سرگرد طوساني كه افسري جدي، منضبط و پركار بود، به عنوان فرمانده گردان، ستوان يكم عبدالحسين سلطانپناه و من كه از ابتداي درگيريها در مناطق عملياتي به سر برده بوديم، به عنوان فرمانده گروهان انتخاب شديم. ستوان سلطانپناه قبلاً گروهان را به طور موقت به ستوان پردل كه به مدت شش ماه به گردان مأمور شده بود، تحويل داده و به موقع خود را به باقيماندة تيپ معرفي نمود، اما سرهنگ هاشميان با مأموريت من كه يك دورة دو ماهه بود موافقت نميكرد و حتي دو بار تلكس فرمانده تيپ مبني بر اعزام سريع من به پادگان بدرآباد را ناديده گرفته بود تا اينكه يكي از درجهداران متصدي تلهتايپ موضوع را به من گفت! شخصاً به حضور فرمانده گردان رفته و با توجه به ضرورتي كه پيش آمده بود، تقاضا كردم كه ايشان موافقت نمايند، اما فرمانده گردان برآشفت و گفت گروهان را به كي تحويل دهم؟ در اين شرايط حساس من حاضر به رها كردن فرمانده گروهان پيادهام نيستم! سرهنگ ستاد حسنرضا كلانتري افسري مدير و مدبر و فرماندهي شجاع و قاطع بود. او پيشبيني كار را كرده و قبل از صدور دستور دو نفر ستوانيكم از رستة پياده و از همدورههاي خودم را كه اخيراً از مراكز آموزشي به مدت شش ماه براي حضور در جبههها به تيپ 84 مأمور شده بودند، به گردان 139 اختصاص داده بود و قبل از آنها نيز سروان پيراحمدي و سروان يزداني نيز به گردان مأمور شده بودند. اينك ستوانيكم حميد فدايي و ستوانيكم حسين فضايلي كه از جانب فرماندهي تيپ براي پذيرش فرماندهي گروهان براي مدتي به گردان مأمور شده بودند و چند نفر افسر نامبردة قبلي در سطح گردان به كارهاي كم اهميت مشغول بوده و در حقيقت بيكار و در اختيار فرمانده گردان بودند اما ايشان تمايل نداشت كه يكي از آنها را به فرماندهي گروهان يكم منصوب كرده و مرا رها نمايد. در نهايت با وصول پيام سوم، هاشميان ناچار به رها كردن من شد. ايشان از طريق ستوان افشنگ پيغام داد كه دارايي گروهان و مسئوليت خط پدافندي را به ستوان هاديزاده تحويل نمايم و خود راهي خرمآباد شوم. تا رسيدن من به محل ماموريت، سروان لطفي سربازان جديدالورود را پذيرش و كار آموزش را شروع كرده بود. سروان لطفي گرچه افسر دارايي بود، اما علاقة زيادي به خدمت در صف داشته و گاهي مسئوليتهاي اين چنيني را قبول ميكرد؛ يا به عنوان افسر تشريفات هنگام ورود مقامات مسئوليت یگان تشريفات و گزارش نظامی را عهدهدار ميشد. اولين دورة آموزشي تيپ براي متولدين 1337 تشكيل شد. تا آخر مرداد ماه در مواضع مره سور و كمرماموله حضور داشتم و به نوبت افسران به مرخصي ميرفتند و جريان تدارك هم به مراتب بهتر از پايگاه قبلي بود و به جز چند مجروح سطحي، تلفات و ضايعاتي هم نداشتيم. گاهي هنگام مراجعه به ستاد گردان و بنه گروهان واقع در شولحه در آب رودخانة سيروان آب تني كرده و ماهي صيد ميكرديم و به طور كلي سخت نميگذشت.
بعد از عمليات فتح قلة شمشي سرهنگ2 محمود ابراهيمزاده گردان را ترك كرده و سرهنگ2 سيدحسين هاشميان عهدهدار فرماندهي گردان شد. مدتي در غياب ستوانيكم نيازي، ستوان هاديزاده از گروهان ما به گروهان دوم مأمور شده و فرماندهي پايگاه شمشي را عهدهدار شد. در اين زمان سرهنگ 2 هاشميان به او دستور داد تا يك دسته را به عنوان نيروي تأمين جلوتر از گروهان به طرف کل هرات مستقر نمايد. دستور هم طوري بود كه ميبايست همان شب مأموريت اجرا شود. ستوان هاديزاده و درجهداران يگان كه خطر درگيري با دشمن را حس ميكردند و استقرار يك دسته را بدون احداث سنگر و امكانات كاري دشوار و خطرناك ميدانستند، دستور را قابل اجرا ندانسته و هاديزاده كه در واقع عدم همكاري پرسنل يگان مانع كار او بود، مشكلات را به اطلاع فرمانده گردان رسانيد، اما هاشميان از عدم اجراي دستور ناراحت و هاديزاده را تهديد مينمود كه اگر اقدام نكند، هجده ماه ارشديت او در عمليات گذشته را ملغي خواهد كرد و او را تسليم دادگاه خواهد نمود. چون در جريان مكالمات بيسيمي بوده و مشكلات هاديزاده را براي اجراي دستور ميدانستم، از فرمانده گردان تقاضا كردم تا در دستور خود تجديد نظر كرده و فرصت دهد تا موضوع بررسي شود. از طرفي فرداي آن شب نزد هاديزاده رفته، با او و درجهداران صحبت كرده و به بررسي راه حل پرداختيم. مناسبترين راهكار اين بود كه شبها گروه تأميني به جلو اعزام شود و ارتباط خود را با گروهان حفظ كرده و سعي شود به مرور به طور غيرمحسوس چند سنگر استراحت نيز جلوتر احداث شود. هاديزاده و درجهداران يگان اين راهكار را پسنديدند و حاضر به همكاري شدند. مراتب را به اطلاع فرمانده گردان رسانيد و او از اين ابتكار و اينكه دستور وي اجرا شده خوشحال شد.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب