از این رو، حكومت ايران در دهه 1970 ميلادي، در راستاي تأمين منافع بلوك غرب، حتی در تحريمهاي نفتي كشورهاي عربي عليه رژيم صهيونيستي شركت نكرده بود. ايران، كشوري كه در سال 1357 به تقریب، از جمعیتی دو برابر جمعیت تمام کشورهای دیگر منطقۀ خلیج فارس برخوردار بود و مرزی حدود 2500 کیلومتری با شوروی در شمال داشت و در منطقه جنوبي هم بر تنگۀ هرمز و گذرگاه نفت دنیای غرب اشراف داشت. ايران، از ده درصد ذخایر ثابت شدة نفتی برخوردار بوده و دومین ذخیره گازی دنیا در این كشور، واقع شده بود. تنگه راهبردي «هرمز» كه مسير عبور ميليونها تن نفت و گاز منطقه را به سراسر جهان هموار ساخته و از آن به عنوان مسير تردد كشورهاي آسيا به اروپا نيز نام برده ميشود، در آبهاي ساحلي اين كشور قرار دارد.
كشور ايران، پایگاه مطمئن آمريكا در منطقهاي صد در صد راهبردي و سوق الجيشي محسوب ميگرديد كه در سال 1356 جيمي كارتر، رياست جمهوري آمريكا از آن به عنوان «جزيره ثبات» ياد نمود. از اين رو، حاكميت نظام مستقل سياسي در ايران و منطقه غرب آسيا، ميتوانست تا منافع ایالات متحده در ایران، منطقه و حتي در سطح دنیا، در تمامي حوزهها و به ويژه در زمينههاي امنیتی و اقتصادی را دستخوش تهدیدهاي جدي قرار داده و تمامي باورها و برنامههاي راهبردهاي طراحي شده آمريكاييان در سطح منطقه و جهان را با چالشهاي جدي روبرو سازد. تحت این شرایط ایالات متحده هیچگاه مایل نبود و اساسأ نمیتوانست از كشور ایران که با حرکت استقلال خواهی، ضد استکباری و ضد استبدادی به تلاطم افتاده بود، چشم پوشی کند. در همين راستاست كه طی مراحل متعددی، درصدد برآمد تا با مداخله در امور داخلی ایران، قطع تجهیزات مورد نیاز ارتش ایران، به ویژه در زمان جنگ تحمیلی تشویق و تحریک تجزیه طلبی و حمایت از برخی گروههای داخلی و تشویق و تحریک آنان به مبارزه با نظام جمهوری اسلامی، تغییرات مورد نظر خود در ایران را ایجاد و نظام مطلوب خود برقرار کند. این مداخلههای ایالات متحده و مقاومت جمهوری اسلامی، به انقلاب اسلامی چهرة ضد استکباری داد و باعث شد تا الگوی رفتاری این کشور، با نظام سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در راستای بازگرداندن منافع از دست رفته، تبیین گردد.
ایالات متحده كه در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي مردم ايران، تلاشهای فراوانی را برای جلوگیری از پیروزی آن به عمل آورده بود و به دليل نداشتن شناخت منطقي از رهبري و ماهيت اين انقلاب، نتوانسته بود به اهداف مورد نظر خويش دست يابد، با توجه به مراحل مختلف روند شکلگیری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ايران، از الگوهای رفتاری مشخصی بهره برد.
وقوع اين تحولات از ديدگاه كشور عراق كه به عنوان همسايه غربي ايران، سابقة ديرينه عداوت و درگيريهاي سياسي و نظامي با كشور ايران داشت، پنهان نميماند. بعثيون، با جديت تحولات ايران را رصد نموده و فعل و انفعالات آن را دنبال ميكردند. سردمداران و اعضای حزب بعث عراق، رئیس جمهور «حسن البکر» و معاونش «صدام حسین» نيز دلايل متعددي براي انجام اين كار داشتند.
اعلام موافقت كشور عراق با قرارداد 1975 الجزاير را نوعي الزام، اجبار و توهين به خود تلقي نموده و منتظر فرصتي بودند تا از زير فشار بار رواني اين موضوع خارج شوند بنابراين، شرايط جديد در كشور ايران را فرصتي استثنائي و غيرقابل صرفنظر تلقي ميكردند كه ميتوانست دولت بعث عراق را خيلي زودتر از زماني كه آنها به انتظارش نشسته بودند، به خواستههايش در سطح منطقه و احیای تفاخر عربی به اصطلاح از دست رفته خویش رهنمون سازد. حزب بعث عراق که بر معیارهاي غیر مذهبي و با تکیه بر ناسیونالیزم عربي بنیان گذاري شده بود، همواره موفقیت خود را در قالب اتخاذ سیاستي توسعه طلبانه و سیادت بر جهان عرب دنبال میکرد. پیروزي انقلاب اسلامي در ایران ميتوانست شیعیان عراق را که با وجود اکثریت، از حضور در هیأت حاکمه و حوزه مرکزی قدرت کشور، به کنار گذاشته شده بودند، براي احیای حقوق حقه و اعاده نشده خود، به حرکتی وسیع و ریشهدار وا دارد.
این شائبه، مستمسک بسیار خوبی را به نخبگان حاکم عراقی داد تا با بزرگنمايی و انعکاس وسیع آن، حكومت عراق را در معرض خطر صدور انقلاب از سوی ایران اسلامی معرفی نمایند. نکته قابل توجه آنست که صدام و همکارانش در ادامه این رویه تخاصمی، کمتر به این موضوع پرداخته و مکنونات اصلی خود را با مطرح ساختن ادعاهای واهی پیرامون خوزستان، اروند رود، سه جزیره ایرانی خلیج فارس، خرمشهر و دیگر موضوعات مشابه علنی ساختند. كشور عراق در قطب بندي سياسي و نظامي معمول دهه 1970م، در بلوك شرق قرار گرفته بود ليكن، عملأ مواضع مشخص و ثابتي را از خود نشان نميداد. از اين روست كه جهانيان شاهد هستند كه منافع حزب بعث عراق كه برگرفته از اهداف، سياستها و راهبردهاي آنها بود با آمریکا و حتی شوروی سابق و کشورهای مرتجع منطقه مشترک نبوده و حتی گاهی متضاد و متنوع نیز محسوب شد اما، قراين و شواهد متعددي وجود دارد كه به استناد به آنها ميتوان چنين استنباط و باور نمود كه جملگی اين كشورها در ارتباط با يك موضوع و در قالب یک جمله اشتراک منافع داشتند. اين جمله عبارت بود از:
«تفرقه در اهداف و داشتن وحدت رويه در تضعيف حكومت جديد ایران»
این مهمترین موضوع و در حقیقت نقطه آغازین مشترکات آمریکا و رژیم بعث عراق تلقی میگردد. شايان ذكر است كه در اين حوزه نبايد از شخصيت فردي، ديكتاتور عراق که چند ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، قدرت را به دست میگیرد، به سادگي گذشت. چراكه صدام، فردی مغرور و بسیار جاه طلب بود و با توجه به طرد موقت کشور مصر به علت امضای قراداد کمپ دیوید از سوی اعراب، سودای رهبری جهان عرب و جانشینی جمال عبدالناصر، را در سر میپروراند. سلسله حوادث مهم و تأثیرگذاري كه در يك دوره زماني بسيار كوتاه یک ساله در منطقه غربي آسيا اتفاق ميافتد، نيز بر سرعت و اهميت اين تحولات ميافزايد. اگر خروج اکثریت مستشاران آمريكايي از ايران و بستن پايگاههاي جمعآوري اطلاعات آنها در ايران كه طي دو ماه اول بعد از پيروزي انقلاب اسلامي رخ داده است را در اين حوزه، به عنوان اولويتهاي اصلي محسوب نشود، به طور حتم و يقين بستن دفتر پيمان سنتو در تهران كه در ارديبهشت ماه 1358رخ داده و به منزله انحلال قطعي اين پيمان محسوب ميگرديد، را بايستي نقطه آغازين اين حوادث برشمرد.
بديهي است، اشغال افغانستان از سوي ارتش سرخ شوروی سابق نيز كه در ديماه همان سال صورت پذيرفت و کودتای نظامیان ترکیه علیه مسلمانانی که در انتخابات مجلس آن کشور اکثریت آراء را کسب نموده و برابر قانون میتوانستند تشکیل دولت بدهند که در ماههای ابتدائی سال 1359 وقوع ميیابد را بایستی نقطه پاياني اين مجموعه از تحولات محسوب و منظور نمود. در اين دوره کوتاه زماني، چندين اتفاق مهم ديگر نيز به وقوع پيوسته كه تمامأ حكايت از بروز تحولي جديد و عظيم در منطقه مينمود. قیام شیعیان عراق بر اساس فتوای شهید صدر، اولین حرکت شیعیان بحرین در مسیر کسب حقوق حقهاشان در حوزه سیاسی، راهپيمايي دانشجويان تونسي در سطح دانشگاه آن كشور تحت شرايطي كه تمثال حضرت امام خميني(ره) را آشكارا حمل مينمودند، اشغال نظامی کوتاه مدت مسجدالحرام توسط مخالفین داخلی آل سعود، بالا رفتن قیمت نفت تا حد تقریبی دو برابر حد معمول به علت اعتصاب کارکنان شرکت نفت ایران در سال 1357 و کاهش صدور نفت از شش میلیون بشکه در روز به دو میلیون بشکه که در برنامههای دولت موقت قرار میگیرد. در ادامه، اظهارات نماینده لیبی در سازمان ملل که مدعی ميشود «در برابر هر تجاوزی علیه ایران در کنار این کشور خواهند بود»، اشغال لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط حضرت امام(ره) كه به تعبیر معظمله انقلاب دوم نام پذيرفت و سرانجام، حمله ارتش اتحاد جماهير شوروي سابق به افغانستان و اشغال خاك اين كشور، مجموعه اين تحولات بودند كه به شدت دولتمردان آمریکا را به وحشت انداخته و باعث گرديد تا احساس خلاء و ناامنی در منطقه غربي آسيا بر آنان مستولی شود.
این مهم، با توجه به وسعت ذخایر نفتی، میزان صدور نفت از خلیج فارس و نیاز غیرقابل چشمپوشی آمریکا و اروپا به این فرآورده، شرایطی را بوجود آورده بود که حتی احساس از کنترل خارج شدن آن باعث وحشت بلوک غرب میگردید. دولت آمريكا خيلي زود نسبت به اين وضعيت جديد اعلام موضع نمود و ارتش و سرویسهای اطلاعاتی آن کشور، به طور مستقیم و غير مستقيم اقداماتي را در خصوص محدود سازي دولت نوپاي جمهوري اسلامي ايران آغاز نمودند. استفاده از مهرههای سیاسی سوخته و لیبرالها، ایجاد درگیریهای قومی و فرقهای، بهرهگیری از احزاب و گروهکهای معاند، حمله نظامی به طبس در قالب عمليات پنجه عقاب و بهرهگیری از معدود هواداران رژیم سابق و یا غافلین نظامی برای اجرای کودتاي نقاب، از جمله اين اقدامها هستند كه هيچيك از آنها منتج به نتيجه نگرديدند.
وقوع اين تحولات، آمریکاييان را به اين باور رساند كه بايستي با مبنا قراردادن دکترین نیکسون در ارتباط با توسل به جنگ نیابتی در كشورهاي آسيايي، به دنبال شناسايي و بكارگيري فرد واجد شرايطي در اين خصوص باشند. انگيزههاي تاريخي، داشتن روحيه ستيزه جويي، تمايل شخصي و داوطلب بودن، مهمترين مؤلفههايي بودن كه در ارتباط با فرد مورد نظر ميتوانست ملحوظ نظر قرار بگيرد. بديهي است كه وضعيت نظامي و ميزان آمادگي نيروهاي مسلح، شرايط ژئوپليتيكي و جغرافياي سياسي كشور هدف هم از ديگر عوامل مطرح در اين حوزه، محسوب ميگرديدند. تحت اين شرايط، به نظر ميرسيد كه صدام مناسبترين فرد و كشور عراق بهترين گزينه براي انجام اين مأموريت باشد. آمريكاييان بهتر از مردمان ساير كشورها از سابقه اختلاف چندین ساله ايران و عراق اطلاع داشته و از ميزان ناراحتي و سرخوردگي آنها در ارتباط با انعقاد قرارداد 1975 الجزاير به خوبي آگاه بودند. نتايج حاصله از رصد تحركات سياسي– نظامي حكومت بعث عراق كه از سال 1974م، آغاز شده بود، نيز آنها را بيش از پيش در اين خصوص اميدوار ميساخت. به خصوص آنكه صدام را فردي جاه طلب دريافته بودند كه براي تحقق آرمانهايش، هيچ واهمهاي از ايجاد جنگ و پذيرش هزينههاي سنگين آن ندارد.
اگر چه نوع رفتار دولتهاي آمريكا و عراق در حد فاصل سالهاي 1358 تا تابستان سال 1359، از يك نوع وحدت نظر و همنوائي غير مستقيم آنها در ارتباط با يك موضوع مشخص حكايت مينمود اما، دلايل متعددي وجود داشت كه از اعتماد به نفس عراقيها در اين خصوص ميكاست. باور سياسي مقامات كشورهای مختلف جهان و حتي آنهايي كه بسيار خوشبين محسوب ميگرديدند در فضاي دو قطبي حاكم بر جهان، در مقطع زماني سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي، بر اين اصل متمركز شده بود كه حتمأ نيروهاي مسلح آمريكا براي حفظ منافع منطقهاي خود، وارد عمل شده و از نيروهاي مسلح ايران بهعنوان يك متحد قديمي در مقابل ارتش حكومتي كه در بلوك مخالف قرار دارد، حمايت و پشتيباني خواهد نمود.
صدام و حزب بعث نيز به شدت نيازمند دريافت علايم و نشانههاي آشكاري از سوي آمريكاييها بودند. چرا كه بعثيون به خوبي آگاه بودند كه عدم حمايت آمريكاييها از اين طرح، عدم همكاري كشورهاي منطقه همچون عربستان سعودي، كويت، اردن، امارات، بحرين و قطر را به دنبال خواهد داشت. ترديدي وجود نداشت كه عراقيها بدون برخورداري از پشتيباني قاطع اين كشورها و اطمينان از عدم حمايت دولت آمريكا از كشور ايران، بههيچ وجه موفق نميشدند. از اين رو، تلاشهاي خود را معطوف به حصول نتيجه در اين حوزه نموده و با قوت تلاش كردند تا نظر مساعد آمريكاييها را جلب نمايند. اين اقدامات خيلي زود به نتيجه رسيد و دولتمردان آمريكايي، در مدت كوتاهي بعد از افشاي كودتاي نقاب و دستگيري عوامل آن، از طريق كشورهاي عربستان سعودي، كويت و اردن وارد عمل شده و پيامها و علايمي را منتشر ساختند كه براساس آنها، صدام و حزب بعث به طور كامل متقاعد شدند كه طرح حمله و تجاوز آنها به كشور اسلامي ايران مورد پذيرش آمريكاييان و آن دسته از كشورهاي منطقه كه در حوزه بلوك غرب قرار دارند، قرار گرفته است. تمامي اسناد و مدارك موجود، مؤيد اين واقعيت است كه مساعدتهاي همه جانبه آمريكاييان به حكومت صدام، از همين تاريخ بهصورت مستقيم و يا غيرمستقيم آغاز شده است.
در همين ايام، وقوع بعضي از اقدامات، حوادث و رويدادها نيز باعث تشديد باورهاي عراقيها ميگرديد و براي دولتمردان بعثي اين شائبه را بهوجود ميآورد كه درصورت تعلل در اين زمينه، يكي از معدود فرصتهاي تاريخي به دست آمده براي حمله به كشور ايران از دست آنها خارج خواهد شد. از جمله مهمترين اين حوادث، بايستي به اعزام و حضور ناوگان و نيروهاي واكنش سريع آمريكا به منطقه خليج فارس اشاره نمود كه براي اولين بار در تابستان سال 1359 به وقوع پيوسته و اين شبهه را رايج ساخت كه آمريكاييان مترصد حمله نظامي گسترده به ايران هستند. كمكهاي آمريكاييان كه قبل از سال 1980 شروع شده بود، ابتدا مجموعهاي از مساعدتها در زمينههاي اطلاعاتي، مالي و نظامي را شامل ميگرديد كه مقامات آمريكايي براي جلوگيري از صدور انقلاب ايران و شكست نخوردن صدام در مقابل جمهوري اسلامي ايران به اين كشور واگذار مينمودند.
اعلام بي طرفي آمريكا در شروع جنگ و عدم حمايت آنها از حكومت ايران كه به نوعي تقابل آن كشور با دولت انقلابي ايران نيز تلقي ميگرديده است همراه با مجموعهاي از اتفاقات همچون واگذاري اطلاعات محرمانه جمهوري اسلامي ايران كه در ارتباط با حوزههاي مختلف جمعآوري شده بود، موافقت با واگذاري تسليحات و تجهيزات از سوي كشورهاي عربي به عراق، عدم مخالفت با اعطاي وامها و مساعدتهاي مالي ساير كشورها به عراق، حمايت سياسي غيرمستقيم از حكومت بعث عراق در تمامي صحنههاي بينالمللي و به خصوص سازمان ملل، تضعيف جمهوري اسلامي ايران كه به طرق مختلف و در تمامي حوزههايي كه امكان آن ميسر بود، انجام مي گرديد، از جمله مصاديق اين مساعدتها محسوب ميشوند كه در طول سالهاي 1358 تا 1360 از سوي آمريكا عليه ايران، شكل اجرائي بهخود گرفته است.
ميزان اهميت و تأثيرگذاري اين مساعدتها در حدي بود كه بسياري از ناظران سياسي و نظامي جهان را به سمت اين باور رهنمون ميسازد كه نقش آمريكا، همواره نقشي «محرك» و «تشويقكننده» در شروع حمله حكومت بعث عراق به ايران بوده است. عدم توفيق ارتش بعث عراق در تأمين اهدافي كه كراراً پيرامون آنها داد سخن سر داده بودند، باعث شد تا خيلي زود بر وسعت همكاريهاي آمريكا با عراق افزوده شود. توفيقات رزمندگان اسلام كه منجر به آزادسازي خرمشهر گرديد، براي آمريكاييها جاي هيچ ترديدي را باقي نگذاشت كه بايستي تمام قد به دفاع از صدام و حكومت وي بپردازند. در تمامي اين مدت، هيأتهاي بلند پايه آمريكايي سفرهاي متعددي به عراق داشتند. اما، واضحترين ملاك و معيار تشخيص رويكرد خصمانه ايالات متحده در قبال ايران را ميتوان حذف عراق از فهرست كشورهاي تروريستي در نوامبر 1983 و جايگزين نمودن ايران در همان فهرست در ژانويه سال 1984(دو ماه بعد) دانست. آمريكا در فاصله يك سال روابط ديپلماتيك خود با عراق را در بالاترين سطح ممكنه از نوامبر 1984 برقرار كرد. در پي اين تغيير سياست، نظارتهاي صادراتي بر عراق كاسته و بالعكس بر نظارتهاي صادراتي ايران افزوده شد.
منبع: مواضع آمریکا در جنگ تحمیلی، عسگری، شاداب، 1393، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب