آن پایین در اتاق جنگ، Van Hook چندین دقیقه اعصاب خردکن را صرف تلاش برای برقراری ارتباط رادیویی واضح با Coronado کرد. هنگامی که در نهایت ارتباط برقرار شد، افسران پایور نیروی خاورمیانه دو دستور کار را پیش روی آنها گذاشتند: "بالگرد را به پرواز درآورید تا مینها را با چشم رصد کند." و "به هیچ عنوان از این بیشتر به مینها نزدیک نشوید."
Van Hook این پیغام را به پل فرماندهی انتقال داد. فرمانده پیشنهاد دوم را مضحک دانست؛ ولی اولین پیشنهاد منطقی به نظر میرسید. او افسر مسئول اعزام بالگرد، یعنی دریابان Tim Matthews را فراخواند و به او گفت که Seahawk را برای پرواز آماده کند.
این خبر به آسایشگاه بخش پرواز رسید و ملوانان در آشیانه و عرشه پرواز گرد آمدند. تکنیسین بدنه Ted Johnson با لباس(Hotsuit) مخصوص تیم سقوط و نجات (Crash and rescue) ظاهر شد.
در اتاق رادار در پشت پل فرماندهی، John Preston روی نیمکتی نشسته بود و هدفونهای صوتی خود را به گوشهایش میفشرد تا بلکه سرنخی از وضعیت موجود پیدا کند.
Dave Walker مسئول توربینهای گازی و همچنین آچار فرانسه کشتی که به وی لقب آقای "درستش کن" را نیز داده بودند، بعد از اتمام پاس چهار ساعتهاش، داشت به سمت سالن غذاخوری میرفت که فراخوان آمادهباش عمومی را شنید. Walker چرخید و به سمت ایستگاه کنترل مرکزی موتورخانه حرکت کرد.
سایر مهندسان از مدتی قبل مشغول آماده کردن کشتی برای کنترل صدمات احتمالی شده بودند. موتورخانه اصلی بزرگترین فضای بسته در کل کشتی محسوب میشود، ولی با این حال، یکی از شلوغترین و پرترین فضاها است.
Walker تکنیسین سیستمهای توربین گاز مشغول دستکاری پنل پیشرانه اصلی بود. توربین گازی سمت راست کشتی با غرشی بلند به کار افتاد.
Walker یک سوئیچ را چرخاند و با این کار، کنترل را به سکانداران پل فرماندهی سپرد و سپس یک دستگاه فرستنده و گیرنده با حاشیههای برنجی و بسیار سنگین را برداشت. "پل فرماندهی، کنترل (صحبت میکند). توربین دوم هم فعال شد؛ شما اکنون کنترل موتورها را در دست دارید."
پشت سر Walker یک پنل بلند دیگر قرار داشت که دارای دستههای مدارشکن L شکل بود. این پنل، شبکه برق کشتی را به وسیله چراغها و آمپرسنجها نمایش میداد. دو عدد از چهار ژنراتور از قبل فعال شده بودند و هرکدام به تنهایی هزار کیلو وات برق تولید میکرد؛ ولی شرایط آمادهباش عمومی ایجاب میکرد که یک ژنراتور دیگر نیز فعال گردد، از اینرو این ژنراتور نیز روشن شد.
در دک پنجم که پایینترین دک محسوب میشد، شما مستقیماً روی پوسته فولادی کشتی با ضخامت نیم اینچ میایستادید. با وجود مینهای حاضر در اطراف کشتی، کاملاً با عقل جور در میآمد که همگی به مکانهای مرتفعتر کشتی منتقل شوند.
Walker یک سوئیچ را چرخاند و از طریق سیستم 2JV که یک مدار ارتباطی صوتی بود، با نفرات مستقر در موتورخانه و فضاهای ماشینآلات صحبت کرد. او گفت: «چرا شما همگی از طبقههای پایینی به بالا نمیآیید؟»
همین چند کلمه بعدها جان بسیاری از افراد را نجات داد.
Walker پنلهای خود را دوباره چک کرد و گوشی تلفن را برداشت و به اتاق جنگ گفت که واحد کنترل صدمات ناو آماده است.
Walker اندیشید: خُب، ما همه میدانیم که چیزی شوم آن بیرون قرار دارد و ما همگی این داخل در یک اتاق فولادی گرم و نرم قرار داریم. دقایق یکی پس از دیگری سپری میشدند.
مطابق دستور Walker مبنی بر تخلیه طبقات پایینی، نفرات مستقر به طبقات بالا رفتند. سکوت همهجا را فراگرفته بود.
آن پایین در موتورخانه اصلی، تکنیسین سیستم توربینهای گازیDave Burbine در واکنش به فراخوان آمادهباش عمومی، همانند یک مار از یک نردبان پایین رفت و خود را بین دو توربینهای گازی جا داد. این جوان 23 ساله روی یک سکوی کوچک نشست و یک هدفون صوتی را روی گوشهایش قرار داد. محل نشستن Burbine زیر یک چهارچوب فلزی قرار داشت که دقیقاً زیر سطح آب بود و توسط دو محفظه فولادی گرم و پر سر و صدا محاصره شده بود. محلی بدتر از این ایستگاه خدمتی برای کسی که از فضاهای تنگ وحشت دارد در هیچ جای دیگر کشتی وجود نداشت. او یک فرمان کوچک را در دست داشت که میتوانست پیشرانه کشتی را کنترل کند، ولی فقط در صورتی که مرکز کنترل و پل فرماندهی هر دو توانایی هدایت پیشرانه را از دست بدهند.
هنگامی که Walker دستور رفتن به یک طبقه بالاتر را صادر کرد، Burbine با کمال میل آن را اجرا کرد، نه به این خاطر که او چنین مکانی را بدشگون میدانست؛ بلکه بیشتر به این دلیل که ساعتها رزمایش او را از نشستن روی این نیمکت فلزی خسته و زده کرده بود. او هدفون خود را روی زمین گذاشت و از چهارچوب فلزی به سختی بالا رفت و آنجا رفیق خود، آتشنشان و تکنیسین توربینهای گازی Wayne Smith را ملاقات کرد.
در میان غرشها و جریان هوای خنک یک هواکش، دو مهندس به مخزنهای هوای فشرده تکیه دادند و مشغول تماشای چرخدنده کاهنده سرعت بزرگی شدند که دقیقاً زیر پایشان قرار داشت.
بعد از اینکه تمامی مقدمات چیده شد، Perez(مسئول توربینها) فکر کرد که صدای خفیفی همانند صدای سوهان کشیدن را شنید؛ صدای خراشیده شدن فلز بر روی فلز.
چهار دقیقه بعد از اینکه فرمانده اعلام آمادهباش عمومی کرده بود، تمامی ایستگاهها در وضعیت آماده قرار گرفتند. اکنون زمان تصمیمگیری فرار رسیده بود. همانجا ساکن ماندن؟ حرکت کردن؟ سرنوشت دویست انسان و یک کشتی جنگی آمریکایی در گرو تصمیم او بود. قرنها سُنت نیروی دریایی و نشان ستاره فرماندهی که در سمت راست سینه وی قرار داشت حاکی از آن بود که این تصمیم فقط و فقط مختص اوست. دو استدلال در ذهن او ریشه گرفت، کاملاً واضح و روشن. او میتوانست کشتی را بهتر از هر فرد دیگری هدایت کند و خدمه آموزشدیده وی نیز میتوانستند هر کاری را که او از عهدهاش برمیآمد، به همان خوبی انجام دهند. او چند لحظه دیگر تأمل کرد، تنها و بدون هیچگونه مشورتی. در نهایت، او تصمیم خود را گرفت. من باید از این مخمصه خلاص شوم.
او به خدمه گفت: «من میتوانم رد حرکت ناو را ببینم. من کاملاً مطمئن هستم که میتوانیم به عقب حرکت کنیم.» ناخدا تعدادی از افسران را برای کمک و پشتیبانی از دیدبانان فرستاد. اکنون زمان حرکت فرا رسیده بود.
فرمانده دستور داد که واحدهای پیشرانه یدکی فعال گردند و در زاویهای قرار گیرند که کشتی را به عقب هُل دهند. چندین دک پایینتر، مسئول کنترل یک سوئیچ را چرخاند تا پرهها در موقعیت مورد نظر قرار گیرند. ناخدا به سکاندار پل فرماندهی گفت که سکان را تا جای ممکن به سمت چپ بچرخاند و دستور داد تا موتورها یک سوم از قدرت خود را بکاهند. این کار باعث شد تا سرعت گردش پروانه به ده دور در دقیقه کاهش یابد. او امیدوار بود که این سرعت به اندازهای باشد که فقط سکان و پاشنه ناو منحرف نشوند و در جای خود باقی بمانند. سپس او دستور داد تا سیستم کمکی به کار بیفتند و کشتی شروع به عقب رفتن کرد.
کمتر از ده دقیقه از زمانی که دیدبان، با پل فرماندهی تماس گرفته بود تا دیده شدن مینها را گزارش دهد، سپری شده بود. اکنون ناو در حال فاصله گرفتن از خطر بود و خدمه مورد اطمینان نیز چهار چشمی مراقب ظهور اجسام تیره و کروی جدید بودند. فرمانده آنچنان که انتظار میرفت نگران نبود. هرچه باشد او فکر میکرد که آنها تنها سد موجود را دیده بودند و درصد یاردی آن نیز متوقف شده بودند. او با خود اندیشید: ما از این مخمصه خارج خواهیم شد؛ ولی او کاملاً اشتباه میکرد.
مین دریایی M-08/39 که در سال 1908 به دستور تزار Nicholas دوم ساخته شده بود، همچنان از شگفتیهای تسلیحات کمهزینه و پُربازده به حساب میآید.
این مین شامل یک کره مشکی سه فوتی است که روی یک استوانه سنگین قرار دارد، همانند یک توپ تنیس روی یک قوطی حلبی. این کره حاوی 253 پوند ماده منفجره قوی به نام ترى نيتروتولوئن یا همان TNT و تعدای فضای خالی برای شناور ماندن آن بود. این وزنه استوانهای نیز 360 فوت کابل اتصال و هفتصد پوند گلولههای آهنی کروی را در خود جای داده بود.
کار گذاشتن یک مین M-08 کار نسبتاً سادهای محسوب میشود و تنها نیازمند تعیین عمق، مشخصکردن طول کابل و هل دادن مین از روی شناور به دریا است. لنگر آهنی روی بستر دریا قرار میگیرد و کره شناور نیز تا انتهای طول کابل نگهدارنده خود به بالا حرکت میکند. این توپ بدون اینکه امواج و جریان آب رویش اثر بگذارند، درحدود دوازده فوت زیر سطح آب باقی میماند. به قدر کافی پایین که دیده نشود و به قدر کافی بالا که بتواند با یک کشتی در حال عبور اصابت کند.
منبع: دریاسالار، دریاداردوم ستاد عبدالله معنوی رودسری ، 1398، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب