تسلط بر اين ارتفاع و گردنه سبب ميشد تا كنترل تردد ضدانقلاب به نورياب يا پاوه آسانتر و باعث عقبنشيني او از منطقة وسيعي تا پشت رودخانة سيروان ميگردد. چون بقية روستاها متروكه شده بود و حركات دموكراتها در روز زير ديد بود، با تلاش كاظمي فرماندار پاوه و اعلام آمادگي سروان نقدي براي تصرف اين ارتفاع و موافقت سرگرد دهقان طرح حمله تهيه و نيروي لازم آماده شد. تعدادي از پاسداران كرد محلي و از گروهان يكم 8 نفر سرباز داوطلب به سرپرستي ستوان محمدرضا يادگاري و گروهبان دوم حسن شفائيان، گروهان سوم را در اين مأموريت همراهي و تقويت نمودند. ارتفاع مشرف بر نورياب به سرعت تصرف گرديد و آتش پشتيباني، عناصر دموكرات را از منطقه متواري نمود، اما در اثر يك پاتك نيروي ضربت دشمن، چند نفر مجروح و سربازي به نام دولتآبادي جمعي گروهان اركان به شهادت رسيد. پس از چند روز تعرضهاي نافرجام ضدانقلاب و پرتاب خمپاره به پايگاه، ناچار به فرار به سمت دوآب و هيروي در حاشية رودخانه سيروان شد و اوضاع آرام گرديد. اين تپه را بعد از آن به پايگاه شهيد دولتآبادي نامگذاري نمودند.
يك ماه پس از استقرار يگان در مزيدي، جابجايي بين گروهانهاي گردان آغاز گرديد. بدين ترتيب كه گروهان دوم به جاي گروهان سوم به كل يوله بار (ارتفاع مشرف بر نورياب) نقل مكان نموده و گروهان سوم تغيير موقعيت داده و گروهان يكم را تعويض نمود. گروهان ما به حاشية غربي پاوه و مجاورت گروهان اركان تغيير مكان داد. مأموريت جديد گروهان حفاظت از چند نقطه در شمال، شرق و غرب پاوه و ستاد گردان معين شده بود و در تقدم دوم هم يگان در احتياط گردان قرار گرفت. بنابراين هر نوع مأموريت جديد باید به يگان ما واگذار ميشد. اين جابجايي بين يگانها ماههاي بعد نيز اجرا شد كه به آن اشاره خواهد شد. قبل از تعويض يگانها، سروان عبدالهي فرمانده گروهان دوم به علت ناراحتي روحي تعويض و ستوان دوم يدالله رشنو فرمانده دستة خمپاره انداز 120 ميليمتري به جاي وي انتخاب شده بود. ستوان رشنو از فرمانده گردان خواسته بود تا ستوان نصرتالله افشنگ را به عنوان معاون و استوار محمد كمالوند را به عنوان سرگروهبان گروهان از گروهان اركان همراه وي نمايد تا بتواند مأموريت محوله را در آن شرايط انجام دهد. در اين رابطه من هم مجبور شدم تا قسمتي از بار مسئوليت را تحمل نمايم، بدين صورت كه ستوان عبدالحسين فلاحكردي فرمانده دستة ادوات گروهان يكم به فرماندهي دستة خمپاره انداز 120 ميليمتري به جاي ستوان رشنو منصوب گرديد و به علت نبود افراد متخصص خود بر عمليات و آموزش دسته نظارت داشتم.
روزي سرگرد دهقان فرماندهان گروهان را احضار نمود تا به اتفاق مناطق آزاد شده را شناسايي كنيم تا در صورت نياز هنگام درگيري و كمكرساني به مسير آشنا باشيم. گفته شد كه پس از تصرف كل هلويار افراد دموكرات از محدودة نورياب ـ نجار و دشه عقبنشيني كرده و تا حاشية رودخانة سيروان عقب رانده شدند و اينك روستاها و كلبههاي غرب پاوه به جز روستاهاي هيروي و چند كلبه به نام «ورا» و «داريان» از وجود ضدانقلاب پاكسازي شده و نيروهاي محلي سپاه پاوه تا يال «رشكاو» پيشروي نموده و بر روي اين تيغة مرتفع كه به رودخانة سيروان، غرب آن و جادة پاوه به دوآب تسلط داشت، در چند پايگاه مستقر شده بودند. در آن ايام فرمانده عمليات سپاه يا فرمانده نيروهاي محلي پاوه را آقاي خورشيدي به عهده داشت كه ظاهراً دبير آموزش و پرورش و از بوميان مورد احترام مردم پاوه بود. فرمانده نيروي داوطلب يا بسيجي را فردي به نام «فاروق» عهدهدار بود. در طول مسير پاوه تا رشكاو پيچ و خمهاي فراوان، درهها و بلنديها، چشمه سارها با درختان جنگلي و باغات انار و گردو، انگور و زردآلوي وحشي جلب توجه ميكرد. بعد از گردنة نورياب ابتدا از شولحه و نجار عبور كرديم و خاطرة عمليات زمستان 58 در اين منطقه تجديد شد. بعد از نجار به يك دوراهي رسيديم كه يك راه به سمت دوآب و نوسود ادامه داشت و راه ديگر آن به سمت گردنة رشكاو، سپس به روستاهاي كوچك داريان ورا منتهي ميشد. در آن محل كه نزديك روستاي مخروبة كومهدره است، قهوهخانهاي در كنار چشمه قرار گرفته بود. در اين قهوهخانه تعداد زيادي افراد بومي نشسته بودند كه اكثراً مسلح و بر كمر و شانة خود قطارهاي فشنگ آويزان كرده بودند. آنان با مشاهدة ما از جا بلند شده و چند نفرشان به استقبال آمدند و به گرمي ما را پذيرا شدند. پس از نشستن ما، پيرمردي از ميان كردها جلو آمده با دهقان روبوسي كرد و در كنار او نشست. اين فرد مسلح كه سرتاسر كمر و سينهاش را قطار فشنگ برنو پوشيده بود، اسمش «حمه توفيق بگ روايي»(محمد توفيق بيگ روايي) بود كه بنا به گفتة سرگرد دهقان از چتهها (ياغيان) گذشتة منطقة پاوه بوده و اينك با تصرف نجار و عقبنشيني دموكراتها به استخدام سپاه درآمده بود. او و دهقان از ديدار همديگر به وجد آمده بودند و از گذشتة خود در پاوه حرفها داشتند. دهقان از سرنوشت اكبرروايي و ديگر برادران و برادرزادههاي توفيقبگ سؤال كرد. حمه توفيق گفت متأسفانه اكبر و ديگر برادرزادههايش از همكاري با دموكراتها دستبردار نيستند و به نصيحت او توجه نكردهاند. دهقان گفت براي او پيغام بفرست تا برگردد و زير لواي جمهوري اسلامي به زندگي عادي خود ادامه دهد. من براي او امان ميگيرم. كار او خيانت است ولي خودش نميداند! توفيق بگ گفت تلاش من بيفايده بود. او را نفرين ميكنم كه چنين خانوادة ما را آواره كرد.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب