خودم به مسئولين سپاه مراجعه كرده و دو رأس ديگر قاطر براي حمل بار كمك گرفتم. كنترل و تغذية پرسنلي كه در مسجد روستا به سر ميبردند نيز موضوعي قابل توجه بود. سر و سامان دادن به امر تدارك و سازماندهي نيروها نيز كار مهمي بود كه طي 48 ساعت اول شديداً درگير آن بودم و توانستم با تعيين مسئولين تداركات و اعزام نيروي تقويتي به بالا و يك قبضه خمپارهانداز با مهمات كافي نظم و انسجامي به خط دفاعي بدهم. شب يكم استقرار بر روي مواضع جديد شب دشواري بود و افراد يگان به علت كمبود امكانات از سرما رنج ميبردند. آن شب تا صبح با ستوان كريمي در تماس بودم و ايشان با گزارش اوضاع نامساعد بر نگراني من ميافزود. آن شب باران يا برف نباريد، اما زمين خيس و هواي سرد كوهستان براي كساني كه سرپناهي نداشته باشند، آزار دهنده است.
صبح روز بعد ستوان هاديزاده و ستوان وظيفه فروتن كه شب قبل به علت بيتوجهي به دستورات از گروهان دوم به يگان ما منتقل شده بود را با تعدادي ديگر از افراد تفنگدار و يك قبضة ديگر 81 ميليمتري به بالاي كوه فرستادم تا ستوان كريمي را عوض كرده و اقداماتي جهت تهية مواضع دفاعي انجام دهند. به علت كمبود امكانات سنگري و مشكلات تدارك نيروي مستقر در خط به اين نتيجه رسيدم كه كل گروهان را در خط قرار ندهم؛ يك دسته در احتياط قرار گيرد و در پاي كوه و مجاورت روستاي نروي مستقر شود و در امور تداركات و پشتيباني نيز همكاري نمايند. با توجه به اينكه تعدادي هم در آينده به مرخصي اعزام ميشدند كار تدارك سبكتر ميشد. طرح خود را به اطلاع فرمانده گردان و سرهنگ شهباز رسانيدم و گفتم تعدادي از نيروهاي سپاه هم در خط هستند و شما بايد تلاش كنيد كه آنها را عوض نكنند؛ زيرا سپاه امكانات خوبي براي تدارك آنها دارد. آن دو مردد بودند كه دستور صريحي بدهند. چون متوجه مشكل تدارك نيرو با آن تعداد كم قاطر شدند و از طرفي تقويت خط دفاعي را مهم ميدانستند. با هم نزد كاظمي رفتيم. آنان از فرماندار خواستند تا قاطر بيشتري براي تدارك به يگان ما مأمور شود و قضية حفظ مواضع به صورت مشترك هم مطرح شد. آقاي كاظمي پذيرفت اما ايشان و سرهنگ شهباز اصرار داشتند كه من همان روز هر چه زودتر بالا رفته و در خط مقدم حضور پيدا كنم. آنان قول دادند نيازمنديها را برطرف نمايند و در رفع اشكالات و كمبودها و سر و سامان دادن به نيروهاي باقي مانده سرپرست باقيماندة گروهان را كمك نمايند. بنابراين دستورات لازم را به سرگروهبان و ستوان وظيفه ورقي داده و خود نيز عازم قلة كوه شدم. پس از چند ساعت راهپيمايي به قله رسيدم. قبل از ظهر آن روز در اثر بارش باران و برف لايهاي از برف روي ارتفاع نشسته و محدودة سنگرها را سفيد پوش كرده بود. نزديك غروب زمين يخ بسته و بسيار سرد بود. هاديزاده و فروتن و سربازان كه وسيلهاي براي گرم كردن خود نداشتند، مقداري از شاخههاي نوعي بوته را كه از آن سرمه ميگيرند جمع كرده بودند اما آن نوع بوته تر بود و به راحتي نميسوخت. ستوان هاديزاده و ديگران هر چه تلاش ميكردند آن نوع چوب و شاخهها آتش نميگرفت يا فوراً خاموش ميشد. با مشاهدة چند درخت ون (اين درخت كه در مناطق كردنشين به سقز معروف است كه از صمغ آن آدامس ساخته ميشود.) چارة كار را يافتم. ميدانستم كه اين درخت حاوي صمغ و شيرهاي است كه قدرت اشتعال را بالا ميبرد و حتي چوب ترِ آن هم به سرعت ميسوزد. با كمك همكاران از تنة يكي از درختان بالا رفته و مقدار كافي شاخه را شكسته و پايين ريختم. بلافاصله آتشي كه عطر صمغ آدامس آن را خوش بو كرده بود مهيا شد. همكاران از اينكه آن نوع چوب تر به راحتي مشتعل ميشد تعجب كرده بودند و ميگفتند: «اگر تو نزد ما نميآمدي، امشب از سرما ميمرديم!» ديگر سربازان هم از شاخههاي ون استفاده كرده و با انباشتن آن در داخل يك ظرف يا منقل ابتكاري كه از حلب درست كرده بودند فضاي سنگر خود را گرم كردند. ستوان هاديزاده با چهرهاي خندان كه حاكي از رضايت و قدرداني ايشان بود گفت جناب سروان واقعاً شما فرشتة نجات ما شديد، از سرما ميلرزيدم، امشب هم زمين يخ ميبندد؛ اگر اين آتش نبود چه كار ميكرديم؟ با پيگيري مداوم روزهاي بعد براي هر سنگر يك دستگاه چراغ خوراكپزي (والور) از نروي به روي ارتفاع حمل شد و روزانه هم نيازمندي نفت تدارك ميشد. به اين ترتيب بچهها توانستند تا حدودي سنگر خود را كه سقف و پوشش درستي نداشت گرم كنند. صبح روز بعد با بررسي مواضع دفاعي گروهان و نيروهاي بسيجي با هماهنگي مسئولين سپاه در محل حدود خط دفاعي را تعيين و طوري نيروها را براي دفاع آرايش داديم كه جبهه به سمت مرز و قلة شمشي باشد و امتداد خط دفاعي بر روستاي نودشه و دهليزي كه حجيج را به نودشه و روستاي مرزي دزاور مرتبط مينمود، اشرافيت داشته باشد.
نيروهاي سپاه كه تركيبي از بوميان و بسيجيان اعزامي از ساير شهرستانها بودند در سمت راست و به طرف نودشه و گروهان يكم در مقابل قلة شمشي، تپه سرباز و ارتفاع وزلي در شمال نوسود آرايش يافت. نيروهاي متكي به يك برآمدگي سنگرهاي دفاعي را تهيه كرده و محلهايي را براي استراحت حفر نمودند كه اكثراً با چادر و پلاستيك سقف آن را حفظ مينمودند. زمين در بعضي قسمتها سنگلاخي و تهية سنگر استراحت در آن دشوار بود. به هر صورت هر چند نفر با همديگر با امكانات موجود پناهگاهي ساختند. آتشبار توپخانه از حوالي نجار به تنگة دوآب تغيير موضع داد و پشتيباني آتش را از فاصلة نزديكتري به عهده گرفت. دستة خمپارهانداز 120 ميليمتري گردان نيز همچنان در نيسانه باقي ماند. گروهان دوم در پشت سر يگان ما و به فاصلة تقريبي 5/1 كيلومتر مشرف بر نودشه موضع گرفت و يك گروهان بسيجي با تركيبي از پاسداران بومي در سمت راست آن و در محلي به نام كل چنار كه جادة نروي به نودشه را كنترل ميكرد مستقر گرديد. گروهان سوم گردان 139 و عناصر ژاندارمري همچنان در محلهاي قبلي باقي ماندند و محور نوسود را كنترل مينمودند.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب