استقرار در موضع دفاعي جديد
ساعتي از حضورم در روستاي نروي نگذشته بود كه نمايندهاي از طرف آقاي فرماندار به من مراجعه كرد و پيام ايشان را به شرح زير به من رسانيد: «يگان سمت راست هم با موفقيت هدف الف(كل چنار) را تصرف كرده و اكنون بر منطقه مسلط هستيم اما چهل نفر نيرويي كه روي هدف «پ» مستقرند، نيروي قابل توجهي نيستند و لازم است تقويت شوند. هر چه سريعتر نيرويي به كمك آنها بفرست!» به او گفتم نيروي موجود در اختيارم يك دستة پياده است كه آنها را آماده كردهام و به زودي به طرف قله حركت ميكنند. به آقاي فرماندار بگو به اميد اين نيرو خيالش آسوده نباشد و سعي كند آنجا را بيشتر تقويت نمايد. بقية افراد يگان من هنوز خيس و خستهاند و توان ادامة مأموريت را ندارند. ستوان نصرتالله كريمي فرمانده دسته و درجهداران دستة سوم را توجيه و با مقداري آذوقه و لباس روانة بالاي ارتفاع نمودم. ستوان ورقي هم لنگلنگان دو رأس قاطر از مسئول تداركات گردان كه از قبل در نروي مستقر شده بود تحويل گرفت. يك دستگاه چادر گروهي و تعدادي چادر انفرادي، غذا و ديگر ملزومات را بار آنها كرده و از مسيري طولاني كه ارتفاع را دور ميزد به مقصد فرستاديم تا به دست كريمي برسد. البته بالگردهاي هوانيروز زماني كه من و همراهان از روي قله تعويض شديم مقداري آذوقه و وسايل سنگرسازي بر روي ارتفاع ريختند كه اقلام آن در منطقة گروهان دوم و پاسداران مأمور تصرف كل چنار بر زمين افتاد و چيزي نصيب گروهان ما نشد. گروهبان نورمحمد ملكي هم قبضههاي 81 ميليمتري را در حاشية روستا مستقر كرده و به سمت كلي تعيين شده تيراندازي ميكرد. نزد او رفته، حد استقرار نيروهاي خود و سمت مواضع عراقيها را به او و افراد تيرانداز نشان دادم تا به تيراندازي خود ادامه دهند. اينك يك مشكل ديگر پيش آمده بود كه ما را درگير نمود. موضوع چنين بود كه مطابق طرح يگاني از سپاه در سمت چپ گروهان ما و براي تصرف قلة شمشي اقدام ميكرد و بر مبناي همين طرح خدمة تيربار كاليبر 50 گروهان با آغاز روشنايي روز به خيال اينكه هدف «هـ» هم سقوط كرده تيربار را كه بر دوش قاطر حمل ميشود از آن مسير و با راهنمايي گرفتن از بوميان به سمت جلو ميبرند. سربازان قاطرچي نزديك تپة سرباز كه بالاي شهر نوسود واقع شده زير آتش دشمن قرار ميگيرند و عقبنشيني ميكنند. قاطر رها شدة حامل بار هم رو به عقب برميگردد و كمي دورتر قبضة تيربار، سه پاية هوايي و مهمات كاليبر 50 از پشت قاطر بر زمين ميافتد و جا ميماند. همين كه مطلع شديم، نيروي كمكي فرستاديم و با خمپارهانداز به پشتيباني آنها پرداختيم. در آن محور عناصري از پاسداران محلي هم براي تداركرساني به سمت قله در حركت بودند، با مشاهدة سهپايه، آن را به عقب آورده بودند و به بنة سپاه در نروي تخليه كرده بودند كه بعداً مقرر شد اين سه پايه و چند دستگاه بيسيم اماني كه با رسيد تحويل آنها داده بوديم، از آمار و دارايي يگان كسر شود. در اين فاصلة زماني كه درگير ارتباط با خدمة تيربار و قاطرچيها بوده و در پاي قبضههاي 81 ميليمتري آنها را هدايت ميكردم؛ سرهنگ ايرج شهباز فرمانده عمليات و سرهنگ محمود ابراهيمزاده فرمانده گردان از راه رسيدند. آنان چگونگي اوضاع را جويا شدند. گزارشي از عمليات و وضع موجود به آنان دادم. سرهنگ شهباز از پيروزي نسبي به دست آمده خوشحال بود اما مطمئن نبود كه ما به وظيفة خود عمل كرده و مأموريت محوله را انجام دادهايم. آنان پس از دريافت اطلاعاتي از من به سمت مقر نمايندة گردان در روستاي نروي رفتند.
گفته شد كه فرمانده عمليات توقع داشت كه در اين عمليات قلة شمشي هم سقوط كند و بيسيمي علت عدم دستيابي به آن را جويا شده و خواستار حمله به آن هدف بود. او اينك به نتيجة كار با ترديد مينگريست و اظهارات بنده در مورد موقعيت و فاصله زياد هدف (پ – يا قله شمشي) سرهنگ شهباز را متقاعد نكرد. اما خوشبختانه حضور فرماندار در عمليات و ديدگاه مثبت ايشان نسبت به عملكرد گروهان حقيقت را گويا كرد. سرهنگ شهباز پس از ديدار با فرماندار و پي بردن به دشواري عمليات، شرايط آب و هوايي غير قابل تحمل و عدم امكان دستيابي به قلة شمشي، به حسن انجام وظيفة پرسنل يگان واقف گرديد و همين كه به ارزش تاكتيكي اهداف به دست آمده آگاهي يافت، نظريهاش نسبت به عملكرد يگان تغيير يافت؛ به ويژه رضايت فرماندار از نتيجة به دست آمده او را خوشحال نمود و با افرادي كه در كار تداركرساني اشكال ايجاد كرده بودند، برخوردي قاطع نموده و سربازي را كه با ستوان ورقي گلاويز شده بود، بر حسب تقاضاي من تسليم دادگاه نمود كه يك ماه زنداني گرديد و دستور همكاري بيشتر با گروهان را صادر كرد. او هر چند نسبت به تشويق پرسنل گروهان يكم اقدام نكرد، اما پي به ارزش زحمات پرسنل گروهان و صداقت كاري آنان برد و نظرش كاملاً مساعد شد و دستور تقويت نيروهاي خط نگهدار و تحكيم هدف را دادند.
مشكلات پدافند بر روي رشته ارتفاع كماجر و قلي از همان روز اول شروع شد چرا كه به علت نبودن جادة ماشينرو، امر تدارك نيرو بسيار مشكل بود. از طرفي كمبود تجهيزات سنگرسازي براي حفظ جان پرسنل در مقابل تركش و موج انفجار گلولههاي دشمن مهمترين دغدغة مسئولين بود. تدارك سوخت و لوازم گرم كننده نيز از ضروريات بود. روزهاي اول فروردين كه بارش باران و وزش باد توأم شده بود، تحمل هوای بسیار سرد و شبهای بدون وسايل گرم كننده بسيار دشوار بود. زمين هم زير برف و باران خيس و نمناك شده و بدون آتش يا يك منبع حرارت زيستن در آنجا بسيار آزار دهنده بود.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب