مذاکرات گروه به صورت محرمانه و براساس متن پیشنهادی ایالات متحده آغاز شد و نتیجۀ آن پنج ماه بعد در 29 تیرماه 1366 (20 جولای 1987) به صورت قطعنامۀ 598 به تصویب شورای امنیت رسید. البته با وجود اعتراض ایران و غیبت در جلسۀ شورای امنیت، جمهوری اسلامی به صورت غیر مستقیم و از طریق تماس با دبیرکل سازمان ملل و برخی کشورها در شورای امنیت از جمله آلمان غربی تلاش بسیار کرده بود تا دیدگاههای خود را برای این شورا روشن کند و همین هم موجب شده بود تا برخلاف ديگر قطعنامههاي پيشين شوراي امنيت، اعضاي شورا در قطعنامة جديد «بعضی از مواضع ایران را در قطعنامه بگنجانند.»(ولایتی، پیشین: صص 7- 236 و 242)
آمريكا و دیگر اعضای شورای امنیت تلاش کردند تا با اصلاح بندهای شش، هفت و هشت پیشنویس قطعنامۀ 598 «به نحوی رضایت جمهوری اسلامی را نیز جلب نمایند.»(همان منبع،صفحه 238 و به نقل از بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 15 مهر 1367، شماره 22 :2) از جمله در متن پیش نویس، عقب نشینی نیروها به مرزهای بینالمللی، به تدریج و تحت عنوان «متعاقب» و به دنبال برقراری آتش بس پیش بینی شده بود که به «هم زمان» تغییر کرد و مهمترین خواستۀ ایران هم در این قطعنامه در بند ششم آن مطرح شد، به طوری که از دبیرکل میخواست تا با مشورت با ایران و عراق، بیطرفی را برای تحقیق درباره مسئولیت درگیری تعیین نمايد و در حداقل زمان ممکن به شورا گزارش دهد. قطعنامۀ 598 مانند قطعنامههای پیشین با عنوان «وضعیت میان ایران و عراق» تنظیم و تصویب نشد بلکه تصمیم برخاسته از اعتقاد شورای امنیت را با واژههایی مانند «مصمم»، «خواستار» و «مصرانه» مورد تأکید قرار میداد. «از نظر حجم و تعداد کلمههای به کار رفته، قطعنامه 598 مفصلترین قطعنامه شورای امنیت و به لحاظ محتوا اساسیترین و از هر نظر قویترین آنها بود.» قطعنامۀ 598 به لحاظ شکلی و محتوایی هم با کلیۀ قطعنامهها و بیانیههای قبلی شورای امنیت تفاوت داشت.
قطعنامۀ 598 در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد صادر شده بود که به آن بار سیاسی- حقوقی ویژهای میداد و از حالت «توصیه» خارج میکرد. به این ترتیب شورای امنیت قصد خود را برای دخالت عملی و انجام نقش در مسأله «نقص صلح»، «تعیین متجاوز» و «تنبیه متجاوز» با استناد به مادۀ 39 منشور مورد تصریح قرار داده، ارادۀ خود را برای اتخاذ اقدامهایی با ماهیت نظامیگرایانه علیه ناقص صلح آشکار کرده بود.(الیزابت گالمن و پاول راجز، «قراردادن نفتکشهای کویتی زیر پرچم ایالات متحدۀ آمریکا: دلایل و تاثیرات آن»؛ بازشناسی جنبههای تجاوز و دفاع، جلد دوم: 181) بند ده اجرایی قطعنامۀ 598 راهاندازی اقدام شورا علیه طرفی که قطعنامه را نپذیرد، باز گذارده بود و آمریکا هم علی رغم تلاش ایران برای تماس با چین و شوروی برای وتوی طرح تحریم تسلیحاتی ایران، دبیرکل را تحت فشار گذاشته بود تا ایران را با عنوان طرفی که قطعنامه را نمیپذیرد، معرفی کند.
امّا از آن جا که هنوز بخشهایی از خاک ایران در اشغال نیروهای عراق بود و دولت ایران هم علی رغم در دست داشتن بخشهایی از نقاط راهبردي عراق مطمئن نبود که در قالب این قطعنامه بتواند به خواستههای خود دست یابد، موضع «نه رد و نه قبول» را اتخاذ کرده بود تا از تحریم تسلیحاتی یا حملۀ نظامی بینالمللی ضد خود، جلوگیری نماید. ایالات متحده برای جلب موافقت اعضای شورای امنیت به تصویب قطعنامۀ تحریم فروش اسلحه به ایران تلاش بی وقفهای را به کار بست و در نظر داشت پس از تصویب قطعنامه، بنادر ایران را به محاصره نیروهای خود آورد. ایالات متحده حتی در شورای امنیت اصرار میکرد به ایران تا 13 شهریور 1366 (4سپتامبر 1987) مهلت داده شود و در صورتی که تا این تاریخ موافقت خود را با قطعنامه 598 اعلام نکند، تحریم به تصویب برسد؛ اما با مذاکرههای پیگیر ایران با چین و شوروی و مخالفت این دو کشور که از عضویت دائمی شورای امنیت سازمان ملل و حق وتو برخوردار بودند، تلاش آمریکا ناکام ماند.(ولایتی، پیشین: 265)
وضعیت منطقه خلیج فارس آن قدر بغرنج شده بود که هر آن، حال احتمال رویارویی ایران با ایالات متحده وجود داشت: «حضور ناوهای جنگی آمریکایی در خلیج فارس که تجمع آنها در یک منطقه از زمان جنگ ویتنام تا آن هنگام سابقه نداشت، پرواز دائم هواپیماهای آواکس و جنگندهها و بالگردهای آمریکا و متحدان آن بر فراز خلیج فارس و شدت گرفتن جنگ نفتکشها شرایطی پدید آورده که پیوسته امکان برخورد میرفت.»(پیشین: 269) بعد از اين مرحله از جنگ بود كه آمريكاييها مصمم شدند تا راساً وارد عمل شده و كنترل جنگ را در اختيار بگيرند. روزنامه واشنگتن پست در اين رابطه نوشت: «آمريكا آماده است به بهانه از حفاظت كشتيراني در خليج فارس، به ايران حمله نمايد.»(اردستاني، 1378: 167)
«محيالدين مصباحي» طي مقالهاي در مورد تأثير حضور آمريكا در خليج فارس نوشت: «از اواسط 1987 [ميلادي]، حضور نظامي ايالات متحده در خليج فارس عمليات حفاظت و اسكورت كشتيها و توافق ابرقدرتها در قبال افغانستان همراه با تصميم شوروي در بازسازي ماشين جنگي عراق از عواملي بودند كه موجب كاهش توانايي ايران در بهره برداري و استفاده از رقابتهاي ابرقدرتها گرديد و به اين ترتيب، خلاء راهبردي كه براي اقدامات و سياست ايران در خليج فارس بسيار اهميت داشت، منتفي گرديد.»(مصباحي، 1367: 235) تصويب قطعنامه 598، طرح تحريم تسليحاتي ايران، حضور نظامي آمريكا در خليج فارس و درگيري با ايران و برخي اقدامات ديگر تماماً در جهت همين هدف قابل مطالعه است. اما، بايد ترتيبي داده ميشد كه ايران هنگام پايان جنگ در موقعيت برتر نباشد، لذا دادن اطلاعات دقيق و دخالت مستقيم آمريكا در كنار حملات محدود عراق، مطمع نظر قرار گرفت.
در تاريخ 31 شهريور 1366 بالگردهاي آمريكايي، كشتي ايران اجر را منهدم كردند كه با حضور «گاسپار واينبرگر»[1] وزير دفاع آمريكا، غرق شد. نه ماه قبل از اعزام ناوگان آمریکا و متحدان اروپایی او به خلیج فارس، «واینبرگر» وزیر دفاع آمریکا در برابر کمیته خارجی سنای این کشور گفت: «در صورتی که قطعنامه تحریک اجراء شود، ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک میشود و در واقع ریشه موجودیت ایران نیز به عنوان یک ملّت به خشکی میگراید.» تأکید واینبرگر به خشک شدن ریشه موجودیت ایران به عنوان یک ملّت را نمیتوان یک اشتباه در گفتار و یا بی توجهی در اظهار نظر تلقی کرد. به ویژه آنکه «واینبرگر» به عنوان یک مقام رسمی این مطلب را در یک مجمع و مرکز رسمی اظهار میدارد و این امر عملاً با آنچه آمریکا به عنوان یک خط مشی در قبال ایران اسلامی در پیش گرفت، انطباق کامل داشت. (غضنفري، 1385: صص 155و 156)
منبع: مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی، عسگری، شاداب، 1393، ایران سبز، تهران
1- Gaspar Wineburger.
انتهای مطلب