گفتني است، سردمداران حكومت بعث عراق در نامهاي كه به تاريخ 3 مهر 59 به دبيركل وقت سازمان ملل نوشت مدعي شدند كه عمليات نظامي ارتش عراق كه از تاريخ 31 شهريور 59 به اجراء درآمد، براي دفاع از منافع حياتي عراق بوده است. در حالي كه طبق پاراگراف اول بند 5 قطعنامه شماره 2314 مجمع عمومي سازمان ملل متحد مصوبه 12 آوريل 1974 هيچ نوع دليلي داراي هر ماهيتي كه باشد اعم از سياسي، اقتصادي، نظامي يا غيره، نميتواند مجوزي براي تجاوز باشد. سرهنگ دوم «موفق اسعد الدجيلي» در كتاب خود به نام حمله بزرگ مينويسد: «هارفيلد»[1] فرستاده دولت آمريكا، ساعت سه بعدازظهر چهارده آوريل 1979، جلسة محرمانة با صدام تشكيل داد. در اين جلسه كه حسين كامل هم حضور داشت، مسايل زير مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
- ادامة كمكهاي تسليحاتي.
- بهره برداري از ماهوارهها و تجهيزات شناسايي متعلق به ناوگان آمريكا در خليج فارس.
- درخواست از دولت آمريكا براي اعطاي كمكهاي مادي و وادار ساختن برخي از كشورهاي خليج فارس نظير سعودي، كويت و امارات به دادن كمكهاي مادي.(الدجيلي، 1386: 45)
بررسي نقش آمريكا در آغاز حمله عراق به ايران
آنچه مسلم است اينكه صدام در سال 1359 براي آغاز تهاجم نظامي عليه ايران، داراي انگيزههاي شخصي جاهطلبانه بود. صدام، يك سياستمدار با عقدههاي قدرت طلبانه، جنايتكارانه، جنگافروزانه و انتقامجويانه بود و به طور قطع، انگيزههاي مختلفي براي آغاز تعرض نظامي عليه ايران داشت كه تنها برخي از آنها منبعث از خصوصيات روحي و رفتاري خود وي و برخي ديگر ملهم از شرايط خارجي و بيروني بوده است. لذا، بدون شك شرايطي را كه آمريكاييها براي صدام در سال 1358 و 1359 فراهم كردند، به نحو بارزي در تصميمگيري وي مؤثر افتاد و اگر اين شرايط فراهم نميشد چه بسا صدام به چنين ماجراجويي خطرناكي دست نميزد! به تعبیر «مایکل لدین»[2] وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم پهلوی در 22 بهمن 1357، فرصت مناسبی برای تحقق اهداف دیرینه عراق فراهم ساخت.(لدین و لوئیس،1362: 301) چرا که برای رژیم جاه طلب عراق روشن بود که جمهوری اسلامی ایران براساس راهبرد غیر متعهدانه و سیاست نه شرقی- نه غربی، همراهی و همبستگی قدرتهای سلطهگر جهانی و ارتجاع منطقه را به همراه ندارد.
به عبارتی، عدم حمایت منطقهای و جهانی دولتها از انقلاب و جمهوری اسلامی از یک سو و از سوی دیگر آشفتگیهای نظامی و اقتصادی ناشی از وقوع انقلاب اسلامی، فرصت مناسبی را در اختیار حکومت بعث عراق برای حل اختلافات مرزی و فرامرزی و اهداف توسعه طلبانه آن رژیم قرار میداد. به عبارتی، انقلاب ایران موقعیت دیگری بود که به تقویت سیاستهای فراملی و منطقه ای عراق انجامید.(بیل، 1371: 485) بسیاری از نویسندگان غربی ریشه آغاز جنگ تحمیلی را در اختلافات تاریخی و مرزی دو کشور جستجو و تحلیل میکردند اما، بر خلاف ادعای آنها، قرائن متعددی وجود دارد که با استناد به آنها میتوان اثبات نمود که سیستم بینالملل، در هر سه سطح ابرقدرتها، قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه نه تنها زمینه ساز آغاز این جنگ بودهاند، بلکه خود مشوق و تحریک کنندة اصلی عراق در شروع جنگ محسوب شده و نقشی اساسی و مهمی را در بروز چنین تجاوزی برعهده داشتند.(محمدی، 1377: 129)
اسناد و مداركي هم که وجود دارد، مؤید آنست كه عراق پيش از شروع جنگ با ايران، به مشورتها و تبادل اطلاعات نظامي با آمريكا پرداخته است. هوارد تيچر، عضو شوراي امنيت ملي آمريكا طي سالهاي 1982- 1987، در يك ميزگرد تلويزيوني در تاريخ 16 فوريه 1993(1372/11/27) در يك برنامه تلويزيوني به نام «Front Line» گفت: «برآوردهايي كه ما از قدرت نظامي ايران داشتيم، از طريق سعوديها در اختيار عراق قرار ميگرفت. به عقيده من همين برآوردها بود كه عراق را مصمم به حمله به ايران كرد.»(كريمي، 1380: 118) دو روزنامهنگار و نويسنده مشهور آمريكايي نيز در كتاب معروف خود به نام «ارتباط خطرناك» كه در سال 1991 در نيويورك به چاپ رساندند، نوشتند: «رهبر عراق برنامههايش را پيش خود نگه نداشته بود. در جلسهاي كه چهار ماه قبل از حمله به ايران برگزار شد، صدام به «ملك حسين» پادشاه اردن و همچنين وليعهد كويت گفت كه چه نقشهاي در سر دارد. باتوجه به كابوسي كه وجود داشت مبني براينكه ممكن است {آيتالله}خميني(ره) بنيادگرايي انقلابي خويش را به جهان عرب صادر كند، دو رهبر در مورد اين نقشه اشتياق نشان دادند.
برخی از دست اندرکاران مذاکرۀ مسألۀ گروگانها از جمله «وارن کریستوفر»[3]، «هارولد ساندرز»[4] و «گری سیک» در کتاب «گروگانهای آمریکایی در ایران: ادارۀ یک بحران» مینویسند: «ما فکر میکردیم… ایران با وجود جنگ احساس خواهد کرد که زیانهای ناشی از تحریمها، بیشتر از همیشه خواهد شد و بالاجبار در اذهان اثر خواهد گذارد و زیان آن از نگهداری گروگانها بیشتر خواهد بود.»(ولایتی،1376: 60) جنگ نه تنها میتوانست این خطر را کاهش دهد بلکه میتوانست منجر به آزادی گروگانهای آمریکایی در ایران شود. وضعيت ارتش ایران هم از سوی دیگر به گونهای بود که این تصور را در آمریکاییها تقویت میکرد که دولت ایران برای رفع نیازمندیهای تسلیحاتی و دریافت قطعات یدکی سلاحهای آمریکایی خود مجبور است سیاستهای ضد آمریکایی خود را تعدیل نماید و اين امر راه را برای برقراری دوبارۀ روابط سیاسی دو کشور هموار میسازد.
کارتر، رئيس جمهور آمريكا نيز در سخنرانی خود در لس آنجلس نکته مطروحه را اینگونه تأیید کرده است: «امیدوارم که به دنبال جنگ عراق با ایران، آزاد کردن گروگانهای آمریکایی سرعت یابد و ایران از این جنگ درس عبرتی گرفته باشد که تا چه حد صلح و آرامش و اقتصادی قوی برای هر کشور لازم است. آمریکا انتظار دارد که ایران و عراق، کشور ایران را نیازمند وسایل یدکی نماید و در نتیجه آن کشور جهت رفع نیاز خود، شرایط آمریکا را مبنی بر آزادی گروگانها بپذیرد.»(غضنفري، 1380: 199) راهبرد جدید آمریکا دربارۀ ایران با سیاست صدام همخوانی داشت. دولت عراق هم از وضعیت انقلابی در ایران ناخرسند بود و برای تأمین هدفهای خود به ابزارهای نظامی روی آورده بود. صدام و اطرافیانش قصد داشتند با حمله به ایران، پیروزی در جنگ، خلاء سقوط شاه را در سمت ژاندارم منطقه پر کنند و در صورت موفقیت، میتوانستند امنیت منطقه در دست بگیرند.
«حامد علوان»، وزیر مشاور دولت عراق مسایل خلیج فارس، در این زمینه اظهار داشته بود: «هرگونه تهدیدی علیه هر کدام از کشورهای خلیج فارس، به منزله تهدید مستقیم علیه حاکمیت عراق به شمار میرود… و امنیت خلیج{فارس} جزء جدائی ناپذیر امنیت ملی عراق است، گذشته از این که ما نسبت به کل منطقه تعهد ناسیولیستی داریم.»(ستيز با صلح، ستاد تبليغات جنگ، 1366: 68) به این ترتیب، هم ایالات متحّده و هم دولت عراق در شروع جنگ و تحمیل آن چه ایران، با وجود منافع متفاوت، اتفاق نظر داشتند. حسن واعظی، نويسنده كتاب «ايران و آمريكا»، با استناد به گزارشهای مطبوعات اروپایی از جمله «وال استریت ژورنال»[5] در تاریخ 8 فوریۀ 1980، به «سفرهای محرمانه و مکرر» برژینسکی به بغداد اشاره میکند که با هدف آماده سازی عراق اطلاع از وضع این کشور برای شروع جنگ «ملاقاتهای متعددی هم با صدام» به عمل آورد.(واعظی،1379: 108)
برژینسکی در اواسط اردیبهشت ماه 1359 (اوایل مه 1980) در مصاحبهای تلویزیونی گفته بود: «ما تضادی بین ایالات متحده و عراق نمیبینیم و معتقدیم که عراق تصمیم به استقلال (از بلوک شرق) دارد و در آرزوی امنیت خلیج فارس است و تصور نمیکنیم که روابط آمریکا و عراق سست گردد یا سرد و کینه توزانه باشد.»(دفتر سیاسی سپاه پاسداران،1370: 208) «تایمز لندن»[6] هم در 27 خرداد ماه 1359 (17 جون 1980) به ملاقات برژینسکی و صدام اشاره کرده بود.(ایت دیز، 11 اکتبر 1980 به نقل از کودتای نقاب: 65) که در این ملاقات «گامهای اولیه بهبود مناسبات واشنگتن- بغداد» برداشته شده است.(ولایتی، 1376: 154؛ آقای علیاکبر ولایتی خود با ذکر این مطلب مینویسد: امّا نگارنده هنوز سند محکمی دال بر انجام این سفر ملاحظه نکرده است.)
منبع: مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی، عسگری، شاداب، 1393، ایران سبز، تهران
1- Harfyld.
2- Michael ledeen.
3- Warren Christopher.
4- Harold Saunders.
5- Wall Street Journal.
6- Times London.
انتهای مطلب