اقدامات ضد انقلاب
فرود بالگردهای 214 در محوطه پادگان، عاری از خطر سانحه دیدن نبود. زیرا ضد انقلاب با استقرار یک عراده توپ در شهرک ربط که در مسیر جاده بانه-سردشت-مهاباد بود، میتوانست با دقت تمام پادگان را گلوله باران کند که این کار را نیز انجام میداد.
حدودا در آبانماه 59 یک روز بالگردی که در محوطه پادگان در حال فرود بود، مورد اصابت یک گلوله توپ قرار گرفت که متأسفانه واژگون گردید و ملخ های در حال گردش آن به صورت گلولههای آتشین وارد ساختمانهای پادگان شد و علاوه بر شهید شدن خلبان و کمک خلبان، پنج نفر از سربازان و کارکنان مستقر در آشپزخانه پادگان به شهادت رسیدند. تا چند روز آمد و شد بالگردها تعطیل شد تا چاره ای اندیشیده شود. روزی به همراه جناب سرهنگ قهرمانی که فرمانده پادگان بود، به ارتفاعات اطراف شهر رفتیم و مکانی را برای فرود بالگردها که در دامنه بلندی بود، انتخاب کردیم. از آن روز به بعد بالگردهایی که از سقز به سمت سردشت می آمدند، به محل جدید هدایت میشدند. متأسفانه این مکان پس از چند روز توسط یک قبضه خمپاره انداز 120 مم که حزب دموکرات از پادگان مهاباد به یغما برده بود، مورد حمله قرار گرفت و به مکانی نا امن تبدیل شد.
ضد انقلاب از شلیک گلوله توپ از شهرک ربط دریغ نمی ورزید و چون هدایت آتش آن قوی نبود، در چند نوبت مردم بی دفاع از جمله زنان و کودکان را به خاک و خون کشید و با این اقدام های ضد اخلاقی خود، چهره ضد بشری خود را بیشتر هویدا میکرد. ضمناً نباید فعالیتهای منافقین پلید را در این گونه اقدام ها فراموش کرد.
خلاصه تا چند روز با جا به جا کردن محل فرود بالگردها به هر شکل ممکن که بود نگذاشتیم که تخلیه محموله های مورد نیاز به تعویق بیفتد. نکته قالب توجه این بود که دولت برای آماد رسانی، هزینه بالا و خطرات گوناگونی را متحمل میشد.
خمپارهانداز ضد انقلاب
گروهکها میخواستند به هر شکل ممکن نیروهای دولتی را از ماندن و کنترل کردن شهر مأیوس کنند و خود کنترل شهر را به دست بگیرند. برای نیل به این مهم از هیچ کوششی فروگذار نبودند. گرچه زحمات و تلاش نیروهای مسلح در آن مقطع به تصویر کشیده نشد، لیکن جانفشانی و از خود گذشتگی تمامی ارگان های مستقر در شهر فراموش ناشدنی است که فقط آن دسته از افرادی که در آن زمان در آنجا بودند آن مقطع را به خوبی درک میکنند.
با بررسی هایی که با فرمانده عملیات سپاه سردشت جناب حاج اکبری و روسای عشایر کرد محلی داشتیم، محل دقیق خمپاره انداز ضد انقلاب مشخص شد و متوجه شدیم که ضد انقلاب خمپاره انداز خود را در روستایی به نام بناویله که در مسیر سردشت-برده پهن-بیوران بود قرار دادهاند. متفقاً طرحی جامع برای به دست آوردن آن خمپاره انداز اندیشیده شد، زیرا آن سلاح با آتش باری شهر و پایگاههای ما میتوانست ساعت ها هرگونه تردد در شهر را مختل کند و بعضاً شهر سردشت را تعطیل کند.
یکی از سران عشایر به نام حاج عبدالله واحدی پیشنهاد داد که اگر شما بتوانید نحوه باز و بسته کردن خمپاره انداز فوق را به یکی از پیشمرگان شجاع ما بیاموزید، آن پیشمرگ تمایل دارد که این مأموریت را به انجام برساند و آن خمپاره انداز را باز نماید و تحویل دهد.
جناب واحدی در ادامه سخنانش گفت: چون این پیشمرگ ما اهل همان روستا است، به خوبی می داند که نفرات خدمه آن سلاح کجا و چه زمانی میخوابند، به این دلیل دسترسی به خمپاره انداز برایش آسان است. ضمناً اگر مقداری پول در اختیارش قرار دهید، میتواند از دیگر روستاییان یاری بگیرد.
ما صحبت های حاج عبدالله واحدی را پذیرفتیم و آن پیشمرگ شجاع را که ثوره باوه ای نام داشت در اختیار ما نهادند. آموزش های لازم توسط یک نفر از متخصصین سلاح تیم نوهد به وی منتقل شد.
پس از آن که مطمئن شدیم به شیوه اجرای مأموریت و چگونگی انتقال آن آشنایی یافته، به اوگفتیم، آوردن لوله، دوپایه و زاویه یاب فرماندهی برای ما کافی است چون قنداق سنگین و حمل آن مشکل است. آنگاه سلاح مورد نیاز برای دفاع شخصی از قبیل نارنجک دستی، کلت و یک قبضه کلاشینکف در اختیار او نهادیم. ما هم لباس محلی پوشیدیم و با یک دستگاه جیپ لندرور که متعلق به حاج عبدالله واحدی و حاج محمد کریمی دیگر بزرگ کرد محلی بود، به یکی از پایگاههای تأمینی حاشیه شهر رفتیم.
ثوره این عملیات را در ساعت یک نیمه شب آغاز کرد. وی از تاریکی شب استفاده کرد و بر اساس آموزشی که دیده بود قطعات خمپارهانداز را از یکدیگر جدا کرد و لوله و دوپایه را به وسیله یک اسب که از قبل تهیه کرده بود حمل کرد و به نزدیکیهای سردشت آورد و زیر خاک پنهان نمود.
فردای آن روز با همان خودرو لندرور به محل موصوف رفتیم و قطعات خمپارهانداز را به پادگان تحویل دادیم.
ماجرای همکاری جناب ثوره با ما در همانجا پایان نیافت. روزی حاج عبدالله واحدی به من گفت ثوره، علی رغم جثه کوچکی که دارد، تمام احزاب مسلح محلی از او میترسند. چون ثوره زمانی با آنها همکاری داشته و میدانند هر مأموریتی که به او محول میشود، به نحو احسن انجام میدهد. حاج عبدالله واحدی در ادامه سخنانش افزود که ثوره توبه کرده و از سپاه قم امان نامه گرفته و تصمیم دارد اشتباهات گذشتهاش را جبران نماید.
ثوره حدود 35 سال داشت و واقعاً فردی عجیب و ماجراجو بود. روزی به همرا حاج عبدالله واحدی و حاج محمد کریمی به منزل مادر ثوره رفتیم. مادر ثوره که پیرزنی مهربان و خوش صحبت بود، از پسرش تعریف میکرد.
ثوره دائم میگفت از گذشته خود پشیمانم و میخواهم به انقلاب خدمت کنم. از اطلاعاتش درباره چگونگی توانمندی ضد انقلاب محلی سوالاتی داشتیم. سپس به او گفتیم با اطلاعاتی که در اختیار دارد چه کمکی میتواند به ما بکند؟ گفت: اگر تجهیزات مناسب در اختیار من نهاده شود، میتوانم فرمانده حزب را بکشم. سخنش عجیب به نظر میرسید. پرسیدم چگونه میخواهی این کار را انجام بدهی؟ خندید و گفت: من از هر دری میتوانم عبور کنم. میدانم فرمانده حزب کجا میخوابد، اطاق خوابش را به خوبی میشناسم و از بین بردن او با نارنجک دستی برای من کار راحتی است.
فرمانده مورد نظر یکی از بیرحم ترین و پلیدترین افراد بود که دستور به شهادت رساندن تعدادی از برادران جهاد سازندگی و سپاه را صادر کرده بود. مردم هم از خشونت آن فرمانده به ستوه آمده بودند.
پس از ساعتها بحث و بررسی، همگان نتیجه گرفتند که اگر ثوره پشتیبانی شود و مقداری پول در اختیارش قرار بگیرد، بهتر میتواند کارش را پیش ببرد، چون معتقد بودند بعضی از محافظان آن فرمانده را میتوان با پول خرید.
ثوره گفت که چند روز به من فرصت بدهید که پنهانی به روستای بناویله بروم و اوضاع را بررسی کنم. اگر شدنی بود کمکم کنید تا عملیات را انجام بدهم. حاج عبدالله واحدی هم مسئول شد که در طول عملیات ثوره را با جیپ لندرور جابه جا کند. شرح چگونگی انجام عملیات از حوصله بحث خارج است. همین بس که یک هفته بعد صدای رادیو حزب دموکرات درباره به هلاکت رسیدن آن فرمانده بلند شد. چند ماه بعد که از شهر سردشت خارج شدیم، شنیدیم که حزب دموکرات ثوره را دستگیر کرده و به قول خودشان به جرم خیانت به حزب دموکرات تیرباران کرده است.
روح شهید ثوره، شهید حاج عبدالله واحدی، شهید حاج محمد کریمی و دیگر شهدای انقلاب اسلامی شاد باد.
منبع: دلاورمردان روزهای سخت، اسدی، احمد، 1394، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب