فرمانده سپاه پاوه در آن ايام فردي بود به نام عابديني از اهالي تهران كه او نيز انسان منطقي و شايستهاي بود و رفتار و عملكرد معقولانهاي داشت. آقاي محمد بروجردي كه فرمانده سپاه كرمانشاه بود، هر چند وقت يكبار براي سركشي و بررسي مشكلات به پاوه ميآمد و به همراه ساير مسئولين محلي و فرماندار و فرمانده سپاه پاوه در پاسگاه گردان 139 حضور مييافت ولي آن زمان من جايگاه و موقعيت ايشان را دقيقاً نميشناختم. افراد ديگري از جمله برادر متوسليان (جاويدالاثر) و شخصي كه به اژدها معروف بود نيز دستيار و مشاور فرمانده سپاه پاوه بودند و به گردان ما مراجعاتي داشتند. از ميان مردم بومي شهر پاوه يا روستاهاي اطراف كه با نيروي اصلي مقاومت در ارتباط بودند و شناخت كافي از مناطق و محورها داشته و ماهيت عناصر ضدانقلاب را ميدانستند و به طور كلي در آن برهة زماني نقش داشتند عبارت بودند از؛ آقاي «خورشيدي» كه فرمانده عمليات سپاه بود و چون دبير آموزش و پرورش و مردي فرهنگي بود، جايگاه خوبي در بين مردم داشت. «جميل بابايي» مسئول اطلاعات، فاروق فرمانده نيروهاي بسيج مستضعفين كه ميگفتند قبلاً درجهدار ارتش بوده و او هم فردي متعادل و مردمدار بود. «طاهر گوني فروش»، برادران «بيگامري» (بيگ عامري) كه در ارتباط با سپاه و اطلاعات بودند؛ آنان در مبارزه با ضدانقلاب سختگيرتر و به قولي متعصبتر از ديگران بودند و با تمام وجود براي ريشهكن كردن ضدانقلاب تلاش ميكردند. فرد ديگري كه او را نيز «طاهر» ميگفتند و يك نفر به نام «كاك نجيب» كه رانندة تفنگ 106 ميليمتري بود از افراد مرتبط با پاسداران و نبرد با ضدانقلاب محسوب ميشدند.
مردم شهر كه سني مذهب و اكثراً از شاخه شافعي بودند به طور طبيعي در نحوة برخورد با ضدانقلاب يكپارچه نبوده بلكه ديدگاههاي فكري متفاوتي نسبت به اوضاع سياسي مملكت و جريانات روز داشتند. عدهاي درگيري و مناقشات را نشأت گرفته از ضديت و اختلافات قبيلهاي و كينه و دشمنيهاي خصوصي بين طرفين ميدانستند. عدهاي طرفداران ضدانقلاب را افرادي بيتعهد نسبت به كشور و دين اسلام ميدانستند. جمعي از مردم بيتفاوت و سرگردان بوده و نميدانستند راه انتخاب شدة كدام گروه راه سعادت و ترقي است. تبليغات گروههاي دموكرات و كومله و غيره در مردم عادي تأثير كرده و بعضي بر اين باور بودند كه رهبران احزاب به زودي براي آنان تسهيلاتي فراهم خواهند آورد. براي نمونه پسر بچهاي حدود 12 ساله كه روزانه شير به درب سنگرها ميآورد، در پاسخ ستوان فلاحكردي كه از وضع زندگي خانوادهاش پرسيد، خود را يتيم و نانآور خانواده معرفي كرده و اميدوار بود «شه عزالدين» (شيخ عزالدين حسيني) براي خانوادة او پول و امكاناتي بفرستد! و افرادي هم منتظر بودند كه تعادل قدرت به نفع چه گروهي است تا از آن حمايت كنند ولي در مجموع ميتوان گفت مردم شهر سه گروه بودند. موافقين جمهوري اسلامي ايران كه تعداد قابل توجهي بودند. دشمنان و ضدانقلاب كه در داخل شهر وجود نداشته يا ايدة خود را بروز نميدادند و شهر را ترك كرده بودند. و گروه سوم كه اكثريت مردم بودند و به دنبال آرامش و زندگي عادي و در جريانات دخالت علني نداشتند.
در بين مردم شهر افراد و خانوادههاي سرشناسي بودند كه هنوز مورد احترام عامه مردم بوده ولي در مناقشات بيطرف بودند. مانند نوادگان افراسياببگ و حمه امينبگ(محمد امينبگ)، لهوني، نقشبنديها، سلسله دراويش قادري كه تكيه سيد نصرالدين را اداره ميكردند و اينك شيخ طاها رهبري دراويش شهر را بر عهده داشت و يك روحاني مذهبي به دور از دخالتهاي سياسي به نظر می رسید و خواستار برقراري آرامش و جلوگيري از جدل و خونريزي در منطقه بود، لذا تا زمانيكه نمايندگان دولت مهندس بازرگان و هيأت حسن نيت و صلح فعاليت داشت، شيخ طاها هم كم و بيش مورد مشورت بود. از روحانيوني كه فعاليت سياسي داشته و در جهتگيريها ايفاي نقش ميكرد ملااحمد بهرامي را ميتوان نام برد كه گاهی در غیاب امام جمعه، خطبههاي نماز جمعه را ميخواند و به مناسبتهايي در مجامع نطقهايي ايراد مينمود. ايشان بعداً به نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد. روحاني ديگر ملاقادر قادري بود كه يك روحاني جوان، پرشور و فعال بود. ايشان سمت رئيس كميته امداد امام خميني بود و امامت جمعة شهر پاوه را بر عهده داشت. ملا قادر از حاميان سرسخت جمهوري اسلامي و دشمن قاطع ضدانقلاب بود. در اثر جديت در مبارزه با احزاب مخالف و كوشش فراوان در اينباره و ديگر اقدامات، موقعيت سياسي و اجتماعياش مستحكمتر از دیگران شد.
دربارة بعضي از باورها و اعتقادات مردم آن ديار و آداب و فرهنگشان نكات ظريفي وجود دارد، ليكن پرداختن به آن در اين مقوله نميگنجد. براي مثال روزي كاك فاروق در سنگر ما راجع به انجام كاري يا تعهد به عدم انجام آن صحبت ميكرد و ميگفت اگر به وعدة خود عمل نكنم «سه طلاقهام كفتيه»؛ يعني اينكه زن خود را سه بار طلاق دادهام. چون اين اصطلاح را چندبار ديگر شنيده بودم از فاروق پرسيدم واقعاً به اين گفته عمل ميكنيد يا فقط شعار است؟ او گفت افراد متعهد و باشخصيت اين سوگند خود را محترم ميشمارند و عمل ميكنند!
از افراد سرشناس ضدانقلاب كه در منطقة پاوه و هورامان فعاليت داشتند شخصي به نام محمد امين نادري معروف به «حمه رُش» (صورت آبلهاي) بود كه افراد ناآشنا به اين مفهوم او را «حمله رُش» هم ميگفتند. او در نورياب و ساير روستاهاي منطقه تردد ميكرد كه رهبري گروهي از نيروهاي مخالف را بر عهده داشت. دربارة سرسختي، قساوت و بيباكي وي افسانهها ميگفتند. او را ضدگلوله، شكستناپذير و حريف دهها نفر ميدانستند. او در زد و خوردهاي چندي شركت كرده و باعث رعب و وحشت مردم شده بود. سرانجام در يكي از درگيريها در سال 59 كشته شد. از سروان كريمي و سروان حسيني افسران فراري ژاندارمري كه به لحاظ طرفداري از رژيم گذشته به جرگة ضدانقلاب پيوسته بودند، نيز بارها اسم برده ميشد، ولی ما هیچ حرکتی از آن ها ندیدیم. قبلاً نيز در مورد اكبر روايي و گروه او اسمي به ميان آمد او هم تا آخر مبارزه كرد و تسليم نشد و با پاكسازي منطقه و ناامن شدن محيط به داخل خاك عراق رفته و به فعاليت پرداخت. تعداد افراد ضدانقلابي كه به داخل خاك عراق رفته و با عناصر اطلاعاتي و استخبارات عراق همكاري ميكردند زياد است اما اسامي آنان را به خاطر نميآورم. اينان به ناچار و براي حفظ بقاء خود و انتقامگيري از مخالفين دست به خيانت زده و راهنمايي ارتش عراق براي نفوذ به داخل كشور را بر عهده گرفته و همه گونه همكاري با آنان به عمل آوردند. با توجه به اينكه روش برخورد با ضدانقلاب مبني بر مسالمت و آشتي بود، مسئولين يگان ما بر اين بودند كه از تشنج و درگيري خودداري شود و بنا به روش فرماندهي گردان 111 ارتباطات و جلساتي با سران حزب دموكرات و مخالف برقرار شد تا از ايجاد درگيري با مردم شهر و تشنج در منطقه جلوگيري شود. يكي از اين جلسات در روستاي نورياب برقرار شد و طبق اطلاع از گردان 139 سرهنگ2 پاكسرشت، سروان دهقان و سروان حسين عبدالهي شركت كرده بودند. در اين جلسه حمهرش نسبت به خواستة فرمانده گردان موضع مخالف و سرسختانهاي اتخاذ ميكند و حاضر به قبول شرايط افسران گردان كه همانا خواستة ساكنين شهر پاوه است نميشود. سروان دهقان با حالت اعتراض به او ميگويد پس كو دموكراسي مورد نظر شما؟ آيا اين طوري وعدة آزادي و دموكراسي به مردم ميدهيد كه فقط مطيع ارادة شما باشند و…؟! حمهرش به همكاران خود ميگويد اين سروان نيز جاش[1] است! درگيري لفظي طرفين با دخالت حاضرين فروكش ميكند. يكبار ديگر اين تماس حضوري در سنگر سروان نقدي فرمانده گروهان سوم برقرار ميشود و تلاش فرمانده گردان و همراهان وي براي بازشدن راههاي ارتباطي به خارج از پاوه و رفع محدوديتها براي مردم به نتيجه نميرسد و ظاهراً خواستهها و شرايط سران يا نمايندگان حزب دموكرات غير قابل پذيرش بوده و لذا مذاكرات ناموفق و نمايندگان دموكرات با حالت ناراحتي سنگر را ترك ميكنند. البته مسئولين سياسي ـ امنيتي شهر از برگزاري اين دو جلسه كه در روزهاي اولية استقرار گردان انجام شد، مطلع بودند.
زمستان سال 58 به ويژه ماههاي دي و بهمن اوج قدرت نيروهاي ضدانقلاب در پاوه بود آنها استعدادي در حدود يك گردان نيروي مسلح جمعآوري كرده و در محور كرمانشاه ـ پاوه از گردنة بدرآباد تا روستاي شمشير به نمايش نيرو ميپرداختند. در اواسط زمستان براي انجام ضرورتي چند روز مرخصي گرفتم تا ابتدا به خرمآباد بروم. در تازهآباد و قشلاق افراد مسلح دموكرات در داخل مسير ديده ميشدند و حتي در قشلاق پست ايست ـ بازرسي برقرار بود. در پايين گردنة مله پلنگانه راهپيمايي نيروي مسلح ضدانقلاب كه در حد يك گردان سبك استعداد داشت و به انواع سلاحهاي اجتماعي يك گردان پياده معمولي مسلح بودند (به جز خمپارهانداز 120 ميليمتري و تفنگ 106 ميليمتري كه در داخل ستون پياده حمل نميشد.) جلب توجه كرده و باعث تعجب ميشد. گرچه بعداً معلوم شد اكثر آنان افراد فريب خورده و بيانگيزهاي هستند و به زودي متلاشي ميشوند اما سازماندهي آن و تظاهر به قدرت در آن شرايط بحراني اثر رواني خود را داشت. اين يگان ميني بوس حامل ما را متوقف كرد تا افراد مشكوك يا مخالف را شناسايي كند. در آن لحظه ترديد داشتم كه خود را نظامي معرفي كنم يا يك مسافر عادي؟ مثلاً بگويم معلم هستم و براي ديدار برادرم كه سرباز است آمدهام. دو نفر وارد ميني بوس شدند و با چند نفر احوالپرسي و سؤالاتي كردند. به آنها خيره نشدم. بازرسين هم سؤالي از من نداشتند و به سلامت گذشتم.
منبع: عبور از سیروان، سرتيپ2 ستاد علي عبدي بسطامي ، ۱۳۹1، ایران سبز، تهران
[1]ـ اصطلاحي توهينآميز كه براي افرادي كه بينش سياسي و اجتماعي نداشتند به كار ميرفت.
انتهای مطلب