در همين روز ارتش و پاسداران وارد بوكان ميشوند. مهاباد تنها شهر كردنشين بود كه در آن زمان اهميت سياسي آن را از سنندج و سقز بيشتر ميدانستند. كمونيستها مهاباد را «لنينگراد» ميناميدند، چرا كه مركز مقاومت احزاب و گروههاي طرفدار كمونيسم بود. در آن ايام طرح حمله به مهاباد و بيرون كردن عناصر ضدانقلاب توسط فرماندهي سپاه غرب تهيه و نيروهاي ارتش با همكاري نيروهاي پاسداران انقلاب در تاريخ 12 شهريور از دو محور حمله به مهاباد را آغاز نمودند و طي يك مانور احاطهاي دو طرف مهاباد را به تصرف درآوردند. در محور اروميه ـ محمديار ـ مهاباد نيرويي از لشكر 64 به فرماندهي سرتيپ ظهيرنژاد[1] فرمانده لشكر وارد عمل شد و در محور مياندوآب ـ مهاباد گرداني از لشكر 16 به كمك نيرويي از پاسداران انقلاب اسلامي همزمان با لشكر 64 به حركت درآمدند.
سرتيپ ولي فلاحي فرمانده نيروي زميني و سرتيپ فرخ يعقوبآذري فرمانده سپاه غرب نيز به همراه اين ستون عمليات را هدايت ميكردند. نيروهاي ارتش ارتفاعات و محورهاي منتهي به شهر را به تصرف درآوردند و نيروهاي ضدانقلاب كه تاب مقاومت نداشتند، متواري شده و يا خود را مخفي كرده و ساكت شدند. در جريان عمليات آزادسازي مهاباد، نقش جنگندههاي اف ـ 4 و اف ـ 5 و تيزپروازان هوانيروز از نظر كنترل منطقه، انهدام سه دستگاه تانك ضد انقلاب، اجراي مانورهاي هوايي و به ويژه تأثير رواني بر دشمن قابل تحسين بود.
بدين ترتيب در نيمة شهريور ماه سال 58 نيروهاي ارتش وارد شهر مهاباد شدند و پادگان را باز پس گرفتند. هيچ يك از رهبران مخالف از جمله عبدالرحمن قاسملو، شيخ عزالدين حسيني، شيخ جلال حسيني، سرگرد عباسي[2] و سرگرد عليار سميتقو دستگير نشدند و معلوم نشد به كدام گوشه از مرز ايران و عراق متواري شدند. روزهاي شهريور سال 58 اوج عمليات موفقيتآميز نيروهاي ارتش و سپاه پاسداران بود. بعد از مهاباد نوبت به بانه رسيد. اين شهر بدون درگيري مهمي آزاد ميگردد و پايگاه نظامي نيروي زميني در بانه از محاصره خارج ميشود. با استقرار نيروي كافي در بانه، ستوني وارد پايگاه سردشت ميشود و به دنبال آن حوادث مريوان توجه مسؤولين را به آنجا جلب ميكند. اين بار هم دكتر چمران و تيمسار فلاحي وارد مريوان شده و پس از 10 روز تلاش موفق به برقراري امنيت و بازگردانيدن مردم كوچ كرده به شهر ميشوند. آن زمان ما در جريان حوادث و چگونگي نبرد با ضد انقلاب نبوديم، اما شبها به اخبار راديو گوش ميكرديم و خبرهايي دربارة اقدامات پاكسازي ميشنيديم. شبي گويندة راديو ايران از رشادت ستوانيكم حسن ارشدي از همدورههايم گزارش ميداد كه مورد تشويق دكتر چمران قرار گرفته و به يك درجه ارشديت نايل گرديد.
شهر مهاباد و ديگر شهرهاي كردستان در آن مدت در آرامش و امنيت بودند اما بعد معلوم شد كه حوادث سردشت از جمله كمين بر سر راه ستونهاي نظامي و پاسداران، و قتل و شكنجة دستگير شدگان ادامه داشته و تشديد گرديده است. توطئة تحريك مردم مريوان براي خروج از شهر، حمله به مقر پاسداران و به شهادت رسانيدن آنان، انهدام خودرو حامل فرمانده نيروي زميني و ديگر وقايع خونين عليرغم اعلام رهبران حزب دموكرات و ديگر گروهها براي قطع عمليات تهاجمي همزمان با ورود هيأت حسن نيت، بيانگر عدم صداقت رهبران گروههاي مدعي دموكراسي بود!
در اينجا قصد ندارم به شرح موقعيت زمين مناطق صعبالعبور كردستان مانند مناطق بانه، سردشت، پيرانشهر، مريوان، اشنويه و… بپردازم اما به اين نكته اشاره ميكنم كه ارتفاعات صعبالعبوري مانند «گردنة خان» با درهها و پيچهاي متعدد آن و زمين پوشيده از جنگل و راه پر پيچ و خم بانه به سردشت، دره و ارتفاعات مهمي كه بين مهاباد و سردشت قرار دارد؛ مانند «گردنة زمزيران»، تنگة عميق و پر پيچ و خم درة شهيدان در جادة اروميه ـ اشنويه(معروف به درة قاسملو) و انشعابات آن در محدودة بين محمديار و پيرانشهر هر يك مأمن مطمئني براي مخفي شدن گروههاي ضدانقلاب و كمين آنها بر سر راه ستونها و عابرين بود؛ بنابراين ضدانقلاب با استفاده از اين شرايط بخصوص در مناطق صعبالعبور و پوشيدة مرز ميتوانست تهديدي براي نيروها باشد.
در همان ايام كه ما روي ارتفاع بوديم، در تاريخ 19/6/58 خبر درگذشت آيتالله سيد محمود طالقاني از راديو پخش شد. سري به شهر زدم تا عكسالعمل مردم را ببينم. به جز گروه معدودي پاسدار و افراد نيروهاي نظامي و انتظامي كه در خيابان منتهي به پادگان راهپيمايي ميكردند و شعارهايي سر ميدادند، از طرف مردم بومي هيچگونه مجلس ترحيم يا بزرگداشتي براي اين شخصيت مؤثر در پيروزي انقلاب بر پا نشد!
منبع: استقبال خونین ، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، 1390، نشر صرير
[1]ـ سرهنگ قاسمعلي ظهيرنژاد در زمان رژيم پهلوي بازنشسته گرديد اما با پيروزي انقلاب اسلامي به خدمت فراخوانده شد. وي در سمت فرماندهي لشكر 64 اروميه در مبارزه با عناصر و گروههاي ضد انقلاب با قاطعيت و رشادت وارد عمل شده و در برقراري امنيت در منطقة لشكر موفقيتهايي كسب كرد. بنابراين به پيشنهاد شوراي انقلاب و تصويب فرمانده كل قوا به درجة سرتيپي نايل شد. او در دي ماه سال 58 فرماندهي ژاندارمري كل كشور را عهدهدار شد و در فروردين ماه سال 59 به فرماندهي نيروي زميني منصوب گرديد. پس از سقوط هواپيماي C- 130 حامل سرتيپ فلاحي رئيس ستاد مشترك و شهادت ايشان و ديگر فرماندهان همراهش در پنجم مهرماه 1360، از سوي رهبر انقلاب به رياست ستاد مشترك ارتش منصوب گرديد و تا آبان سال 63 در اين سمت انجام وظيفه نمود.
وي سپس تا زمان فوت در تاريخ 20 مهرماه 1378 رياست هيأت مشاوران نظامي فرماندهي كل قوا را عهدهدار بود.
[2]ـ سرگرد عباسي از فرماندهان نظامي حزب دموكرات، در روز اول شهريور سال 59 در مقابل مقر حزب دموكرات مهاباد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به هلاكت رسيد.
انتهای مطلب