تحت رهبرى گروهک تروریستی منافقین با حمايت دولت عراق به مرزهاى ايران حمله كرده بودند.
یک روز پس از آغاز حمله منافقین، دشمن در گردنه چهارزبر با نیروهای موجود در منطقه درگیر و زمینگیر شده و با حملات هوایی بالگردهای هوانیروز و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروهای رزمنده حاضر در منطقه، تحت فرماندهی، سازماندهی و هدایت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی که در سالهای پایانی جنگ به دلیل تغییر مسئولیت، از خط مقدم دور بوده و بهواسطه لطف خداوند متعال با عنوان نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع مشغول انجاموظیفه بودند و بنا به دستور فرماندهی نیروهای حاضر در منطقه را به عهده گرفته بودند، عملیات مرصاد از تاریخ 4/5/1367 شروع شد و بسیاری از نیروهای نفاق در آن محور کشته و یا اسیر و مجروح گردیدند و تعداد کمی نیز توانستند به سمت عراق متواری شوند. این عملیات باعث ذلت و خواری منافقین و دشمنان ایران اسلامی شد و افتخار و پیروزی برای رزمندگان اسلام و ملت ایران به ارمغان آورد. در عملیات مرصاد حضرت امام خمینی (ره) در پیام خودشان در تاریخ 6/5/1367 مراتب تقدیر و تشکر خودشان را به فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی هوایی ایران ابلاغ نمودند. اهمیت تحقیق از این نظر قابلبررسی است که دستاوردهای مثبت آن برای آیندگان نیروهای مسلح قابلاستفاده خواهد بود. این امر موجب میگردد فرماندهان، توانمندی و قابلیتهای این شهید را بهخوبی بشناسند و در جنگهای نوظهور و آینده، بهرهبرداری خوب و سازندهای از آن به عمل آورند. ضرورت تحقیق در این است که با توجه به اختلال در سیستم فرماندهی و کنترل یگانها و ازهمپاشیدگی نیروهای مسلح در چهار ماه آخر جنگ میبایست نقش برجسته و مهم شهید صیاد شیرازی در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد بررسی و در تاریخ هشت سال دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران ثبت گردد تا باگذشت زمان نقش این فرمانده ارزشمند کمرنگ دیده نشود و آیندگان ما مخصوصاً نسل جوان از قدرت و توانمندیهای فرماندهان دفاع مقدس خود بیاطلاع نمانند و بتوانند از تجربیات پیشکسوتان خود بهره کافی را ببرند.
مبانی نظری:
وضعیت توان نیروهای ایران و عراق در ماههای پایانی جنگ:
با طولانی شدن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال پایانی جنگ شاهد کاهش توان رزمی ایران و افزایش توان رزمی عراق با کمک تسلیحات اهدایی قدرتهای بزرگ بودیم عراق با استفاده از مستشاران خارجی علیالخصوص ژنرالهای شوروی توانست دست به یک بازسازی اساسی در ارتش خود بزند طوری که در کمتر از دو سال در همه زمینهها نسبت به ایران برتری داشت فقط در نیروی انسانی از 12 لشکر به 54 لشکر رشد پیدا کرد؛ و این در حالی بود که ایران بهشدت در تحریم اقتصادی و تسلیحاتی قرار داشت. تمام درآمد ارزی ایران به کمی بیش از پنج میلیارد دلار کاهشیافته بود که سه میلیارد آن صرف جنگ میشد اما عراق تنها از شوروی و فرانسه بیش از 12 میلیارد دلار تسلیحات گرفته بود. (بهمنی، 1392: 44)
شرایط پیشآمده ماههای اول سال 67 حضور نیروهای داوطلب در جبههها را کم کرده بود و در مذاکرات ستادی معمولاً فرماندهان از کمبود نیرو ابراز ناراحتی میکردند و در مواردی با اعلان آماده بودن طرح عملیات به خاطر کمی نیرو اقدام به عملیات نمیکردند و در همین شرایط شاهد عقبنشینی نیروها در فاو سپس منطقه عملیات کربلای 5 و پس از آن عقبنشینی از جزایر مجنون و عقبنشینی مکرر ارتش (به علت طولانی شدن جنگ، مشکلات مالی و اقتصادی کمبود نیرو، سلاح و مهمات) از مناطق مرکزی جبهه عقبنشینی از مهران بودیم که همه اینها در اثر هجوم سنگین دشمن استفاده وسیع از سلاح شیمیایی اتفاق میافتاد مواردی هم عقبنشینی با پیشبینی حمله دشمن بود که عمدتاً در داخل منطقه کردستان عراق قرار داشت. (رفسنجانی، 1367: 12) عمدهترین عامل تخریب روحیه بدین ترتیب صورت گرفت که ارتش و سپاه هر دو بهصورت جداگانه عمل مینمودند. (مصاحبه با امیر پور داراب در مورخه 17/9/93)
تصور سيطرهي ضعف بر قواي جمهوري اسلامي ایران:
درحالیکه آخرين تانكهاي دشمن در 3 مرداد 1367 در حال عقبنشيني از منطقه جنوب بودند و سخنگوي نظامي عراق نيز رسماً اعلام كرد كه نيروهاي عراق از دو شهر گيلان غرب و صالحآباد غرب نيز عقبنشینی كردهاند، نيروهاي منافقين بر اساس يك برنامه زمانبندیشده 33 ساعته، قصد داشتند، با بهرهگيري از 25 تيپ كه در مجموع چهار تا پنج هزار نفر را دربر ميگرفتند، در پنج مرحله، خود را به تهران رسانده و نظام جمهوري اسلامي را سرنگون كنند. (پور داراب، 1394: 65)
تجاوز منافقین به خاک جمهوری اسلامی ایران:
منافقین با استفاده از فرصت بهدستآمده و با حمایت و پشتیبانی کامل عراق و سران غرب، با تحلیل وضعیت موجود و با خیال خام پیروزی و فتح تهران، عملیات غیرمنتظره در سوم مردادماه 1367 (تحت عنوان فروغ جاویدان) از سمت قصر شیرین و سرپل ذهاب از طریق جاده اصلی به اسلامآباد را شروع و به خاک جمهوری اسلامی ایران تجاوز کردند.
تدبیر مسئولین جمهوری اسلامی ایران در مقابله با منافقین:
روزهای پایانی تیرماه 1367 روزهای سختی برای مسئولان نظامی و سیاسی کشور بود و زمان و وضعیت جبههها به نفع ما رقم نمیخورد. پس از آغاز حمله منافقین به میهن اسلامی، کنترل و هدایت نیروهای موجود در منطقه با توجه به جو موجود منطقه با مشکل مواجه شده بود. هوانیروز دستور تلفنی شمخانی را اجرا نمیکرد و شایعه کرده بودند که افراد نفوذی منافقین در هوانیروز رخنه کردهاند. در چنین شرایطی بایستی فرماندهی قدرتمند و دانا که مورد قبول همگان باشد مسئولیت وحدت و انسجام نیروهای مسلح را در آن شرایط آشفته به عهده میگرفت و این مهم به شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی محول گردید.
«آقای رضایی گفت دیشب در منطقه زید ضربه سنگینی به عراقیها که داخل خاک ما بودهاند وارد کردهایم و امیر حسنی سعدی گفت دشمن از پادگان اباذر رفته ولی در گیلان غرب هست که ناگهان خبر رسید عراق از تنگه پاطاق گذشته بهطرف کرند پیش میرود که سپس اعلان شد نیروی منافقین هستند» (هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات،1367)
تشکیل ستاد قرارگاه عملیات مرصاد:
ستاد قرارگاه عملیات مرصاد در ساعت 0200 شب روز سهشنبه 4/5/1367 در یکی از بیمارستانهای کرمانشاه سمت طاقبستان با حضور جناب حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و امیر سرتیپ صیاد شیرازی و امامجمعه و نماینده کرمانشاه و دیگر مقامات ارتشی و سپاهی تشکیل شد
بهترین راهکار برای انتقال نیروها به جناحین منطقه بهوسیله هلی برن تشخیص داده شد و به همین جهت امیر سرتیپ صیاد شیرازی با هوانیروز هماهنگ شد تا بالگردهای شنوک را جهت انتقال نیرو به کرمانشاه اعزام نمایند؛ و همزمان نیز از پایگاه هوانیروز کرمانشاه بازدید کرده و دو تیم آتش کبری برای انجام عملیات ضربت پیشبینی و برای انجام عملیات آماده شدند. (بهمنی، 1393: 76-77)
شهید صیاد شیرازی در خاطرات خويش به بيان چگونگي آغاز و اوجگيري عمليات میپردازد: دو سه روز قبل از عمليات «مرصاد» و يا چهار، پنج روز قبل از آن، دشمن (عراقيها) سوءاستفاده كرد وقتیکه قطعنامه پذيرفته شد. كدام قطعنامه؟ قطعنامه 598 شوراي امنيت، تازه داشت جمهوري اسلامي قطعنامه را ميپذيرفت كه عراقيها سوءاستفاده كردند. فكر كردند جنگ تمام شد و ما هيچ آمادگي نداريم، آمدند از 14 محور در غرب كشور، هجوم آوردند. آنهایی كه با جغرافياي منطقه آشنا هستند، از آن بالا گرفته تنگه باويسي، تنگه هوران، تنگه ترشا به بعد هم پاسگاه هدايت، پاسگاه خسروي، تنگاب نو، تنگاب كهنه، نفت شهر، سومار، سرني تا مهران حدود 14 محور، دشمن آمد داخل، رزمندگان ما را دور زد. ما تا آن روز، 40 تا 50 هزار اسير از آنها داشتيم و آنها اسير از ما كمتر داشتند. اين عمليات، خيلي وحشتناك بود! دلهايمان را غم فراگرفت تا آنجا كه امام فرموده بود: «ديگر نجنگيد».
من توي خانه بودم، یکدفعه ساعت 8:30 شب از ستاد كل (كه من الان در آنجا كار ميكنم كه در آن موقع معاون عمليات يكي از برادران سپاه بود.) به من زنگ زد و گفت: دشمن از سرپلذهاب، گردنهپاطاق با سرعت به جلو ميآيد. همینجوری سرش را انداخته پائين ميآيد. من گفتم: كدام دشمن؟! اگر فقط از يك محور سرش انداخته، پس چهجور دشمن است؟! گفت: ما هيچي نميدانيم. گفتم: حالا از من چه ميخواهيد؟ گفتند: شما بياييد برويد منطقه. خلاصه گفتم: اول يك حكمي بنويسيد كه من رفتم آنجا، نگويند تو چهکارهای؟ درست است نماينده حضرت امام هستم، ولي نمایندهی حضرت امام ازنظر فرماندهي، نقشی ندارد. او گفت: هر حكمي ميخواهي، بگو ما مينويسيم. هرچه فكر كرديم، ديديم مغزمان كار نميكند. حواسمان پرت شد كه اين دشمن، چه كسي است. آخر گفتم: فقط يه هواپيما بگوييد آماده شود و ساعت 10:30 رفتيم كرمانشاه. ديديم اصلاً يك محشري است. مردم از شدت وحشت ريختند بيرون شهر. جاده بين كرمانشاه بيستون تقريباً حالت بلواري دارد. تمام پر آدم، يعني اصلاً هيچكس نميتواند حركت كند. طاقبستان محل قرارگاه بود.
ماشين گرفتيم، رفتيم تا رسيديم تا ساعت 1:30 شب ما دنبال اینوآن بوديم، اين دشمني كه دارد ميآيد، كيه؟ ساعت 1:30 شب پاسداري سراسيمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلامآباد بودم، ديدم منافقين آمدند، ريختند توي شهر (تازه فهميديم منافقين هستند ريختند توي شهر.) شهر را گرفتند آمدند پادگان ارتش را (كه آن موقع ارتش آنجا نبود، ارتشيها همه توي جبههها بودند فقط باقیمانده آنها بودند.) گرفتند. فرمانده، سرهنگي بود كه حرفشان را گوش نميكرد، همانجا اعدامش كردند و ميخواستند بيايند بهطرف كرمانشاه، كه توي مردم گير كردند، چون مردم بين اسلامآباد تا كرمانشاه با تراكتور، ماشین و هرچه داشتند، ريختند توي جاده. پس اولين كسي كه جلوي آنها را گرفته بود خود مردم بودند. من به آقاي شمخاني كه الآن وزیر دفاع است و آنوقت معاون عملياتي در ستاد کل بود، گفتم: ما كه الآن كسي را نداريم، با كدام نيرو دفاع كنيم، نيروهامون هم توي جبهه ماندهاند. اينجا كسي را نداريم، هوانيروز همين نزديكي است، زنگ بزن به فرمانده آنها، خلبانها ساعت 5 صبح آماده شوند، من ميروم توجيهشان ميكنم. (از زمين كه كسي را نداريم.) با خلبانان حمله ميكنيم. ايشان زنگ به فرمانده هوانيروز ميزند، ميگويد: من شمخاني هستم. فرمانده هوانيروز ميگويد: من به آقاي شمخاني ارادت دارم، ولي از كجا بفهمم كه پشت تلفن، شمخاني باشد، منافق نباشد؟ تلفن را من گرفتم. من اكثر خلبانها را ميشناختم، چون با اكثر آنها خيلي به مأموريت رفته بودم. همه آنها آشنا هستند.
همينطوري زنگ زدم اسمش انصاري بود. گفتم: صداي مرا ميشناسي؟ تا صداي مرا شنيد، گفت: سلامعلیکم؛ و احوالپرسي كرد. فهميد. گفتم: همینکه ميگوييد، درست است. ساعت 5 صبح خلبانها آماده باشند تا من توجيهشان كنم. صبح تا هوا روشن شد شروع كنيم وگرنه، اگر منافقين بريزند، اوضاع خراب ميشود؛ 5 صبح، ما رفته بوديم؛ همه خلبانها توي پناهگاه آماده بودند، توجيهشان كرديم كه اوضاع خراب است، دوتا هليكوپتر جنگي كبري و يك 214 آماده بشوند و با من بيايند. اول ببينم كار را از كجا شروع كنيم؟ بعد، بقيه آماده باشند تا گفتيم، بيايند. اين دو كبري را داشتيم؛ خودمان توي هليكوپتر 214 جلو نشستيم. گفتم: همينجوري سرپائين برو جلو ببينيم، اين منافقين كجايند. همينطور از روي جاده ميرفتيم نگاه ميكرديم، مردم سرگردان را ميديديم. 25 كيلومتر كه گذشتيم، رسيديم به گردنه چهارزبر كه الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنه مرصاد». من يكدفعه ديدم، وضع غيرعادي است، با خاکریز جاده را بستهاند يكعده پشتش دارند با تفنگ دفاع ميكنند. ملائكه و فرشتگان بودند! از كجا آمده بودند؟ كي به آنها مأموريت داده بود؟! معلوم نبود.
هليكوپتر داشت ميرفت. یکدفعه نگاه كردم، مقابل اون ور خاكريز، پشت سرهم تانك، خودرو و نفربر همينجور به هم چسبيده بودند و همه معلوم بود مربوط به منافقين است و فشار ميآوردند تا از اين خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنيد وگرنه ما را ميزنند. به اینها گفتم: برويد از توي دشت از بغل، معلوم شد كه حدود 3 تا 4 كيلومتر طول اين ستون است. من كلاه گوشي داشتم. ميتوانستم صحبت كنم؛ به خلبان گفتم: اینها را ميبينيد؟ اینها دشمناند برويد شروع كنيد به زدن تا بقيه هم برسند. خلبانهاي دو تا كبريها رفتند به طرف ستون، ديدم هر دويشان برگشتند. من یکدفعه داد و بيدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتيد؟ گفتند: بابا ا! ما رفتيم جلو، ديديم اینها همه خودياند. چيچي بزنيم اينهارو؟! خوب اینها ايراني بودند، ديگه مشخص بود كه ظاهراً مثل خوديها بودند و من هر چه سعي داشتم به آنها بفهمانم كه بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودي را بزنيم! براي ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، بايد پاسخگو باشيم و…
آخر عصباني شدم، گفتم بنشين زمين. او هم نشست زمين. ديديم حدود 500 متری ستون زرهي نشستهايم و ما هم پياده شديم و من هم به خاطر اينكه درجههايم مشخص نشود، از اين بادگيرها پوشيده بودم، كلاهم را هم انداخته بودم توي هليكوپتر. عصبانی بودم، ناراحت كه چهجوري به اینها بفهمانم كه اينا دشمن هستند؟! گفتم: بابا! من با اين درجه مسئولم. آمدم كه تو راحت بزني؛ مسئوليت با منه. گفت: به خدا من میترسم، من ا گر بزنم، اینها خودياند، ما را ميبرند دادگاه انقلاب. حالا كار خدا ببينيد! منافقين مثلاینکه متوجه بودند كه ما داريم بحث ميكنيم راجع به اينكه ميخواهيم برنيم آنها را. منافقين سر لوله توپ را بهطرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچي بودم. اگر من ميخواستم بزنم با اولين گلوله، مغز هليكوپتر را ميزدم. چون با توپ خيلي راحت ميشود زد. فاصله يا برد 20 كيلومتري را ميزنيم، حالا كه فاصله 500 متري است، خيلي راحت ميشود زد. اینها مثلاینکه وارد هم نبودند، زدند.
گلوله، كه 50 متري ما به زمين خورد، من خوشحال شدم، چون دليلي آمد كه اینها خودي نيستند. گفتم: ديدي خوديها را؟ اینها بچه كرمانشاه بودند، با لهجه كرمانشاهي گفتند: به علی قسم الآن حسابش را ميرسيم. سوار هليكوپتر شدند و رفتند. جايتون خالي. اولين راكتي كه زدند، كار خدا بود، اولين راكت خورد به ماشين مهماتشان. خود ماشين منفجر شد. بعد هم اين گلولهها كه داخل بود، مثل آتشفشان ميرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از اینطرف، جايشان سبز ميشدند، باز ميآمدند. من ديگه به خلبان هلیکوپتر كبري گفتم: بچهها! شماها بزنيد؛ ما بريم به دنبال راه ديگه. چون فقط كافي نبود كه از هوا بزنيم، بايد كسي را از زمینگیر ميآورديم.
ما رفتيم شناسايي كرديم؛ يك عده توي سهراهی روانسر، يكعده توي بيستون، هرچه گردان بود، اینها را با هليكوپتر سوار ميكرديم، دور اینها ميچيديم. مثل كسي كه با چكش ميخواهد روي سندان بزند اول آزمايش ميكند بعد ميزند كه درست بخورد. ما ديگه با خيال راحت دور آنها را گرفتيم. محاصره درست كرديم؛ نيروهاي سپاه هم از خوزستان بعد از 24 ساعت، رسيدند. نيروهاي ارتش هم از محور ايلام آمدند.
حال بايد حساب كنيد از گردنه چهارزبر تا گردنه حسنآباد، 5 كيلومتر طولش است. همه اینها محاصرهشدهاند. بعد از 24 ساعت با لطف خداوند، اينان چه عذابي ديدند… بعضي از آنها فراري ميشدند توي اين شيارها بسته بود و راه نداشت، هرچه انتظار ميكشيديم، نميآمدند. ميرفتيم دنبال آنها، ميديديم مردهاند. اینها همه سيانور خوردهاند، خودشان را كشته بودند. توي اینها، دخترها مثلاً فرماندهي ميكردند. از بیسیمها شنيده ميشد: زري،زري! من به گوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟ اوضاع براي همه آنها خراب بود. ما ديديم اینها هم منهدم شدند… بعد گفتيم، برويم دنباله اینها را ببنديم كه فرار نكنند. باز دوباره دو تا هليكوپتر كبري گير آورديم و يك هليكوپتر 214، كه رفتم به طرف گردنه پاتاق.
از اسلامآباد رد ميشدم، جاده را نگاه ميكردم كه ببينم منافقين چگونه رفتوآمد ميكنند. ديديم يك وانتي با سرعت دارد میرود. حقيقتش دلمون نيامد كه اين يكي از دستمون در برود؛ به خلبان كبري گفتم: از بغل با اون توپت (توپ 20 ميليمتري خوبي دارند. از 2/3 كيلو متري خوب ميزند.) يك رگباري بزن، ترتيبش را بده. گفت: اطاعت ميشه. تا آمدم بجنبم، ديدم هليكوپتر رفته بالاي سرش، مثل اينكه ميخواهد اینها را بگيرد، من گفتم: «جلو نرو اگر بروي جلو، ميزنندت.» یکدفعه هليكوپتر رفت، خورد به زمين شخم زده. يك دود غليظي مثل قارچ، بلند شد؛ مثلاینکه دود از كله ما بلند شد كه اي كاش نگفته بوديم: برو! اشتباه كردم. حالا چكار كنيم؟ خلبان را نجات بدهیم، ما را هم ميزدند؛ آنجا پر منافق بود به هر صورت، خلبانها را راضي كردم كه برويم يك آزمايش كنيم، ببينيم ميتوانيم كه خلبانها را نجات بدهيم. ديديم هليكوپتر دومي گفت: من توپم كار نميكند، نميتوانم پشتيباني كنم؛ برويم آنجا، ميزنند. گفتم: هيچي، اینها كه شهيد شدند، برويم به طرف ادامه هدف.
حدود يكي دو گردان نيرو را من توي گردنهپاتاق پياده كردم و راه را بر آنها بستم كه فرار نكنند. برگشتيم، شب شد. صبح ساعت 8 بود كه من توي طاقبستان بودم. یکدفعه، تلفن زنگ زد؛ فرمانده هوانيروز گفت: دو خلبان پيش من هستند، دو خلباني كه ديروز گفتي شهيد شدند. گفتم: چي؟ من خودم ديدم شهيد شدند! گفت: آنها آمدند. بعد، خودمان را به خلبانها رسانديم. تعريف كردند و گفتند: ما رفتيم آنها را از نزديك كنترل كنيم، ما را زدند؛ سيستمهاي فرمان هليكوپتر، قفل شد. يعني ديگه كنترل نبود. ما فقط با هنر خودمان، زديم به خاك به صورت سينهمال، كه سقوط نكنيم. وقتي زديم، يه دفعه ديديم موتور دارد آتش ميگيرد ولي ما زندهايم.
هنوز يكي از كابينها باز میشد. لكن كابين ديگري باز نمیشد، قفلشده بود. شيشهاش را شكستيم، آمديم بيرون، دوتايي از اين دود استفاده كرديم و بهطرف تپه مقابل فرار كرديم. بعد، منافقين كه آمدند. ديدند جايمان خالي است، رد پايمان را ديدند و ديدند كه ما داريم پاي تپه ميرويم. افتادند دنبال ما. بالاي تپه رسيديم. نه اسلحهاي داريم نه چیزی. خدايا! (شهادتين را ميگفتيم). كار خدا، یکدفعه ديديم از طرف ايلام دو تا كبري آمدند اصلاً جوري شد كه یکدفعه اونجا پيدا شدند؟! آمدند بهطرف جاده، شروع كردند به زدن اینها و آنها هم پا به فرار گذاشتند. حالا اینها از اینور فرار ميكنند، ما از اون ور فرار ميكنيم. ما هم از فرصت استفاده كرديم بهطرف روستاهايي كه فكر كرديم داخل آنها، ديگه منافق نيست، رفتيم. بعد، رسيديم به روستا و خيالمان راحت شد كه ديگر نجات پيدا كردهايم. تا رفتيم توي روستا، مردم دور ما را گرفتند.
منافقين! منافقين! گفتيم: بابا! ما خودي هستيم؛ ما خلبانيم. گفتند: نه شما لباس خلباني پوشيدهايد؛ و شروع كردند به کتک زدن ما. كار خدا يكي از برادرهاي سپاه اونجا پيدا شد و گفت: شما كي را داريد ميزنيد؟ كارتشان را ببينيد. كارتمان را ديدند، گفتند: نه بابا! اینها خلباناند. شروع كردند روبوسي و يك پذيرائي گرمي. صبح هم يك هليكوپتر كبري آنجا پيدا شده بود. هليكوپتر كميته، ساعت 8 آنها را رسانده بود به محل پايگاه، بههرحال خداوند متعال در آخر اين روز جنگ يا عمليات «مرصاد» به آن آيه شريفه كه ميفرمايد: «با اینها بجنگيد، من اینها را به دست شما عذاب ميكنم و دلهاي مؤمن را شفا ميدهم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پيروزي تمام شد. كه كثيفترين و خبيثترين دشمنان ما (منافقين) در اينجا به درك واصل شدند و پيروزي نهايي، ما يك پيروزي عظيم بود. (روزنامه اطلاعات، 1/2/1389)
دغدغهي بعدي شهيد امیر سرتیپ صياد شيرازي پس از وارد آوردن ضربات فوق به بدنهي ارتش بهاصطلاح آزاد بخش ملی (منافقین) وجود امكان فرار آنان بود. فرار آنان به مناطق اطراف در كنار امكان احياي سازمان براي تجديد عمليات، ميتوانست امنيت شهرها و روستاهاي منطقه را نيز بهشدت به خطر بيندازد. لذا چند بالگرد ازجمله بالگرد حامل صياد به تعقيب منافقين ميپردازد كه البته به خاطر اصابت موشك منافقان به يكي از بالگردها اين مرحله از عمليات با مشكل مواجه ميشود؛ اما به هر روي عمليات تعقيب و انهدام مواضع دشمن توسط نيروي هوايي و هوانيروز و به فرماندهي شهيد امیر سرتیپ صياد شيرازي بعدازظهر آن روز بااقتدار ادامه يافت. (پور داراب، 1394: 122)
نام شهيد صياد شيرازي همواره با عمليات حماسي مرصاد عجين است. وي كه فرماندهي عمليات هوانيروز عليه تجاوز مشترك عراق و منافقين به خاك ميهن را برعهدهگرفته بود، خود از لحظات آغاز مقابله با متجاوزين در خط مقدم جبهه حضور داشت. شجاعت، دلاوري و ازجانگذشتگی وي و همچنين درايت و تصميمات فوري و البته داهيانهي وي در طراحي عمليات مرصاد، نقش بسزايي در پايان درخشان اين عمليات ايفا نمود. امیر سرتیپ علي صياد شيرازي پس از تماس تلفني معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح و اطلاع از ماجرا، در ساعت هشت و نيم شب سوم مرداد 1367 مأموريت يافت تا راهي منطقه شود. (پور داراب، 1394: 131)
برخی از خصوصیات اخلاقی شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی:
تفکر و اندیشه نظامی شهید صیاد شیرازی:
هر اندیشه و هر تصمیمی که شهید صیاد اتخاذ کرده ناشی از یک پشتوانه قوی فکری ایشان بوده است، ایشان قبل از مسئولیت نیروی زمینی دارای فکر و اندیشه نظامي بود. حتماً اعتقاد داشتند که ارتش و سپاه باید با یکدیگر تعامل داشته باشند تا جنگ را پیش ببرند. این خودش یک اندیشه نظامي است.» (سردار سرلشکر غلامعلی رشید – http://payegahsayyad.persian.ir/page/9)
شهامت و شجاعت شهید صیاد شیرازی:
در مورد شجاعت و شهامت شهید صیاد شیرازی، سردار محسن رضایی میگوید:
ويژگي ايشان شجاعت مثالزدنیاش بود. بیباک بود و هیچگاه نمیترسید و همواره در خط مقدم جنگ حضور پيدا میکرد. (http://rezaee.ir/fa/news/2610)
استقامت و پایداری شهید صیاد شیرازی:
امیر سرتیپ پورشاسب یکی از فرماندهان نیروی زمینی در سالهای گذشته و از همزمان شهید صیاد شیرازی در کردستان اظهار میدارد: «در یکی از عملیاتها در نزدیکی (شهر) بانه به شدت مجروح و برای مداوا به تهران اعزام و در بیمارستان بستری شد، چند روزی در بیمارستان بستری بود که در همان ایام، برای اولین بار آمبولانسی به کشور وارد شد تا برای حمل مجروحان استفاده شود. این آمبولانس در اختیار مناطق عملیاتی و بیمارستانها قرار گرفت. (http://birjandemrooz.com/index.php)
مردمی بودن شهید صیاد شیرازی:
سردار محسن رضایی در خصوص مردمی بودن شهید صیاد شیرازی میگوید:
ايشان خلقوخوی مردمي داشت. درعینحال كه نظامي بود و همواره با نظامیها سروكار داشت، با مردم ارتباط بسيار خوبي برقرار میکرد. با بسیجیها، سربازان و افسران به گرمي و خوشرویی برخورد میکرد و ارتباط همهجانبهای با اقشار مختلف داشت. (http://rezaee.ir/fa/news/2610)
اخلاص شهید صیاد شیرازی:
«راز ماندگاری شهید صیاد شیرازی اخلاص او در بندگی خدا بود و این اخلاص در همه صحنههای زندگی شخصی، زندگی سربازی و فرماندهی در میدانهای جنگ نشان داد.» (سرلشکر بسیجی دکتر سید حسن فیروزآبادی – http://andishkadeh8.com/post/3)
الگوي مفهومي تحقيق:
شکل زیر چارچوب مفهومي، روابط مفاهيم پژوهش که در ادبیات تحقیق موردبررسی قرار گرفتهاند را به تصویر میکشد. (خلیلی شورینی، 1391: 249)
بر اساس یافتهها محقق چارچوب مفهومی زیر را ارائه مینماید.
13- تجزیهوتحلیل کیفی هدف تحقیق:
در اين مقاله براي بررسي و تجزیهوتحلیل دادهها و اطلاعات جمعآوریشده از تحليل دادهها استفادهشده است و محقق با بهرهگيري از مطالب مبانی نظری مرتبط با موضوع موردتحقیق ميباشد، متغير مستقل را بهطور مجزا مورد تحليل و بررسي قرار داده و درنهایت تحليل نهايي خود را بهصورت مشروح بيان نموده است.
تحليل كيفي هدف:
هدف: تبیین نقش شهید صیاد شیرازی در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد
جمعبندی و تلخیص دادهها |
1- با طولانی شدن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال پایانی جنگ شاهد کاهش توان رزمی ایران و افزایش توان رزمی عراق با کمک تسلیحات اهدایی قدرتهای بزرگ بودیم. |
2- شرایط پیشآمده ماههای اول سال 67 حضور نیروهای داوطلب در جبههها را کم کرده بود و در مذاکرات ستادی معمولاً فرماندهان از کمبود نیرو ابراز ناراحتی میکردند و در مواردی با اعلان آماده بودن طرح عملیات به خاطر کمی نیرو اقدام به عملیات نمیکردند. |
3- عمدهترین عامل تخریب روحیه بدین ترتیب صورت گرفت که ارتش و سپاه هر دو بهصورت جداگانه عمل مینمودند. |
4- ارتش بعث عراق در نظر داشت در جبهه جنوب به خرمشهر حمله نموده و آنجا را اشغال نماید لذا عمده نیروهای ایران در جبهه جنوب مستقرشده بودند. |
5- درحالیکه آخرين تانکهای دشمن در 3 مرداد 1367 در حال عقب¬نشيني از منطقه جنوب بودند و سخنگوي نظامي عراق نيز رسماً اعلام كرد كه نيروهاي عراق از دو شهر گيلان غرب و صالحآباد غرب نيز عقبنشینی كردهاند، نيروهاي منافقين بر اساس يك برنامه زمانبندیشده 33 ساعته، قصد داشتند، با بهرهگيري از 25 تيپ كه درمجموع چهار تا پنج هزار نفر را دربر ميگرفتند، در پنج مرحله، خود را به تهران رسانده و نظام جمهوري اسلامي را سرنگون كنند. |
6- منافقین با استفاده از فرصت بهدستآمده و با حمایت و پشتیبانی کامل عراق و سران غرب، با تحلیل وضعیت موجود و با خیال خام پیروزی و فتح تهران، عملیات غیرمنتظره در سوم مردادماه 1367 (تحت عنوان فروغ جاویدان) از سمت قصر شیرین و سرپل ذهاب از طریق جاده اصلی به اسلامآباد را شروع و به خاک جمهوری اسلامی ایران تجاوز کردند. |
7- روزهای پایانی تیرماه 1367 روزهای سختی برای مسئولان نظامی و سیاسی کشور بود و زمان و وضعیت جبههها به نفع ما رقم نمیخورد. |
8- پس از آغاز حمله منافقین به میهن اسلامی، کنترل و هدایت نیروهای موجود در منطقه با توجه به جو موجود منطقه با مشکل مواجه شده بود. هوانیروز دستور تلفنی شمخانی را اجرا نمیکرد و شایعه کرده بودند که افراد نفوذی منافقین در هوانیروز رخنه کردهاند. |
9- ستاد قرارگاه عملیات مرصاد در ساعت 0200 شب روز سهشنبه 4/5/1367 دریکی از بیمارستانهای کرمانشاه سمت طاقبستان با حضور جناب حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و امیر سرتیپ صیاد شیرازی و امامجمعه و نماینده کرمانشاه و دیگر مقامات ارتشی و سپاهی تشکیل شد. |
10- بهترین راهکار برای انتقال نیروها به جناحین منطقه بهوسیله هلی برن تشخیص داده شد و به همین جهت امیر سرتیپ صیاد شیرازی با هوانیروز هماهنگ شد تا بالگردهای شنوک را جهت انتقال نیرو به کرمانشاه اعزام نمایند؛ و همزمان نیز از پایگاه هوانیروز کرمانشاه بازدید کرده و دو تیم آتش کبری برای انجام عملیات ضربت پیشبینی و برای انجام عملیات آماده شدند. |
11- خاطرات شهید صیاد شیرازی: من توي خانه بودم، یکدفعه ساعت 8:30 شب از ستاد كل (كه من الآن در آنجا كار ميكنم كه در آن موقع معاون عمليات يكي از برادران سپاه بود.) به من زنگ زد و گفت: دشمن از سرپل ذهاب، گردنهپاطاق با سرعت به جلو ميآيد. همینجوری سرش را انداخته پائين ميآيد. من گفتم: كدام دشمن؟! اگر فقط از يك محور سرش انداخته، پس چهجور دشمن است؟! گفت: ما هيچي نميدانيم. گفتم: حالا از من چه ميخواهيد؟ گفتند: شما بياييد برويد منطقه. خلاصه گفتم: اول يك حكمي بنويسيد كه من رفتم آنجا، نگويند تو چهکارهای؟ درست است نماينده حضرت امام هستم، ولي نمایندهی حضرت امام ازنظر فرماندهي، نقشی ندارد. او گفت: هر حكمي ميخواهي، بگو ما مينويسيم. |
12- نام شهيد صياد شيرازي همواره با عمليات حماسي مرصاد عجين است. وی پس از تماس تلفني معاون عمليات ستاد كل نيروهاي مسلح و اطلاع از ماجرا، در ساعت هشت و نيم شب سوم مرداد 1367 مأموريت يافت تا راهي منطقه شود. |
13- شهید صیاد شیرازی كه فرماندهي عمليات هوانيروز عليه تجاوز مشترك عراق و منافقين به خاك ميهن را برعهدهگرفته بود، خود از لحظات آغاز مقابله با متجاوزين در خط مقدم جبهه حضور داشت. |
14- شجاعت، دلاوري و ازجانگذشتگی وي و همچنين درايت و تصميمات فوري و البته داهيانهي وي در طراحي عمليات مرصاد، نقش بسزايي در پايان درخشان اين عمليات ايفا نمود. |
15- تفکر و اندیشه نظامی ، شهامت و شجاعت، استقامت و پایداری، مردمی بودن و اخلاص خصوصیاتی چند از ویژگیهای اخلاقی شهید صیاد شیرازی است. |
قضاوت و تحلیل کیفی نهایی:
در سال پایانی جنگ شاهد کاهش توان رزمی ایران و افزایش توان رزمی عراق با کمک تسلیحات اهدایی قدرتهای بزرگ بودیم؛ و حضور نیروهای داوطلب کمرنگ شده بود. سپاه پاسداران و ارتش ج.ا.ا جداگانه عمل مینمودند. پذیرش قطعنامه توسط ایران موجب ایجاد تفکر ضعیف شدن قوای ایران در منافقین گردید؛ و به دنبال یک سری عملیات توسط منافقین این بار تصمیم به انجام عملیاتی بهمنظور فتح تهران گرفتند. پس از انجام عملیات فروغ جاویدان توسط منافقین که به غروب منافقین انجامید، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با انجام عملیات غرورآفرین مرصاد شکست سخت و تلخی به منافقین کوردل دادند. آشفتگی جبههها موجب گردید سلسلهمراتب شهید صیاد شیرازی را به دلیل پیشینه درخشان در دفاع مقدس جهت ایجاد انسجام و وحدت و یکپارچگی در بین نیروهای مسلح انتخاب نمایند که بهحق انتخابی بسیار عالی بود و در آن روزها توانست بهعنوان یکی از مهمترین عوامل ایجاد وحدت و انسجام بین نیروهای مسلح عمل نماید و برگ زرین دیگری در آخرین عملیات در دفاع مقدس به یادگار گذارد.
14-نتیجهگیری:
عدم حضور عمده قوا در منطقه غرب و عملکرد جداگانه ارتش و سپاه که بهصورت عمدهترین عامل تخریب روحیه درآمده بود و سوءاستفاده منافقین از آشفتگی اوضاع پایانی جنگ، وضعیتی بحرانی در نیروهای مسلح به وجود آمد. که باتدبیر سلسلهمراتب فرماندهی، به شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی بهعنوان فردی که موردقبول دو طرف سپاه و ارتش بود و نسبت به فرهنگسازمانی حاکم بر آنها آنایی کامل داشت مأموریت هدایت و هماهنگی بین نیروهای مسلح و ایجاد وحدت و انسجام و یکپارچگی داده شد؛ و چه زیبا این فرمانده دوران دفاع مقدس از عهده این مأموریت برآمد، بطوریکه عملکرد نیروهای مسلح موجب حیرت همگان گردید و شیرینی و حلاوت این پیروزی بهعنوان آخرین عملیات دوران دفاع مقدس برای همیشه باقی است. این مهم مقدور نبود مگر با اتکای به خدا و درایت و منش فرماندهی شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی که بهعنوان نابغهای نظامی در این عملیات نیز همانند گذشته موفق عمل نمود. لذا نتایج حاصله بیانگر این مطلب است که شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی نقش بسیار مطلوبی را در وحدت و انسجام نیروهای مسلح در عملیات مرصاد در پایان جنگ تحمیلی ایفا نموده است.
منابع و مآخذ:
- بهمنی، محمدمسعود، 1393، منافقین در کمینگاه صیاد، نشر تهران، ایران سبز
- بهنام گهر، حسین، 1390 ، نیروی هوایی ارتش درگذر تاریخ، مرکز انتشارات راهبردی نهاجا
- پور داراب، سعید، 1394، عملیات مرصاد تحقق وعده الهی، سوره سبز
- جعفری، مجتبی، 1389، اطلس نبردهای ماندگار، تهران، نشر سوره سبز
- جعفریان، رسول، 1380، بازشناسی مجاهدین خلق، پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- جمشیدی محمدحسین، 1375، «جنگ شهرها»، ج ۱، فصلنامه مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
- درودیان، محمد، 1378، از مجموعه سیری در جنگ ایران و عراق، جلد 5، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
- درودیان، محمد، 1380، خونینشهر تا خرمشهر، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ ششم
- درودیان، محمد، 1389، پایان جنگ، تهران: مركز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ پنجم
- روزنامه اطلاعات- 1/2/1389
- السامرایی، وفیق ، مترجم عدنان قارونی، 1388، ویرانی دروازه شرقی، ناشر مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
- شعبانی، ناصر، 1392، بنبست در استراتژي و شكست در تاكتيك، تهران، دانشگاه جامع امام حسین
- صحیفیه امام خمینی، جلد 21
- فروغ بیدروغ ـ دروغ بیفروغ، پیروان راه موسی (منشعب از سازمان مجاهدین خلق)، 1367، چاپ اروپا
- مصاحبه هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی با امیر پور داراب در مورخه 17/9/93
- هاشمی رفسنجانی، اکبر، 1390، پایان دفاع آغاز بازسازی، کارنامه و خاطرات سال 1367، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب
- http://maarefjang.ir/contentviewed.aspx?id=199
- http://rezaee.ir/fa/news/2610
- http://maarefjang.ir/contentviewed.aspx?id=199
- http://birjandemrooz.com/index.php
- http://maarefjang.ir/contentviewed.aspx?id=199
- http://andishkadeh8.com/post/3
[1]. کارشناس ارشد مدیریت دفاعی دافوس آجا – RASHIDIMEHDI2443@YAHOO.COM – 09357821649 – نویسنده مسئول
انتهای مطلب