Robert Bent درحالیکه یک چراغ قوه در دست داشت، از مرکز کنترل راه خود را رو به جلو و به سمت مرکز کنترل صدمات باز کرد تا ببیند چه کاری میتواند در قبال ژنراتورها انجام دهد. این برقکار ارشد نیز همانند ناخدای خود به طور غریزی نسبت به صداها و لرزشهای کشتی کاملاً حساس بود. حتی خاموش شدن لحظهای یک فن سیستم تهویه میتوانست او را از خواب بیدار کند. هنگامی که برق کشتی قطع شد، او این احساس را داشت که گویی قلب او ایستاده است. یک کشتی بدون برق، یک کشتی مرده است. هنگامی که او مرکز کنترل را ترک کرد، دود جمع شده در راهروی U شکل او را در جای خود متوقف کرد. دود از دریچه یک موتورخانه که موج انفجار آن را باز کرده بود، به بیرون سرازیر میشد. صدایی شبیه به ناله یک حیوان توجه او را جلب کرد.
Bent به درون دریچه قدم گذاشت و نور چراغقوه را در میان مه غلیظ انداخت. فضای تنگ موتورخانه به صحنه ترسناکی از شکنجه فلز توسط شعلههای آتش تبدیل شده بود. خاکسترهای نیمسوز روی سطوح سیاه و سوخته را گرفته بودند. او نور چراغقوه را به کف فلزی و مشبک زیر پایش انداخت، جایی که باید باتریهای پنل و تجهیزات دیگر را میدید. به جای آن، آب تیره یک فوت پایینتر از پوتینهایش چلپ و چلوپ میکرد.
Bent با تعقیب صدای ناله، مسئول توربینهای گازی Larry Welch را با فاصله نه چندان زیادی از دریچه ورودی پیدا کرد. او کاملاً گیج بود و به طرز بدی سوخته بود. Bent خم شد تا به همقطار خود کمک کند و لایهای از پوست سیاه و جزغاله از دستان Welch جدا شده و در کف دست او قرار گرفت. این بار Bent همقطار خود را محکمتر گرفت و به او کمک کرد تا لنگان لنگان از موتورخانه خارج شده و خود را به گروه تعمیراتی شماره3 در عقب کشتی برساند.
در همین حین، بیست فوت جلوتر در موتورخانه، توان Alex Perez مسئول رو به افول بود. در عرشه سردخانه بالای اتاق موتورخانه فرعی شماره1، انفجاری به شکل کرکننده رخ داد. موج حاصله Baker، Tatum و Tilley را به هوا پرتاب کرد؛ ولی آنها توانستند روی پاهای خود فرود آیند؛ حتی قوطیهای کنسرو فلزی که روی آنها نشسته بودند نیز دوباره صاف روی کف عرشه قرار گرفتند. برای چند لحظه ملوانان کاملاً سردرگم به یکدیگر خیره شدند. سپس آموزشهای آنها به یادشان آمد. ستون باریکی از دود از دریچه بیرون آمد و این سه مرد سریعاً دستگاههای تنفس اضطراری را از قفسههای روی دیوار برداشتند.
Tatum که ارشدترین آنها بود، سایرین را به حرکت واداشت. Baker رفت تا تابلوی برق موجود در آن حوالی را چک کند، در حالی که Tatum و Tilley از نردبان پایین رفتند و وارد موتورخانه شماره1 شدند، فضایی با مساحت درحدود سی فوت مربع و سقفی با ارتفاع پایین. درب ورودی به سوی ژنراتور شماره1 باز شده بود و دود از کانالهای تهویه واقع در محفظهاش بیرون میرفت. موتور بزرگ در داخل محفظه بدون حرکت ایستاده بود؛ این همانی بود که سرعتش بیش از حد مجاز شده بود و دقیقاً قبل از برخورد مین، از کار افتاده بود.
صدای همهمه سیستم تهویه از منفذها به گوش میرسید. بلندگوها به صدا درآمدند. یک نفر گزارش داد که مین به جایی در عقب کشتی برخورد کرده و کشتی دچار حریق شده است. این دو مهندس به وظیفه خود کاملاً آشنا بودند: راهاندازی مجدد ژنراتورها.
کلیه بخش مهندسی همین هفته گذشته یک سناریوی آتشسوزی عظیم را تمرین کرده بود و رئیس Bent این موضوع را در کله آنها فرو کرده بود: اگر تماس خود با مرکز کنترل را از دست دادید، مطمئن شوید که ژنراتور را دوباره فعال میکنید. پمپهای آتشنشانی، سیستمهای تخلیه آب، تهویه، همگی به نیروی الکتریسیته وابسته هستند. در شرایط اضطراری، کشتی به تمامی نیروی الکتریسیتهای که وجود دارد، نیاز پیدا خواهد کرد. اینجا فراوانی حرف اول را میزد. کسی نمیدانست که سایر ژنراتورها در چه وضعیتی قرار دارند.
Tatum از میان یک دریچه با صدای بلند به تکنیسین سیستمهای توربین گازی Tom Wagner علامت داد و Wagner مدارشکن روی تابلوی برق محلی را باز کرد. او روی تابلو را تقریباً خالی کرد تا ژنراتور شماره1 را برای راهاندازی، از شبکه برق کشتی جدا کند و همه چیز را بجز چراغها قطع کرد.
در همین حین، Tilley خود را به زور در محفظه عایق صدا که ژنراتور را محاصره کرده بود، جا داد. ماشینآلات داخل، فضای چندانی برای حرکت باقی نگذاشته بودند. ژنراتور، قدرت خود را از یک موتور دیزلی دیترویت شانزده سیلندری توربو شارژ شده با قابلیت خنک کنندگی داخلی میگرفت که اندازه آن با یک مینیبوس شرکت فولکس واگن برابری میکرد. این مسئول موتورخانه دلیل نقص فنی اولیه را یافت: یک فیش دو شاخه کنترل در دستگاه فرمان مکانیکی موتور شکسته بود.
Tilley به این نتیجه رسید که خودش میتواند به صورت دستی سرعت این موتور دیزلی عظیمالجثه را کنترل کند، ولی او میخواست تا ابتدا اجازه این کار را از مرکز کنترل بگیرد. این مسئول موتورخانه به یاد میآورد: ذهن من کاملاً پاک شد. آیا موتور بدون این قطعه نیز میتواند کار کند؟ البته که میتواند، این طور نیست؟
Tatum چهار بار سعی کرد تا با مرکز کنترل تماس بگیرد، ولی خطوط ارتباطی قطع شده بودند. چند ثانیه بعد، چراغها ابتدا کم نور و سپس خاموش شدند.
Tatum و Tilley سریع به چراغقوههای زرد رنگ و مربعی شکلی که به چراغهای خطر جنگی(Battle Lantern) معروف بودند چنگ زدند. در تاریکی، Wagner از آن بالا فریاد زد که سوئیچ گردان گوشیهای صوتی خود را روی 5JV تنظیم کنند.
Tilley جواب داد و به او گفت که به مرکز کنترل خبر دهد که آنها قرار است موتور را مجدداً راهاندازی کنند. گوشی خِر خِر کرد. پشت خط Walker بود که به اپراتورهای سایر تابلوهای برق میگفت که روی تابلوهای خود را خلوت کنند و هر آنچه که اضافی است را از روی آنها بکنند. اگر Tilley میتوانست ژنراتور را به راه بیاندازد، رئیس نمیخواست که شبکه برق دوباره به دلیل کابلهای صدمه دیده و اتصال کوتاه دوباره قطع شود.
Tatum و Tilley نور چراغقوههای خود را روی پنل کنترل ژنراتور انداختند. تحت شرایط عادی، آنها موتور دیزلی غولآسا را فقط با فشردن یک دکمه از روی این پنل روشن میکردند. این کار باعث میشد تا جریانی از هوای پر فشار که از کمپرسورهای واقع در موتورخانه اصلی تأمین میگشت، باعث گردش موتور شود، ولی این پنل نیز همانند لامپهای مهتابی بالای سرشان خاموش خاموش بود. با وجود این، آنها بیشتر از روی نومیدی دکمه را فشار دادند. فایدهای نداشت.
Tilley شاید یکی از جوانترین و تازهکارترین مسئولان موتورخانهای بود که نیروی دریایی در اختیار داشت؛ او به خوبی با قدم بعدی آشنا بود، ولی اصلاً علاقهای نداشت تا چنین قدمی را بردارد. هر موتور دیزلی یک کپسول هوای پشتیبان داشت که دقیقاً برای چنین موقعیتی پیشبینی و تعبیه شده بود. برای استفاده از آن، یک مسئول موتورخانه باید خود را به زور وارد محفظه میکرد و یک پیستون شناور را فشار میداد تا گذرگاه هوا را باز کند.
مهندسان اسم این کار را "استارت (راهاندازی) خودکشی" گذاشته بودند. Walker به خاطر میآورد: "شما باید بالای آن ایستاده باشید و پیستون شناور را به سمت پایین فشار دهید. واضح و مبرهن است که شما روی یک موتور دیزل شانزده سیلندری توربوشارژ شده بسیار عظیم با قابلیت خنککنندگی داخلی قرار دارید و این آخرین جایی است که میخواهید روی آن ایستاده باشید."
Tilley از پایین و با صدای بلند از Wagner پرسید که آیا میتواند موتور را با وجود یک دستگاه فرمان شکسته روشن کند یا خیر. او به خاطر آورد: "اگر من به داخل بروم و دکمه را فشار دهم، آیا موتور روی من خواهد افتاد؟ آیا یک پیستون سر من را سوراخ خواهد کرد و یا جای هیچ نگرانی وجود ندارد؟"
Wagner نیز این سؤالات را عیناً به مرکز منتقل کرد. Walker به یاد آورد. Tom گفت: «من نمیتوانم انجامش دهم. ما نباید از این راه انجامش دهیم.» و من گفتم: «فقط انجامش بده لعنتی. من باید هر طور شده برق کشتی را برمیگرداندم.»
Wagner این سخنان را به Tilley انتقال داد و او نیز نفس عمیقی کشید و گفت: «باشد، مشکلی نیست.»
Tilley چراغ قوه در دست، درب را باز کرد، به داخل قدم گذاشت و درب را پشت سرش بست. این محفظه حدوداً مستطیلی بیست در ده فوتی بود و سقف آن نیز به قدری پایین بود که میشد با اندکی بالابردن دستها، آن را به راحتی لمس کرد. بدنه خاکستری موتور در تاریکی جلوه میکرد.
Tilley از آن بالا رفت و مراقب بود تا با کابلها و تیوبهایی که باعث کارکرد موتور میشدند، برخورد نکند و سپس مشغول کار با شیرفلکههای هوا و سوخت شد.
این ملوان تازهکار دست خود را روی پیستون شناور گذاشت و چشمان خود را بست. او با خودش گفت که باید این کار انجام شود. کشتی با یک مین برخورد کرده است، جاهایی از کشتی دچار حریق شده است و برق نیز قطع شده بود. او از آبگرفتگی سه فضای دیگر خبر نداشت، ولی به این قضیه واقف بود که او باید موتور را روشن میکرد، وگرنه کشتی او به همراه تمامی سرنشینانش ممکن بود جان خود را از دست بدهند.
Tilley دکمه القای دستی را فشار داد و پیستون شناور را پایین آورد. هوا با فشار به صورت او برخورد کرد. موتور با غرّشی بلند به زندگی برگشت. عضلات این ملوان با شنیدن صدای مهیب دور و برش منقبض شد و سپس هنگامی که دور موتور به حالت عادی خود رسید، او نیز نفس راحتی کشید. دستگاه فرمان دستی دوام آورد. او در محفظه را باز کرد و با فریاد به اپراتور تابلوی برق علامت داد.
Wagner صفحات آمپر را چک کرد. ژنراتور جریان متناوبی با 57 چرخه در ثانیه بیرون میداد، سه چرخه کمتر از فرکانس شصت هرتزی که کشتی به آن نیاز داشت. او Tilley را صدا زد. مسئول موتورخانه به دنبال یک آچار فرانسه گشت تا دستگاه فرمان را تنظیم کند. نزدیکترین جعبه ابزار فقط چند فوت آن طرفتر بود، درون یک میز کار قفل شده. Tatum با یک ضربه قفل را شکست.
Tilley مهره تنظیمگر را پیچاند تا وقتی که Wagner از نتیجه راضی شد. سپس این اپراتور تابلوی برق، یک سوئیچ را چرخاند و برق را به شبکه انتقال داد. چراغها روشن شدند. ده دقیقه از زمان برخورد با مین گذشته بود.
از طرفی کنترل صدمات و تلاش برای جلوگیری از ورود آب به داخل ناو نیز انجام میشد و بدین منظور، از دانش و آموزشها و تجربیات قبلی بهرهبرداری میگردید.
مرمت شکافها، هرچند با روشهای مراکز آموزشی متفاوت بود؛ لیکن موفقیتآمیز بود. این اقدامات گرچه نفوذ بیشتر آب را تقلیل داد؛ اما علیرغم همه فعالیتها، ناو کماکان در حال غرق شدن بود. گزارش امربر به فرمانده حاکی از این بود که اگر روی زانو بنشینم، کف دستهایم را میتوانم در پهنه خلیج فارس قرار دهم. او ادامه داد ما با دستهای خود داریم خودمان را غرق میکنیم.
فرمانده که با اتفاقات ناو "استارک" و اصابت موشک به آن در خلیج فارس و چگونگی مقابله با حریق آن ناو آشنا بود، بلافاصله در سیستم اعلام عمومی اعلام کرد: به مبارزه با حریق خاتمه داده شود. با این دستور عملاً خاموش نمودن آتش با آب خاتمه یافته و آبی توسط خدمه به داخل ناو وارد نمیشد و از اینرو از سنگینتر شدن و غرق شدن ناو جلوگیری گردید. پانزده دقیقه بعد، ناو به حالت ثابت درآمده و گزارشها حاکی از تثبیت آبخور ناو بود.
پس از چهار ساعت تلاش و فعالیت گروهی در شرایط سخت و عذابآور، بالأخره افراد بر مشکلات فائق آمده و ناو را از غرق شدن حتمی نجات دادند. از آن به بعد، ناو آماده یدک به دُبی برای انجام تعمیرات اولیه و سپس انتقال به آمریکا با استفاده از داک شناور گردید.
ساموئل.بی.رابرتز در حوضچه خشک در دُبی جهت انجام تعمیرات
ساموئل.بی. رابرتز در حال جابهجایی با داک شناور پس از برخورد با مین
منبع: دریاسالار، دریاداردوم ستاد عبدالله معنوی رودسری ، 1398، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب