اين اوضاع نابسامان در سطح كلي يگانها و ادارات ارتش با كمي شدت و ضعف وجود داشت و تيپ 84 نيز از اين قاعده مستثني نبود. تا حدي كه در ابتدا فرماندهان با رأيگيري و نظر اكثريت افراد زيردست انتخاب ميشدند و بعضاً فرماندهاني با درجات پايينتر، كمتجربهتر و ناكارآمد جاي فرماندهاني مجرب و كاردان را ميگرفتند و مديران و فرماندهان جدي، سختگير و انضباطي جاي خود را به اشخاصي ميدادند كه ملايمتر به نظر ميرسيدند يا سابقهاي در فرماندهي و مسؤوليت مهمي نداشته و با افراد، سر و كار كمتري داشتند. البته در بين افراد انتخابي كساني بودند كه در جريان انقلاب با صراحت بيشتري به انتقاد از سردمداران رژيم گذشته پرداخته بودند.
عدهاي از نظاميان ميگفتند يگانها بايد به صورت شورايي اداره شوند و در بعضي يگانها هم براي مدتي اين شيوه عملي گرديد!
سطح توقع تعدادي از پرسنل بالا رفته بود و بعضي از افراد كمتجربه و با درجات پايين در امور كلي پادگان و ادارة يگان دخالت ميكردند و با برقراري ارتباط با شخصيتهاي انقلابي سعي داشتند جايگاه بالاتري براي خود به دست بياوردند. براي مثال در جلسة سخنراني فردي به نام چوبك در پادگان بدرآباد، يك نفر درجهدار كه سوء سابقه هم داشت در جايگاه قرار گرفت و با سر دادن فريادهاي احساسي از فرماندهان انتقادكرد. همين فرد باز در جلسهاي در منطقة عملياتي اظهار مينمود: «چرا به من سمت فرماندهي گردان نميدهيد؟ مگر امام نگفت يك درجهدار ميتواند فرمانده لشكر شود؟!» او نظرية شخصيت گويندة اين موضوع را تحريف و حتي به رهبر انقلاب منتسب مينمود! تعدادي از كاركنان با عوامل بعضي از شخصيتها ارتباط برقرار نموده و با دريافت ديدگاه آنها خود را نمايندة مرجع يا شخصيتي روحاني معرفي ميكردند؛ چنانچه يك نفر آشپز گُردان خود را نمايندة مرجعي در شهر مشهد ميدانست و ديدگاه ايشان را تبليغ ميكرد. او ديگر به كار اصلي خود توجهي نداشت و هر زمان اراده ميكرد خدمت را ترك مينمود!
در آن شرايط كه يگانهاي نزاجا به جاي پرداختن به تمرينات نظامي و كسب آمادگي رزمي درگير سخنرانيهاي افراد غير مسؤول و شركت در تجمعات تكراري بودند و كنترل و نظارتي بر حضور و غياب افراد هم نبود، گروههاي ضد انقلابِ مخالف نظام جمهوري اسلامي درصدد توطئه و تسلط بر برخي از مناطق كشور و مراكز نظامي و اقتصادي بودند.
در اواخر اسفند ماه سال 57 و شب عيد سال 58 اولين يگان تيپ84 به مأموريتي در آذربايجان غربي اعزام گرديد.
مأموريتهاي تيپ 84
- اعزام گردان 111 پياده به آذربايجانغربي
با پيروزي انقلاب اسلامي و در شرايطي كه ارتش انسجام خود را از دست داده و پادگانها تخليه شده و بيدفاع گرديدند، گروهكهاي ضدانقلاب در آذربايجانغربي به خصوص گروههاي با گرايش كمونيستي از فرصت به دست آمده سوءاستفاده كرده و به مراكز حساس از جمله پادگانها يورش برده و به غارت سلاح و مهمات موجود پرداختند؛ به طوري كه در پادگان مهاباد حتي توپها را با مهمات مربوطه از پادگان خارج نمودند. اين گروهكها با به دست آوردن سلاح و مهمات در پي پياده كردن اميال خود و تسلط بر منطقه، مردم را دعوت به همكاري و پيوستن به خود نموده و هر جا با مخالفت و يا مقاومت مردم مواجه ميشدند، كار به درگيري ميكشيد.
گروههاي ضدانقلاب با تبليغات وسيع و ايجاد تفرقه و نفاق بين اقشار و اقوام زمينة ايجاد كينه و درگيريهاي قومي و مذهبي را به وجود آوردند. در شهر نقده بين اقوام كُرد و آذري يا به عبارتي سني و شيعه نفاق و درگيري شديد به وجود آمد و تعدادي كشته و مجروح شدند. با توجه به اينكه لشكر 64 اروميه كه از نيروي وظيفه خالي شده بود از توان لازم براي جلوگيري از اغتشاشها برخوردار نبود، از نيروي زميني ارتش تقاضاي نيروي كمكي نمود. براي همين از تيپ مستقل 84 نيز گردان 111 به اروميه اعزام گرديد. اين گردان حدود يك ماه در منطقة آذربايجانغربي و در مسير شهرهاي اروميه ـ مهاباد حضور داشت، اما مأموريت آن ممانعت از درگيري بين طرفين و تأمين محورها بود و درگيري قابل توجهي با ضدانقلاب پيدا نكرد.
در آن زمان و شرايط خاص، افسران و فرماندهان با برقراري ارتباط با طرفين درگير و دعوت آنان به آرامش سعي داشتند از شعلهور شدن آتش كينه و درگيري قومي و مذهبي جلوگيري كنند. همكاران از ارتباط با «عبدالرحمان قاسملو» و «غني بلوريان» رهبران حزب دموكرات براي خاتمة درگيري در نقده و ساير شهرها و روستاها خبر ميدادند و مذاكرات را در آن شرايط خاص مفيد ارزيابي ميكردند.
- اعزام گردان 182 پياده به ايلام
به دنبال گزارشهايي از مناطق مرزي و درون شهري مبني بر تحركات مرزي و تحريك عناصر ضدانقلاب؛ چون احتمال آشوب و ناامني در مركز استان و برخي از شهرهاي ايلام ميرفت، ظاهراً با تقاضاي مسؤولين استان و تصويب فرماندهي نيروي زميني، نيرويي در حدود يك گروهان (يك گروهان پياده و عناصري از ستاد و پشتيباني تداركاتي گردان) از گردان 182 به مدت يك ماه در تيرماه 58 به شهر ايلام اعزام شدند. اين يگان در مركز شهر و در محل ادارة بهداري و بهزيستي مستقر گرديد و وظيفه داشت ضمن مراقبت از اوضاع شهر و تحركات احتمالي، با هماهنگي و نظر مسؤولين امنيتي استانداري ايلام وارد عمل شود.
در مدت مأموريت اين گردان در تابستان 58 گزارشي مبني بر درگيري شنيده نشد اما مأموريتهاي گشتزني و مراقبت برقرار بود. اواخر تيرماه 58 مقرر گرديد كه من همزمان با ورود سرگرد «محمدرضا معصومي» رئيس ركن 3 تيپ در شهر ايلام حاضر شده و در محل نسبت به مأموريت توجيه شوم تا در مرداد ماه با يك گروهان از گردان 139 به ايلام عزيمت كرده و يگان قبلي را تعويض نمايم. به اتفاق دوستم با سواري شخصي خود به ايلام رفتم، ولي سرگرد معصومي به موقع نرسيد و من در محل توسط ستوان يكم «حسين مرزبان» و ستوان يكم «اكبر سليمي» از عناصر ستادي گردان، توجيه شدم. در آن زمان ظاهراً فرماندهي پايگاه بر عهدة سرگرد «جهانبخش » و فرماندهي گروهان به عهدة ستوان «عليرضا قضايي» بود. هنگام حركت به سوي شهر ايلام پس از عبور از سراب ايوان در نزديكي مدخل تونل ايلام به تعدادي افراد مسلح برخورد كرديم كه از كمينگاه با فرياد ايست و شليك هوايي يك گلوله، ماشين ما را متوقف كردند. من و همراهم كه با يك دستگاه ماشين آريا در حركت بوديم، از اين عمل كمين كنندهها جا خورديم و پس از اينكه خود را نشان دادند، به آنها اعتراض كرديم. آن چند نفر كه مسلح به تفنگ ام.يك بودند پس از يك تحقيق مختصر به ما اجازة عبور دادند. ما به آنها گفتيم لرستاني هستيم و قصد ديدار از شهر ايلام را داريم. دوستم به آنها گفت ما معلم هستيم و قرار است به ايلام منتقل شويم. حال عازم آنجا هستيم تا اوضاع شهر و محيط كار را بسنجيم. مأموريت و هدف آنها دقيقاً براي ما مشخص نشد. آنها كه در لباس محليِ به رنگ خاكي بودند، خود را محافظ راه و مسؤول امنيت معرفي ميكردند اما معلوم نبود كه راهزن هستند و يا واقعاً مأمور امنيت! به هر حال ما چيزي نداشتيم كه طمع آنها را برانگيزد. بعد از گردان 182، يگان ما به ماموريت ايلام فرستاده نشد، بلكه يك گروهان تانك به آن شهر اعزام گرديد و مأموريت يگان قبلي را عهدهدار شد.
منبع: استقبال خونین ، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، 1390، نشر صرير
انتهای مطلب