مفاد سند محرمانه وزارت امور خارجه آمریکا مربوط به تیر ماه 1358 که مورد تأیید سفارت این کشور در تهران ، سازمان جاسوسی آمریکا- CIA و وزارت دفاع این کشور واقع شده و روزنامۀ تشرین، (چاپ دمشق)، در آغاز جنگ تحمیلی آن را چاپ کرده بود، حاکیست که مقامات کاخ سفید به منظور نابودی جمهوری اسلامی، دو راهبرد مشخص را مبناي كار خود قرار داده بودند:
الف) توسل به ابزارهایی غیر از حملۀ نظامی مستقیم.
در اين ارتباط، راهكارهاي متفاوتي همچون تحریک عشایر، برانگیختن احساس ناسیونالیستی و قبیلهای (ایجاد بلواهای داخلی)، ایجاد تفرقه و تبلیغ سوء با اجیر کردن قلمهای داخلی و وارد کردن ضربه به انقلاب به وسيلة گروههاي مخالف و منافق درون كشور، تبلیغ علیه انقلاب و ایجاد فرستندههای فارسی زبان برون مرزی با هدف به وجود آوردن یأس و تردید در دل مردم، انجام کودتا در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی (همچون کودتای نقاب)، ترور شخصیت و ترور فیزیکی رهبران انقلاب، استقرار ناوگان جنگی خود در خلیج فارس برای مرعوب کردن دولت و مردم ایران، محاصره اقتصادی با هدف ایجاد نارضایتی عمومی و سرانجام، شعلهور کردن آتش جنگ میان ایران و عراق پيشنهاد شده است.
ب) شکست انقلاب با حملۀ نظامی مستقیم.(سلامی، علل به وجود آوردندۀ جنگ عراق علیه ایران: 46)
در سند ديگري كه در اسناد سفارت آمريكا به دست دانشجويان پيرو خط امام(ره) افتاد و روزنامه «تشرين» نيز آن را در سال 1359 به چاپ رساند، نشان ميدهد كه سازمان جاسوسي آمريكا قصد داشته است از كليه اقدامات ضد انقلابي بهره برداري كند. اين سند بسيار محرمانه، در تيرماه 1358 به واشنگتن فرستاده شده است. در اين سند كه پيش از بحران گروگانگيري تنظيم شده، آمده است: «بايد از بهراه انداختن موج احساسات ناسيوناليستي و قبيلهاي و كمك كردن به هر نوع جنبش و سازمان سياسي چپ يا راست در داخل ايران و مهمتر از همه شعلهور كردن آتش اختلاف و جنگ ميان ايران و كشورهاي همسايه كه اختلافات مرزي دارند، استفاده شود.»(كريمي، 1380: 27) چنانچه از اين سند برداشت ميشود در مييابيم سازمان CIA اساساً پيش از واقعه گروگانگيري نيز درصدد براندازي و يا تغيير سمت انقلاب اسلامي ايران بوده است و حتي در سال 1358 متوجه دامن زدن به اختلافات مرزي ايران و عراق شده بود.
بايد افزود با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ناوگان پنجم آمريكا در اواسط سال 1979 كار خود را در اقيانوس هند آغاز كرد و وسايل جنگي خود را در منطقه پراكند. اين ناوگان كليه تحولات منطقه را زير نظر داشت. اما بعد از بحران گروگانگيري اقدامات نظامي آمريكا به طور جديتري دنبال شد. بنابراين، در نيمه دوم سال 1358 دو جريان به موازات هم در ايران پيش ميرفت. جريان اول شرارتهاي مرزي و ادعاهاي پيدرپي مقامات بعثي عراق عليه ايران بود. جريان دوم نيز اقدامات آمريكا براي فشار به ايران براي آزادي گروگانها بود. ترديدي نبايد داشت كه هر دو جريان در نيمه دوم سال 1358 و نيمه اول سال 1359 مواضع يكديگر را در خصوص ايران، زير نظر داشتند و سير وقايع را دنبال ميكردند. در 21 آبان 1358 كارتر دستور قطع خريد نفت ايران را صادر كرد و در پي آن در 23 آبان 1358 كارتر دستور مسدود شدن داراييهاي ايران در كليه بانكهاي آمريكايي و شعب خارجي را اعلام نمود.
از مقطع گروگانگيري تا مقطع كودتاي نقاب يعني از 13 آبان 58 تا 21/4/1359 آمريكاييها با پيچيدهتر شدن بحران گروگانها، اقداماتي را عليه ايران به عمل آوردند. از جمله اين اقدامات قطع كامل روابط سياسي با ايران در 19 فروردين 1359 بود. در همين روز، كارتر تحريم اغلب كالاهاي صادراتي و معاملات مالي با ايران را اعلام كرد و براي انزواي سياسي ايران، از همه متحدان سياسي اروپايي درخواست كمك كرد. آمريكا شتاب زده در 5/2/59 عمليات حمله به ايران را در منطقه طبس براي آزادسازي گروگانها به اجراء در آورد[2] و از دهم خرداد ماه 1359، رسماً تحريم اقتصادي آمريكا عليه ايران آغاز شد.(بكويث،212:1366) در اقدام ديگري كودتاي نقاب كه با حمايت سازمان CIA طراحي شده بود در تاريخ 20/4/59، قبل از آنكه شكل اجرائي به خود بگيرد، توسط يكي از خلبانان شركت كننده در كودتا و همچنين يكي از درجهداران نوهد، افشاء شده و شماري از طراحان و مجريان اصلي كودتا توسط کارکنان ارتش و سایر نیروهای انقلابی، دستگير شدند.
كاخ سفيد كه از طولاني شدن زمان گروگانگيري و شكست عمليات طبس و كودتاي نقاب كاملاً مضطرب و سردرگم شده بود. به وضوح ميديد كه صدام آمادگي لازم را براي هرگونه فشار به ايران دارد، زيرا صدام از فروردين ماه 1359 كه مقارن با قطع روابط سياسي آمريكا با ايران بود دست به يك سلسله تحركات مرزي زده كه نمونه آن در 12 فروردين 1359 بود. در اين روز فرمانده كل ارتش عراق به فرمان «صدام حسين» به طور ناگهاني 4 لشگر مجهز مركب از چهل هزار تن از افراد خود را در طول 900 كيلومتر فواصل نقاط مرزي مستقر ساخت و حالت تهاجمي بهخود گرفت. اين جريان به طور دقيق مقارن آغاز محاصره اقتصادي ايران از سوي آمريكا بود. همزمان با رو به وخامت گذاردن روابط ايران و آمريكا و حل نشدن بحران گروگانها، آمريكا به سمت درگيريهاي نظامي عليه ايران پيش ميرفت، «سايروس ونس»[3] ضمن نطقي در دانشگاه هاروارد با اشاره به بحران ايران و آمريكا در خرداد ماه 1359 گفت: «در هر حال بايد از به كار بردن راه حلهاي نظامي براي مسايل غير نظامي دوري جست، چرا كه قدرت نظامي هرگز نميتواند جايگزين ديپلماسي بشود.»(كريمي، 1380: 29)
سايرونس ونس، همواره جناح تندرو در كاخ سفيد را تشويق به حل مسالمتآميز گروگانها ميكرد و در برابر وي جناح تندرو به رهبري برژينسكي، با استفاده از تحريك افكار عمومي مردم آمريكا ميكوشيد تا زمينه را براي يك اقدام نظامي ديگر فراهم سازد. مطبوعات نيز به اين موضوع دامن ميزدند.(همان) مجله «نيوزويك»[4] چاپ آمريكا در 22/4/1359 چنين تفسيري را انتشار داد: «مسلماً ايالات متحده براي احيا و ابقاي سلطه گذشتهاش از زور استفاده خواهد كرد، وقتي تحريكات دولت عراق در مرزهاي غربي ايران را مشاهده ميكنيم و همچنين پشتيباني آمريكا از شاپور بختيار و ژنرالهاي فراري شاه را همراه با وسوسههاي از درون و برون عليه حكومت جديد ايران مينگريم، به نيتهاي ايالات متحده در جهت تمركز و افزايش نيروهايش در درياي عمان و اقيانوس هند پيخواهيم برد و البته ميتوانيم نتيجه بگيريم كه آمريكا، دقيقاً انقلاب اسلامي ايران را نشانه رفته است.»[5] اين تفسير از سه ديدگاه اهميت دارد. نخست، عزم و اراده قطعي آمريكا به حمله نظامي عليه ايران. دوم؛ توجه آمريكاييها به لشكر كشي عراق در مرزهاي ايران و سوم نيز؛ انتقال ذهنيت سياستمداران آمريكايي به سطح نشريات آمريكايي.
عباراتي را كه نشريات آمريكايي عليه ايران منتشر ميكردند، جداي از خطوط فكري حاكم بر كاخ سفيد و نيات دروني آنها نبود، آمادگي و حضور وسيع نيروهاي آمريكايي در مرداد ماه 1359 چه دلايلي داشت؟ علت ورود ناوهاي آمريكايي 2 ماه قبل از جنگ به خليج فارس و اقيانوس هند چه بود؟ آيا ناشي از اين احساس نبود كه در آينده نزديك در منطقه خليج فارس تحول جديدي ظهور خواهد كرد كه به مقابلههاي امنيتي نياز دارد؟ اگر پاسخ به اين پرسش مثبت است، پس آمريكاييها اطلاع وسيعي از وقايع آتي داشتند؟
«استانسفيلد ترنر»[6] رئيس سازمان سيا در دوره زمامداري كارتر، در كتاب خويش به نام «پنهانكاري و دمكراسي» ضمن تبيين منافع ملي آمريكا، بهچگونگي ارتباط سازمانهاي اطلاعاتي آن كشور با سازمانهاي جهاني و در راس آنها، سازمان ملل پرداخته و به اين ترتيب به وضوح پاسخ اين سؤال را داده است. ترنر چنين عنوان داشته: «در ايالات متحده ابتدا اين نظر مطرح بوده كه در اختيار داشتن يك بازوي نيرومند اطلاعاتي دليلي جز تأمين منافع ملي آمريكا ندارد، ولي در اثر مرور زمان، نظريه ديگري نيز مورد توجه قرار ميگيرد كه تشكيلات اطلاعاتي آمريكا بايستي محدوده «منافع ملي» را گستردهتر بداند و امر حفاظت از منافعي را به عهده گيرد كه گرچه ظاهراً ارتباطي به منافع ملي ما ندارد، ولي درحقيقت جزء منافع ملي، ما محسوب ميشود.»(ترنر، 1366: 401)
از پايان جنگ جهاني دوم به اين سو، ايالات متحده آمريكا همواره تعهدات و مسئوليتهاي جديدي را در سطح بينالمللي تقبل كرده كه در غالب اوقات از امكانات اطلاعاتي خود نيز بهره گرفته است. از نمونههاي قابل ذكر آن بايد به فراهم كردن امكانات ويژه اطلاعاتي براي مصر و رژيم صهيونيستي در طول متجاوز از ده سال پس از جنگ 1968 اعراب و رژيم صهيونيستي اشاره شود، كه هر ماه يك بار با عكسبرداري فضايي از صحراي سينا، وضعيت استقرار و تعداد نفرات نظامي هر دو كشور را مشخص كرده تا هر دو طرف نسبت به حسن اجراي موافقتنامه آتش بس بين خود مطمئن شوند. وي، در ادامه به ديگر اقداماتي كه با مباشرت سازمانهاي اطلاعاتي ايالات متحده آمريكا در سطح بينالمللي انجام گرفته، اشاره و چنين بيان نموده كه مهمترين اثر فعاليتهاي اطلاعاتي در سطح بينالمللي كه عمدتاً با توسل به اطلاعات ماهوارهاي حاصل ميشود، كاهش خطر جنگهاي ناخواسته در جهان است كه اكثراً به دليل سوء تفاهم و يا اشتباه محاسبه پيش ميآيد. در اين راستا، سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا به صورت گوناگون اقدام ميكنند، كه از جمله آنها ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
- آگاه كردن جهانيان از هرگونه تجمع غير عادي نيروهاي نظامي يك كشور كه هدف تهاجمي در پيداشته باشد.
- كشف و اعلام تشنجات مرزي.
در پايان نيز مطالب خويش را جمع بندي و اينگونه نتيجهگيري نموده است: «البته ما در عين حال كه ميتوانيم با استفاده از ماهوارههاي خود در باره هر يك از مسايل فوقالذكر آگاهي كافي بدست آوريم و آن را براي استفاده در اختيار ديگران قرار دهيم، ولي ضمناً يك زمان هم ناچاريم در مواردي قايل به محدوديت باشيم و از ارائه اطلاعات گرد آمده به كشورهاي ديگر خودداري كنيم و آن هم زماني است كه بدانيم چنين اطلاعاتي براي تأمين منافع خودمان جنبه حياتي دارد و بايد آن را كاملاً مخفي نگهداريم.»(همان: 403) اين به طور دقيق همان كاري است كه آمريكا، طي سالهاي 1358 تا 1367 در ارتباط با عملكرد حكومت بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران به مرحله اجراء در آورده است. براساس نتايج حاصله از جمعبندي همة اين اتفاقات، دولتمردان آمريكايي، حكومت بعثي عراق را قدرت متعادلكننده، تشخيص ميدهند.
در آن مقطع، آمريكا به دنبال اهرم فشاري بود تا با وارد ساختن فشار به ايران موجب آزادي گروگانها و حتي تغيير موضع سازشناپذير حضرت امام(ره) و در نهايت قدرت يافتن جناح ميانهروها شود. چرا كه از دیدگاه آمریکا، انقلاب اسلامی، موجب خلاء قدرت شایان ذکری در منطقه شده بود. از این رخنهای که در این زنجیرة دفاعی پدید آمده بود، هر آن خطر تهاجم مستقیم شوروی به سمت جنوب یا شورش کمونیستهای تحت حمایت شوروی در ایران محتمل مینمود و ضرورت اتخاذ مواضع جدیدی از سوی آمریکا را بنظر اجتناب ناپذیر میساخت. ایران که در نظر غرب «برای پیروزی در جنگ احتمالی آینده باید در دست غرب باشد و به تصرف دشمن در نیاید.»(فونتن، 1366 :159) با پیروزی انقلاب اسلامی، دولت مردان جديد موضعی ضد آمریکایی گرفته و با هرگونه سیستم امنیتی غرب در منطقه بنّای مخالفت گذارده و به کشوری ضد آمریکایی تبدیل شده بود. این موضوع نگرانی غرب و ویژه سیاستمداران آمریکا را به طوری تشدید کرد که اوج شکست آمریکا را نشان میداد.
عراق با توجه به سوابق و اختلافات مرزي با ايران، از زمينه و آمادگي لازم براي مقابله با اين نظام نوپا برخوردار بود. نكته پاياني، آنكه آمريكاييها پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران در رقابت با ابرقدرت شوروي سابق به عراق توجه بيشتري كردند. اگر عراق نيز در دام جبهه سرخ ميافتاد، ديگر در خاورميانه همه چيز براي دولتمردان آمريكايي از دست رفته بود.
منبع: مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی، عسگری، شاداب، 1393، ایران سبز، تهران
Edmund Kasky. –1
2- عملیات نظامي آمريكا عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران كه در ارديبهشت سال 1359 اتفاق افتاد، به «پنجه عقاب» معروف گرديد. نظاميان آمريكايي براي اجراي آن از تمام توان نظامی خویش بهره برده بودند و متجاوز از پنج ماه نیروهای کماندوی آنها در صحراهای آریزونا (داراي آب و هوايي مشابه با کویر ایران) تعلیمات پیچیده و فشردهای فرا گرفته بودند. از پیچیدهترین تکنیکهای نظامی اعم از تسلیحات نظامی و دفاعی تا صنایع نوين هواپیمایی استفاده شده و بودجه نامحدودی را به این عملیات اختصاص داده بودند. آمريكاييها، از صنایع نوين هواپیمایی خود در این عملیات بهره برده و بهترین و آخرین مدل بالگردها برای آزادی جاسوسان آمریکایی درنظر گرفته ميشود. مزدوران داخلی نیز آمریکا را در جریان این عملیات کمک میکردند. بهعنوان مثال در شب حادثه طبس، چراغهای ورزشگاه شهید شیرودی برای کمک به نیروهای آمریکایی روشن میماند، چهارده منطقه در تهران و حوالی آن، براي فرود اضطراری بالگردها و هواپیماهای سي130 درنظر گرفته میشود. اما، دانههاي شن در طبس اين نقشه شوم را منتفي ساخته و آنها موفق به تأمين اهداف خود نگرديدند، عملیات «پنجه عقاب» نتوانست در مقابل «طوفان شن» ایستادگی کند و بهواسطه امدادهاي غیبی، نظامیان آمریکایی خود را در صحرای طبس شکست خورده دیدند، عملیات فرار را آغاز نمودند. جیمی کارتر که حدود دو سال قبل از اين عمليات، ایران را «جزیره ثبات» قلمداد نموده بود، بعد از شکست در این عملیات خود اعتراف کرد: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری این کشور بزرگ، نه در شیکاگو یا نیویورک، بلکه در تهران تعیین میشود!
آمريكا براي تجاوز طبس هم به ياري كشورهاي مرتجع منطقه و عمال داخلي خود در ايران پشت گرم بود. برژينسكي در اين باره مينويسد: در انجام اين عمليات ما از همكاري صميمانه يك كشور دوست و همكاري غيرمستقيم چند كشور ديگر منطقه كه از چگونگي اين عمليات و اهداف آن اطلاع داشتند، برخوردار شديم. سادات همانطور كه انتظار داشتيم بيدريغ امكانات خود را در اختيار ما گذاشت. چند كشور ديگر هم در تدارك اين عمليات در داخل ايران با ما همكاري كردند. جوردن، 1362: 257؛ اگرچه برژينسكي به دلايل امنيتي از بردن اسامي اين كشورها خوداري ميكند ليكن، دانشجويان پيرو خط امام(ره)، مستند به مدارك مكشوفه از لانه جاسوسي آمريكا، به اين سؤال چنين پاسخ ميدهند: «كشورهاي مصر، عربستان سعودي، تركيه، عمان و پاكستان در اين عمليات امكانات خود را در اختيار نظاميان آمريكايي قرار داده بودند. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام(ره)، نگرشي بر ماجراي طبس: 125؛
Cyros Vancs. –3
Newsweek. –4
5- برخي كارشناسان پديدار شدن سياستهاي ضدايراني آمريكا را واكنشي نسبت به واقعه گروگانگيري سفارت آمريكا در تهران دانستهاند؛ بهطور مثال «گري سيك» از كارشناسان سياسي خاورميانه و از اعضاي شوراي امنيت ملي دولت آمريكا در دولت جيمي كارتر در اين باره ميگويد: «پس از تسخير لانه جاسوسي در تهران (در نوامبر 1979) ديدگاه بسيار قالبي در آمريكا و به ويژه از طرف شخص برژينسكي وجود داشت كه ايران را بايد بهطور همهجانبه تنبيه كرد. بيانيههاي عمومي كه او صادر ميكرد بر اين مضمون تأكيد داشتند كه آمريكا مانعي بر سر تحركات عراق بر ضد ايران نميبيند.»
Stansfield Turner.–6
انتهای مطلب