فرمانده تيپ به من گفت گروهان شما (گروهان يكم گردان 139) اولين يگاني است كه به سنندج حركت ميكند و بايد خيلي هوشيار و مراقب اوضاع باشي! فوراً سلاح و تجهيزات كافي و مناسب را دريافت نموده و آمادة حركت شدم. وضع آشفتة نيروي زميني در آن مقطع زماني مرا بر آن داشته بود كه جيرة عملياتي خود را كه از چند بسته بيسكويت و شكلات تشكيل ميشد، در منزل آماده و با خود داشته باشم. نيروي تشكيل دهندة گروهان يكم در آن موقع به جاي دويست و چند نفر، حدود چهل نفر بود(حدود 30 نفر وظيفه و بقيه افسر و درجهدار) كه اين عده سرباز، آموزش نديده و اكثراً سركش و نسبت به اجراي دستورات و مقررات ياغي بودند؛ به طوري كه فرمانده قبلي گروهان كه حدود 15 روز پيش تعويض شده بود، هيچگاه موفق به اجراي آموزش و تمرين و تعمير و نگهداري نشده بود. چون افراد تن به كار نميدادند و تبليغات مسموم، امر آموزش و تمرين را غير ضروري و نوعي بيگاري جلوه ميداد!
با سرعت تجهيزات ضروري را از اسلحهخانه و انبار بيرون برده و به طرف فرودگاه حركت كرديم. همزمان دو فروند هواپيماي C-130 نيز در فرودگاه به زمين نشستند. در كنار هواپيما و در داخل فرودگاه از فرصت استفاده كرده و نحوة تيراندازي با نارنجك تفنگي را با استفاده از نارنجك تفنگي جنگي آموزش دادم. همزمان با گروهان يكم تعدادي از كاركنان تيپ هم در محل تجمع نمودند. سرگرد «قوام رازاني» مرا كناري كشيد و گفت همين امروز يك گردان از تيپ 55 هوابرد شيراز را در فرودگاه سنندج خلع سلاح كردهاند. مواظب باش! چون به سلاح و تجهيزات و انسجام نيروي دموكرات در سنندج آشنا نبودم و باور نميكردم در حدي قوي باشند كه با يگانهاي ارتش به طور جدي درگير شوند، ترسي به خود راه نداده و اهميت ندادم. آن روز گروهان دير حاضر شد و ظرفيت يك فروند هواپيما تكميل نشد. از طرفي آفتاب هم غروب كرد و تاريكي بر منطقه سايه افكند. فرمانده تيپ گفت چون هوا رو به تاريكي است و ما نتوانستيم دو گروهان را حركت دهيم، بنابراين يگانها فرودگاه را به مقصد آسايشگاه ترك كنند و ما فردا صبح اول وقت كل گردان 139 را حركت خواهيم داد. شبانه به منزل برگشتم و با هزار خيال و تجسم صحنههايي در ذهنم آن شب را به صبح رساندم. فرداي آن روز (28 مرداد) گردان 139 به طور كامل در فرودگاه بدرآباد و در كنار دو فروند هواپيماي C-130 نيروي هوايي حاضر شد. اعضاي ستاد تيپ، تعدادي از كاركنان كادر داوطلب و جمعي از خانوادهها و مردم شهر و افراد متفرقة پادگان هم بودند. تعدادي از مسئولين و روحانيون شهر از جمله «شيخ عباسعلي صادقي» حاكم شرع و «شيخ مهدي قاضي» از روحانيون بانفوذ شهر و «سيد فخرالدين رحيمي» يكي از روحانيون مبارز انقلابي نيز براي بدرقة ما آمده بودند. خبرنگاران راديو خرمآباد با تعدادي از كاركنان تيپ مصاحبههاي كوتاهي انجام دادند و شور و هيجاني در كاركنان ايجاد شد. روحانيون و چند نفر از مسؤولين به داخل هواپيماهاي C-130 كه در حال بارگيري بود، رفتند و با مشاهدة دو دستگاه ماشين نظامي در داخل آنها براي حمل، و سيستم پيچيدة داخل كابين و سالن بار و پيچيدگي تجهيزات متعجب شدند.
حجتالاسلام رحيمي براي رزمندگان گردان سخنراني كرد و اهميت مجاهدت در اسلام و مأموريت محوله را بيان و ضمن يادآوري ارزش والاي سرباز در اسلام و جمهوري اسلامي ايران از عملكرد ضدانقلاب ابراز تنفر كرد. وي به برخي از سران حزب دموكرات تاخت و خطاب به سربازان گفت از شما ميخواهم عزالدين و ديگر عناصر فاسد و محارب را سركوب و نابود نماييد. او عزالدين حسيني را فردي ساواكي و از عوامل رژيم گذشته معرفي كرد و در نهايت براي گردان آرزوي موفقيت نمود. سپس دو رأس گوسفند قرباني شد و پرسنل گردان در ميان بدرقة فرماندهي و سرهنگ2 «حشمت يار احمدي» رئيس ستاد تيپ با عبور از زير قرآن و با نداي تكبير روحانيون و ديگر حاضرين در فرودگاه سوار بر هواپيما شدند. به زودي هواپيماها از زمين كنده شدند و راهي سنندج شديم. در مسير پرواز من به همراه سروان «اسدالله دهقان» رئيس ركن سوم گردان به داخل كابين خلبانها دعوت شديم و آنجا به ما جا دادند. دهقان گفت هنگام تغيير جهت و ارتفاع هواپيما حالت تهوع پيدا ميكند و به شوخي و خنده گفت تو نميترسي؟ به او گفتم تا حالا چند بار هواپيماي C-130 سوار شدهام و به تكانهاي آن در دست اندازهاي هوايي آشنا هستم. ساعتي بعد هواپيماي ما در فرودگاه سنندج به زمين نشست.
برخلاف شايعات، فرودگاه در كنترل نيروهاي خودي بود و عناصري از لشكر 28 به همراه افرادي از تيپ نوده و پاسداران، مراقبت از فرودگاه را به عهده داشتند. بالگرد هوانيروز براي نيروهايي كه در اطراف فرودگاه و شهر سنندج پايگاه داشتند، مهمات و آذوقه ميبرد. در فرودگاه ستوانيكم «رحيم جلالي» از همدورههاي خودم كه در تيپ23 نوهد خدمت ميكرد و آن روزها مسؤوليت مراقبت از فرودگاه را به عهده داشت، ملاقات كردم و اوضاع شهر را جويا شدم. جلالي موضوع خلع سلاح تعدادي از پرسنل تيپ 55 هوابرد شيراز در داخل يك دستگاه اتوبوس در شهر سنندج را بيان كرد و گفت فعلاً مسألة حاد ديگري وجود ندارد و ارتش بر اوضاع مسلط است.
جريان خلع سلاح سرنشينان يك دستگاه اتوبوس از اين قرار بود كه رانندة اتوبوس حامل اين افراد از فرودگاه به پادگان كه فردي كُردتبار بوده و احتمال خيانت او هم داده ميشد؛ اتوبوس حامل افراد را به مركز شهر و نقطة شلوغي كه محل فروش اسلحه و مهمات و تجمع افراد ماجراجو بوده هدايت ميكند و هنگام ورود به شهر به افراد توصيه ميكند تا به منظور جلوگيري از تحريكات و درگيري، سلاحها را يكجا در كف اتوبوس انبار نمايند و سلاح در دست كسي نباشد! و بدين ترتيب افراد غافل را به محل مورد نظر ميكشاند و با متوقف كردن اتوبوس به بهانة شلوغي و راهبندان توسط مردم، امكان ورود افراد ماجراجو به داخل اتوبوس را فراهم ميكند و سرنشينان اتوبوس را عملاً در داخل محاصره قرار ميدهد. افراد كُرد كه بدون مقاومت سرنشينان، داخل اتوبوس ميشوند، سلاح افراد را ضبط و بدين ترتيب افراد در دام افتاده را خلع سلاح ميكنند؛ بدون درگيري و حتي شليك يك گلوله!
گردان ما با در اختيار گرفتن تعدادي از خودروهاي لشكر 28، با نظم و احتياط وارد پادگان شد و پس از دو روز توقف راهي شهرستان سقز گرديد.
منبع: استقبال خونین ، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، 1390، نشر صرير
انتهای مطلب