مسیر را تا جایی با سرعت کم و ارتفاع 20هزار پا[2] رفتیم. قابل توجه اینکه مأموریت قبلی من تقریباً همینجا بود. چند موشک به طرف ما آتش کردند که شانس آوردیم و به ما نخورد. در جنگلی در حدود 10 مایلی هدف پاپآپ[3] کردیم. میر سمت چپ من بود. بعد از ارتفاع 9هزار پا شروع به پایین آمدن کردم و با دیدن هدف خیلی خوشحال شدم. به میر گفتم، او هم گفت که هدف را دیده است. بعد از زدن چهار تانک عراقی که همه منفجر شدند، از سمت راست برگشتیم و صدا زدم که «میر! دیگه جلو نرو، چون آتش زیاده. نمیخواهد که تمام موریکهای خود را بزنی.» ولی کمک گفت «دومین و سومین موشک به سمت ما آمد که یکی از آنها به میر خورد.» رنجبر اجکت کرد، ولی میر…
به این ترتیب، میر آسمانی شد و پرواز ابدی را آغاز کرد.
سرلشکر خلبان شهید امیر مرادقلی
نام پدر: میران
تاریخ تولد: 1335
محل تولد: گرگان
میزان تحصیلات: لیسانس
شغل: نظامی (افسر)
تاریخ شهادت: 63/11/21
محل شهادت: مراجعت از مأموریت حوالی شیراز
زندگینامه
حدود نیم قرن پیش خانوادهای مؤمن و مذهبی از طایفه مرادقلی که در مبارزه با خوانین دوران ظلم حکومت ستمشاهی از سیستان به علت خشکسالی و آزار و اذیت و زورگویی دستنشاندگان شاه معدوم به شمال ایران کوچید و در روستایی به نام حاجی کلاته شهرستان علیآباد کتول استان گلستان سکنی گزید. روزگار را با تلاش، کوشش و لقمه نانی حلال و طیب سپری میکرد. نیمه شبی از شبهای شهریور1335 همهجا را سکوت فراگرفته بود و نور مهتاب دیگر جایی برای سوسوی ریز ستارگان باقی نگذاشته بود. همه در خواب شیرین بودند و فقط مامای محل با چند زن همسایه در منزل مشهدی میران منتظر ورود میهمان تازه وارد بیدار بودند که به یکباره، صدای منتظران با تبریک قدم نورسیده، سکوت را شکست و از مشهید میران چشمروشنی طلب کردند. پنجمین فرزند خانواده به دنیا آمد. مشهدی میران مسرور و خوشحال فرزندش را در آغوش گرفت، چند بار الحمدلله گفت و خدا را شکر کرد. احوال عیالش را پرسید. قدری تأمل کرد و به چهره فرزندش خیره شد. همه نگاهها متوجه او شد و از یکدیگر سوال میکردند که چرا میران ساکت شد؟ چرا حرف نمیزند؟ مگر چه شده؟ میران جواب داد «هیچی؛ داشتم فکر میکردم چه نامی برای فرزندم انتخاب کنم. ذهنم را حلاجی میکردم که نام امیر به فکرم رسید و مبارک فرزندم باد.» هیچکس روی حرف او حرفی نزد و فقط گفتند هرچه تو بگویی، مبارک است. اما هیچکس نمیدانست که امیر طایفه میران روزگاری از امیران قبیله خواهد شد. امیر در خانوادهای کشاورز و کمدرآمد، ولی مقید به مسائل دینی و احکام شرعی پرورش یافت. هفت بهار زندگی را پشت سر گذاشته بود که وارد مدرسه شد. مقطع ابتدایی را در مدرسه روستا طی نمود. هر روز صبح به کمک والدینش میشتافت. گاوها را به چرا میبرد و شب برمیگشت. در فصل پنبهچینی هم وجین میکرد. مقطع متوسطه را در شهرستان گرگان به اتمام رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. مسیر طولانی روستا تا شهر را گاه با اسب پدر رفت و آمد میکرد، چون برای نگهداری اسب مکانی در حوالی دبیرستان نبود، مجبور شد دوچرخهای تهیه کند.
عشق و علاقه به شغل نظامیگری، بخصوص خلبانی را از همان دوران نوجوانی و جوانی در سر داشت، ولی چون بازگو نکرده بود، هیچکس نمیدانست. فصل بهار بود و موسم سمپاشی مزارع کشاورزی. هواپیماهای سمپاش ملخی در آسمان گلستان به پرواز درآمده بودند تا مزارع را از شر آفات در امان نگه دارند. از مدرسه برگشته بود و در بین راه، با گذاشتن دست روی پیشانی، مرتب به آسمان نگاه میکرد. آهی کشید و گفت «خدایا میشود روزی من هم مثل این خلبانان سوار یکی از این هواپیماها بشوم و در آسمان پرواز کنم؟» گویی خداوند همانجا صدایش را شنید و آرزویش را اجابت کرد. در سن 19 سالگی، با ثبتنام در دانشکده نیروی هوایی ارتش و طی مراحل مختلف، آزمونهای کتبی، ورزشی، پزشکی و… موفق شد به استخدام نیروی هوایی درآید. در دورهای 18ماهه، به فراگیری فنون و علوم مقدماتی نظامی پرداخت و آن را با موفقیت طی نمود. به حسب خلاقیت و شایستی، جهت طی دوره تکمیلی به اتفاق دیگر همکاران در سال 1355 عازم آمریکا شد.
امیر از همان وقتی که خود را شناخت و فهمید به عنوان یک مسلمان واقعی بایستی احکام شرعی و مذهبی را انجام دهد، خود را مقید به فرایض دینی کرد و هیچگاه نمازش ترک نشد. روزه میگرفت و سایر عبادات را انجام میداد. اولین سوال این جوان سیستانی به محض ورود به محل دوره خلبانی در آمریکا، جهت قبله برای اقامه نماز بود. گرچه در آنجا مکان و جای بخصوصی مثل مسجد یا نمازخانه نبود، اما او و دیگر دوستانش با پهن کردن روزنامه یا پارچه تمیزی، در مکان خلوتی نماز میخواندند. ایام ماه مبارک رمضان هم روزه میگرفتند. در هنگام نماز، بعضی از همدورههایش که مسیحی و از سایر کشورها بودند، با حیرت به او مینگریستند و با تعجب از او سوال میکردند این چه نوع نیایش و عبادت است؟ یا داری ورزش میکنی؟ با تبسمی بر لب و خندان میگفت «من خدای خویش را با ایستادن و تعظیم، با رکوع و سجده در مقابل او ستایش میکنم. خود را بندهای هیچ و پوچ میبینم و هرچه هست اوست، که خداوند زمین و آسمانها است. جهان هستی و تمام مخلوقات آفریده اوست.» نوع تفکر و نگاهش به جهان هستی و پروردگارش و همچنین، بصیرت حضرت محمد(ص) که از دین اسلام داشت، مورد انتقاد بعضی از عناصر رژیم قرار میگرفت و از همان روزهای نخست خدمت تحت نظر و کنترل بود.
سالهای 55 و 56 زمانی که امیر در آمریکا آموزش خلبانی میدید، روزی که برای اولین بار به تنهایی پرواز کرد، هواپیمایش دچار نقص فنی شد. از برج مراقبت به او اعلام کردند که هواپیما را رها کند و با چتر اجکت[4] کند، اما او توجهی به دستور برج مراقبت نکرد. همه نگران بودند. دستورات لازم جهت فرود اضطراری داده شد. باند را کفپاشی و ماشین آتشنشانی و آمبولانس را آماده کردند تا او هواپیما را بدون چرخ به زمین بنشاند، ولی او آنقدر در آسمان پرواز کرد تا سوخت هواپیما تمام شود و در حالی که میخواست بر زمین فرود آید و روی باند بنشیند، ناگهان چرخهای هواپیما باز شد و هواپیما را صحیح و سالم بر زمین نشاند. کار این جوان باغیرت جسارت و رشادتهای دلیرمردی از خطه سیستان در کشور آمریکا بود که همگی را حیرتزده کرد. در پرواز شبانه هم در آمریکا با استاد خلبان راهی مأموریت شد. وقت برگشت و فرود بر روی باند، برق باند قطع شد و هیچجا دیده نمیشد. استاد خلبان به زبان انگلیسی گفت مرادقلی کارمان تمام شد و هیچ راه نجاتی نیست. خلبان جوان و شجاع هواپیما را بالا کشید و چندین دور زد تا برق اضطراری فرودگاه فعال و باند روشن گردید. مرادقلی زیر لب زمزمهای کرد و خدایش را یاد نمود و به آرامی و خونسردی فرود آمد. استاد خلبان با تعجب پرسید چه کار کردی؟ پاسخ داد با توکل و ذکر نام خدا، آرامش گرفتم و با خونسردی فرود آمدم. در ادامه به استاد گفت یادت باشد نام و یاد خداوند سبحان به انسانها آرامش میبخشد و نگرانیها و استرس از بین میرود.
دوره تکمیلی خلبانی با موفقیت در آمریکا به پایان رسید و به اتفاق سایر دوستان به ایران بازگشت. هنگام تقسیم نیروها، شهید مرادقلی به پایگاه بندرعباس اختصاص یافت و مشغول خدمت شد. اینک افسر جوان بایستی اندوختههای علمی، آموزشی، نظامی و… را در مسیر خدمت به نحو شایسته و مطلوبی به کار گیرد. امیر با جدیت، نظم، آراستگی، تعهد و اخلاص خدمت میکرد. قیامهای مردمی ملت شریف ایران از سال 1356 شروع شد و در سال 1357 به اوج رسید. وی جزء معدود خلبانانی بود که در تظاهرات و راهپیماییها همراه و همگام مردم بود. حتی یک بار به منزلش وارد شدند تا مدرک و اعلامیههایی که پخش میکرد از منزلش به عنوان سند و مدرک خارج کنند. او با هوشیاری و درایتی که داشت، اعلامیههای حضرت امام(ره) را در جای امنی نگهداری میکرد و نتوانستند هیچ مدرکی پیدا کنند و دست خالی از منزلش بیرون رفتند. مراقبت و کنترل از این افسر جوان بیشتر شد و کاملاً او را تحت نظر داشتند. او با پیکان سفیدرنگش شخصاً اعلامیهها را پخش میکرد و از عواقب این کار هیچ نگران نبود، چون میدانست در راه صحیح و درستی گام برمیدارد.
انقلاب پیروز شد و مستشاران نظامی از کشور خارج شدند. مسئولیت و وظیفه سنگینی بر دوش کارکنان ارتش، مخصوصاً نیروی هوایی افتاد. علت هم این بود که این نیرو نیرویی بسیار فنی و تخصصی و از طرفی پیچیده است و نیاز به افراد متخصص دارد. ستوان جوان و پرانرژی اینک با خیالی آسوده، اما خدمتی مضاعف، وظایف و امورات محوله را انجام میداد. زودتر به خدمت میرفت و دیرتر به منزل برمیگشت. تمام وقت خود را وقف خدمتگزاری به نظام، جامعه و وطنش کرده بود. سنت حسنه ازدواج، که یکی از تأکیدات اسلامی و سفارش نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) میباشد، اقدامی بود که او در سال 1358 آن را انجام داد. همسرش مورد علاقه و همکفو خودش بود، چرا که او معیارهایی چون عفت، حجاب، دیانت، متانت و… را برای همسری که قرار بود سالها با یکدیگر در زیر یک سقف زندگی نمایند، در نظر داشت و حتی این معیارها را قبل از ازدواج با یکدیگر در میان گذاشته بودند.
با آغاز جنگ تحمیلی که رسماً 31 شهریور 1359 توسط عراق بر ملت شریف ایران تحمیل گردید، او همانند سایر خلبانان تیزپرواز به مصاف ارتشیان عراق رفت. شرایط حساس خلیج فارس و تنگه استراتژیک هرمز، که صدور نفت و سایر کالاهای صادراتی و نیز واردات کالاهای اساسی از طریق این آبراه صورت میگرفت، باعث شد تأمین امنیت این منطقه از حساسیت خاصی برخوردار باشد. قهرمانان تیزپرواز هوایی با کنترل و تجسس از طریق هوا و دریادلان نیروی دریایی نیز از طریق دریا بایستی این مکان امن را برای کشتیهای تجاری ایران و گاه خارجی فراهم میکردند. خلبان مرادقلی به عنوان خلبان هواپیمای P3F (تجسس) بارها بر فراز خلیج فارس و آبهای نیلگونش پرواز کرد و اجازه جولان و اذیت و آزار و یا انهدام کشتیهای ایرانی را به دشمن نمیداد. شرایط به گونهای بود که بعضی روزها به طور مکرر و پی در پی، حداقل چند ساعت پرواز داشت. همانند عقابی در آسمان بر مرزهای آبی ایران اِشراف کامل داشت و اجازه هیچ تعرضی را به مرزهای آبی کشور به هیچ ابرقدرتی نمیداد.
در یکی از پروازهایش در خلیج فارس، به یکباره چند هواپیمای آمریکایی هواپیمایش را احاطه میکنند و طی تماسی به خلبان دلیر سیستانی میگویند به خانهات برگرد. خلبان غیور و جسور با صلابت و قاطعیت به آنان پاسخ میدهد من در فضای خانهام هستم، آنکه باید به خانهاش برگردد شما هستید. این جمله را چند بار تکرار کرد، تا اینکه هواپیماهای آمریکا مجبور به ترک محل میگردند و او همچنان به مأموریت خود ادامه میدهد.
از پرندهاش بسیار مواظبت و مراقبت میکرد. او میدانست که تعداد بسیار اندکی از این نوع هواپیما قبل از پیروزی انقلاب به ایران وارد شده است و بعد از پیروزی انقلاب، کشور در تحریم نظامی است و هیچ کشوری به ایران هواپیما نمیدهد؛ لذا چاره را در این دید از هر آنچه که هست به نحو مطلوب استفاده و نگهداری کند. مدت چهار سال دفاع مقدس که در قید حیات بود، همیشه در مأموریت و در مصاف با دشمن بعث بود.
از خصوصیات بارز شهید این بود که همیشه میگفت هیچوقت از پرواز کردن خسته نمیشوم. وقتی از زمین به سوی آسمان بلند میشوم، خود را به خدا نزدیکتر میبینم و دوست دارم بالا و بالاتر بروم. در آسمان، خدا را بیشتر از هروقت در آینه دلم احساس میکنم.
خلبان دلسوز و باغیرت ایرانی اهل بصیرت، ولایت، شرافت و هویت اسلامی خود بود. در عملیاتهای گوناگون شرکت جست و افتخارات فراوانی آفرید و از خود رشادتها و جانفشانیهای زیادی به یادگار گذاشت. در آخرین پروازش به عمق آسمان بینهایت سفر کرد. سفری که دیگر برگشت زمینی نداشت، ولی عروج ملکوتی داشت. سرانجام این تیزپرواز سیستانی در 1363/11/21 به همراه 6 تن از همرزمان و همکاران خویش، هنگامی که از یک مأموریت عملیاتی برمیگشتند، ناگهان هواپیمایش دچار نقص فنی میگردد. به هر طریق ممکن، هواپیما را تا شیراز کنترل و هدایت مینماید، که در حوالی شیراز سقوط کرده و همگی به درجه رفیع شهادت نائل میگردند.
از شهید دو فرزند به یادگار باقیست:
لیلا متولد 1359 با تحصیلات دکتری پزشک عمومی، دانشگاه علوم پزشکی
ثریا متولد 1362 با تحصیلات کارشناسی ارشد عمران، مسکن و شهرسازی
منبع: دفاع مقدس و ارتش در استان سیستان و بلوچستان ، سرهنگ غلامحسین زرگر ، 1398، ایران سبز، تهران
[1]. موشک موریک موشک هوا به سطح است که با آن کشتیهای دشمن در دریا و یا اماکن حساسی مثل سکوهای نفتی و زاغه مهمات و… زده میشود.
[2]. هر پا معادل 30 سانتیمتر میباشد.
[3]. پاپآپ: هواپیما روی هدف بالا کشیده میشود و بمبها رها میگردد.
[4]. پریدن از هواپیما به بیرون توسط هندل (دستگیره)
انتهای مطلب