در این منطقه هیچ ترددی در طول روز انجام نمیشد؛ اگر نیاز بود، خودرو باید با سرعت زیاد عبور میکرد، وگرنه مورد اصابت تیر مستقیم قرار میگرفت. بارها خودروهای یگانهای مستقر در غرب رودخانه کرخه به هنگام عبور از این جاده فرودگاه مورد اصابت قرار گرفته بودند و به همین خاطر، این منطقه برای دشمن بسیار حساس و با اهمیت شده بود.
دو سه عملیات کوچک هم در اینجا انجام شده بود که همگی ناموفق بودند. یگان دیگری هم آمد و از یگان مستقر در آنجا عبور از خط کرد. مثل چند عملیات قبلی، در ابتدا موفق شد، اما با اجرای آتش پرحجم دشمن و تلفات زیاد مجبور به عقبنشینی میشود. یگان عملکننده و یگان مستقر در آنجا بعد از 48 ساعت، تلفات بسیار زیادی دادند. تیپ مجبور شد این یگانها را تعویض کند و موضع پدافندی را به یگان دیگری بسپارد. تیپ یگان دیگری در اختیار ندارد. همه یگانهای تیپ در خط پدافندی مستقر هستند؛ لذا فقط میتواند یگانها را از موضعی به موضع دیگر تغییر مکان دهد.
من به قرارگاه گردان و تیپ احضار میشوم و مأموریت جدید به یگان من ابلاغ میشود. باید محل خود را به یگان دیگری تحویل بدهم و پشت کانال هندلی مستقر شده و آن منطقه را از آن یگان تحویل بگیرم.
مأموریت بررسی و احداث خاکریز را هنوز در دست داریم. قرار بود یگان مهندسی با چند دستگاه بولدوزر این کار را انجام دهد. تازه یک شب بود که این کار انجام شد. شب دوم فرمانده یگانی که قرار بود یگان من را تعویض کند و من به کانال هندلی بروم، حضور پیدا کرد. مسئولین یگان مهندسی ایشان را نسبت به چگونگی احداث خاکریز کاملاً توجیه کردهاند. قرار شده یک شب همراه عناصر یگان من عملاً نسبت به منطقه اِشراف پیدا کند و شب بعد در اینجا مستقر شود و مأموریت را ادامه دهد و من و یگانم به سمت چپ، یعنی حاشیه رودخانه کرخه در ده حسینآباد (کانال هندلی) عزیمت کنیم. فرمانده گروهان این یگان جناب سروان رسولی است. منطقه را از ما تحویل میگیرند. ما هم به کانال هندلی میرویم و آنجا را تحویل میگیریم.
امتداد رودخانه فصلی که از سمت باغ خشک به صورت مارپیچ ادامه مییابد، از ده حسینآباد میگذرد و نهایتاً به رودخانه کرخه ختم میشود، به طوری که فاصله ما با دشمن حدود 300-200 متر و در بعضی جاها 150 متر میشود. هنوز عقبنشینی به طور صددرصد انجام نگرفته، دشمن دائماً پاتک میکند. در همین شرایط، یگان ما آنجا را اشغال میکند و شروع به سنگرسازی و مقاومسازی سنگرها میکنیم.
هنوز 15-10 روزی نگذشته که من به قرارگاه تیپ احضار میشوم. آنجا با جناب سروان [مرحوم] کاظم میرحسینی، از توپخانه، آشنا میشوم. ایشان افسری معتقد و متشرع، از اهالی یزد است و آشنایی کامل با آیتالله صدوقی دارد. ایشان توضیحاتی میدهند:
ـ وقتی اینجا پاتک شده بود، [شهید] سرتیپ فلاحی (ریاست ستاد مشترک) روی این نقطه آمده بود. موضوعی رو مطرح کرد و گفت: «در جنگ جهانی دوم، بین ارتش آلمان و فرانسه، فاصله دو نیرو بسیار کم بود و امکان تحرک برای دو نیرو فراهم نبود. برای اینکه روحیه سربازان تضعیف نشه و تحلیل نره، فرماندهان پرسنلشون رو وادار کردن بین خود و نیروی مقابل کانال حفر کنن. بعد از مدتی، همین کانالها در عملیاتها براشون خیلی خوب بود. ما هم برای اینکه فعلاً توان اجرای عملیات وسیع نداریم و تجربه هم نشون داده که قادر نیستیم منطقه رو به سادگی و به سرعت پس بگیریم، پس بهتره تونل بکنیم.» باید این طرح سرتیپ فلاحی رو بررسی کنیم و از کوتاهترین جایی که میشه، این تونل زیرزمینی رو احداث کنیم. همون موقع امام جمعه یزد، حاج آقا [شهید] صدوقی هم بودن. گفتن مقنی کندنِ این با من. از یزد فردی به نام حاج غلامحسین حجتی که مقنی قنات زیرزمینی است و در این کار مهارت دارد، احضار شد.
اواخر شهریور یا اوایل مهرسال 60 است. سرتیپ فلاحی بازدیدی از پل کرخه داشت که این موضوع را مطرح کرده است. کارشناسان هم آن را دقیق بررسی میکنند. امکانات اولیه را فراهم میکنند. یگان مجری طرح، یعنی یگان ما را احضار میکنند و توجیه میکنند. فرمانده تیپ میگوید:
ـ جناب سروان میرحسینی اومده منطقه رو بررسی کرده. حالا میخواد با کمک شما که فرمانده یگان مستقر در آنجا هستید، نیازمندیها رو بررسی کنید و انشاءالله کار شروع بشه. منتها این موضوع باید به طور کاملاً سرّی انجام بشه و کسی از اون مطلع نشه. حتی افرادی هم که میخوان اینجا فعالیت کنن، باید دستچین بشن.
هفت نفر از بچههای دزفول که جزو بسیج دزفول هستند، اینجا حضور دارند و به کمک ما میآیند. 15-10 نفر را انتخاب میکنیم. سنگرشان را جدا و ارتباطشان را از سایر افراد گروهان قطع میکنیم. محل استقرار ما رودخانه فصلی در ده حسینآباد است. با بررسی دقیقتر بین نیروی خودی و دشمن، تپه خاکی همانند رودخانه یا کانال مخروبهای میبینیم. کانال به سمت دشمن امتداد دارد. خاک آن اغلب رُسی است. حدود 60-50 متر داخل آن به سمت دشمن پیشروی میکنیم. بهترین جایی است که میشود کار را از آنجا شروع کرد. با تهیه مواضع جدید میتوانیم افراد را در این منطقه مستقر کنیم تا ارتباطشان با سایرین قطع شود. آنجا یک دیدهبان قرار میدهیم. برایش سنگر سرپوشیده درست میکنیم. طوری استتار میکنیم که دیده نشود. کوتاهترین راه به دشمن همین است. صداهای عادی دشمن که در سنگرشان صحبت میکنند هم شنیده میشود. جناب سروان میرحسینی با وسایل نقشهبرداری توپخانه بررسی میکند:
ـ از اینجا حتی میشه به پشت دشمن هم بریم. یعنی تونلمون به پشت دشمن برسه. حدود 300 تا 350 متر بیشتر نمیشه.
حاج غلامحسین مُقَنّی کار را شروع میکند. 5-4 فرغون دستی داریم که جناب سروان میرحسینی تهیه کرده و در اختیارمان گذاشته. حاج غلامحسین میکَنَد و کارکنان آن را مقداری عقبتر پخش میکنند. مدتی میگذرد. خاکها برایمان دردسرساز میشود، به همین خاطر، شبهنگام یک لودر میآید و خاک را در رودخانه فصلی در منطقه عقب پخش میکند تا تجمع خاک برای دشمن جلب توجه نکند و مشکوک نشود.
چهار پنج ماه میگذرد. فرماندهان مختلف بارها اینجا را بازدید کردهاند. گاهی جناب سرهنگ رزمی، فرمانده تیپ، داخل تونل میآید و گاه جناب سرهنگ سلیمانجاه که حالا معاون لشکر است. جناب سرهنگ سلیمانجاه قد بلندی دارد و سرش به سقف تونل میخورد.
ـ آرام این تونل رو فقط اندازه خودش کنده تا اجازه نده بقیه وارد حریمش بشن! اختصاصی کنده!
گاهی هم جناب سرهنگ حسنیسعدی، فرمانده لشکر، میآید و بازدید میکند.
تقریباً 350 متر تونل کندیم. به نظر مسئولین تیپ و لشکر دیگر باید به دشمن رسیده باشیم. اما داخل تونل مقداری پیچ و خم داریم که متراژ واقعی را نمیتوانیم ببینیم. کار کردن داخل تونل سخت شده است. تنفس مشکل است. به تیپ اعلام میکنیم. موتور برقی تهیه میکنند. لولهکشی کردند و هواکش گذاشتند. هواکش را تا انتها میبریم. وقتی موتور روشن میشود، هواکش کار میکند، هوا را تهویه میکند و نفر میتواند آنجا را بکَند.
یگان مستقر در سمت راست یگان ما به فرماندهی ستوان رسولی است. ایشان حدود 400-300 متر جلوتر از مواضع پدافندی، در حال احداث خاکریز است. یگان مهندسی و جهاد این کار را شبها انجام میدهند.
من و ستوان رسولی به قرارگاه میرویم. در طول مسیر، با هم صحبت میکنیم.
ـ آرام! چند روز دیگه ازدواج منه، اما فرمانده گردان به من مرخصی نمیده. میگه اگه شما برید، کار احداث خاکریز تعطیل میشه. اگه شما بیایی مسئولیت این کار رو بپذیری و بگی من نظارت میکنم، فرمانده گردان 5-4 روز به من مرخصی میده. ضمن اینکه من به گروهبان دسته و معاون گروهان سفارش کردم، آنها هم کمک میکنند که کار انجام بشه و کار حتی یک لحظه هم نمیخوابه.
با هم به حضور فرمانده گردان، سرهنگ جعفر خوشدل، میرسیم.
ـ من شخصاً به کار احداث خاکریز نظارت میکنم. حتی شبها میام داخل گروهان آقای رسولی.
ـ شما خودت یه مأموریت ویژه داری. چطور میخوای مسئولیت یه گروهان دیگه رو هم به عهده بگیری؟
ـ ما برای اینکه شب صدای کلنگ زدن به گوش دشمن نرسه، بیشتر در طول روز کار انجام میدیم. ولی کار ستوان رسولی برعکس ما در طول شب انجام میشه. شبها مشکلی ندارم. فرماندهان دسته و افراد هوشیارند. من خودم میتونم بیام داخل گروهان ستوان رسولی.
حدود 600-500 متر خاکریز احداث شده است. شبها قبل از آغاز عملیات، یک گروه جلوتر حرکت میکند، خاکریز احداثشده را اشغال میکند و بعد از مستقر شدن گروه، لودور و بولدوزر با استفاده از تاریکی شب، جلو میآیند و کار را آغاز میکنند و قبل از روشن شدن هوا مجدداً به عقب برمیگردند. به محض روشن شدن لودر و بولدوزر، تیراندازی دشمن هم مدتی با شدت آغاز میشود. یکی دو نفر مینیاب همیشه همراه گروه هستند تا مطمئن شوند در قسمتی که شب قبل احداث شده، تلهگذاری نشده باشد. مینیاب وظیفه دارد هر شب حدود 200 متری را که لودر و بولدوزر باید خاکریز احداث کنند، وارسی کند. وقتی مطمئن میشود مینی وجود ندارد، لودر و بولدوزر کارشان را شروع میکنند. رانندگان لودر و بولدوزر به خاطر سر و صدای ماشینها، متوجه تیراندازی و صدای خمپارهها نمیشوند. البته خط سیر گلولهها را میبینند و آن را مشایعت میکنند که جلو آنها به زمین یا به بیل میخورد، یا منحرف میشود؛ ولی متوجه گلولههای خمپاره نمیشوند. زمانی که در نزدیکی آنها، پشت سر یا سمت چپ و راستشان منفجر میشود، متوجه میشوند. آنها با این ایثارگریها کار را انجام میدهند. ما هم آنجا پناه میگیریم و تأمین را برقرار میکنیم تا بتوانند کار کنند. تجهیزات مهندسی دو دستگاه بولدوزر و یک دستگاه لودر متعلق به مهندسی لشکر است. دو دستگاه بولدوزر هم از جهادگران بسیجی است. چهار دستگاه بولدوزر کار احداث خاکریز را بر عهده دارند و یک دستگاه لودر تسطیح میکند.
منبع: آرام سخن بگو(خاطرات سرتیپ دوم احمد آرام)، آموزگار، الهه،1396، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب