ایام عید سال 1360، است که در منطقه عقب هستیم. داخل یک چادر بزرگ گروهی سفره هفتسین چیدهایم. همگی تقریباً خوشیم. از ابتدای جنگ، یعنی حدود شش ماه، در منطقه جنوب هستم و به مرخصی نرفتهام. پدرم و مادرم نگران هستند. همان هفته اول فروردین پدر و داییام برای ملاقات من به اندیمشک میآیند و من هم به اندیمشک میروم و مجدداً به یگان برمیگردم. فرمانده گردان با من صحبت میکند:
ـ برو خانوادت رو ببین و برگرد. یک عملیاتی در راهه که باید انجام بدی. تو منطقه تپه چشمه.
اما من اصلاً نمیدانم تپه چشمه کجاست!
ـ در غرب کرخه و بعد از ارتفاعات سپتون، در قسمت جنوبی آن، تپههایی هست که به یگان شما داده شده.
ـ پس مرخصی بمونه بعد از عملیات. اگه انشاءالله تو این عملیات موفق شدیم، میرم مرخصی.
تا 13 فروردین در عقب منطقه هستیم و خودمان را آماده میکنیم. برای شناسایی میآییم. نمیخواهیم باز هم چشم و گوش بسته و بدون شناسایی، مثل 23 مهر، عملیات انجام بدهیم. زمان اجرای تک محدود است و قرار است فقط یک گروهان در این منطقه عمل کند. من با فرماندهان دسته روی ارتفاع سپتون میآییم. از پشت ارتفاعات دور میزنیم و روی ارتفاع میآییم. مسافت از پای پل کرخه حدود 12-10 کیلومتر است.
یگان دیگری از تیپ55 هوابرد شیراز مستقر است. زیر امر تیپ1 لشکر21 حمزه است و این تیپ کلاً در منطقه گسترش پیدا کرده است. یگان هوابرد هم یک گروهان تقویتشده است. چون منطقه تیپ1 لشکر21 حمزه زیاد است، این یگان را زیر امر تیپ گذاشتهاند و به عنوان موضع پدافندی روی ارتفاعات سپتون مستقر شده است.
من و همراهانم به اینجا آمدهایم. اولین دیدارم با سروان صادقیگویا (امیر فعلی) است. جزء پرسنل توپخانه لشکر21 است. دیدهبان گردان130میلیمتری توپخانه و سنگرش آنجاست. اطلاعاتی از ایشان میگیرم. مدتهاست در منطقه حضور دارد و اطلاعات خوبی از مواضع پدافندی دشمن در اختیارم میگذارد.
جلوتر از این منطقه، تقریباً پرتگاهمانندی است. باید برای شناسایی مسیر حرکت از آن ارتفاع پایین بیاییم. با جناب سروان صادقیگویا مشغول صحبت میشوم:
ـ تپه چشمه کجاست؟
اطلاعات خوبی به ما میدهد. رکن3 تیپ روی نقشه من را توجیه کرده بود، اما روی زمین خیلی فرق دارد. جناب سروان صادقیگویا ارتفاعی را به ما نشان میدهد:
ـ اونجا تپه چشمهست.
حدود 1500 تا 2000 متر با سنگرش فاصله دارد. خاکریز دیگری آنجا وجود ندارد. فقط تپه ماهور است و ارتفاعات به صورت موجی پشت سر هم ادامه دارند. هرچه عقبتر میرود، ارتفاع تپهها کمتر میشود. بعد از این تپهها هم تپه شاوریه است. روی تپه چشمه عناصری از دشمن هستند.
با دوربین نگاه میکنم.حتی در حاشیه سمت راست تپه، تور والیبال نصب کردند. از سنگر دیدهبانی شناسایی میکنم، اما مجبوریم برای شناسایی دقیقتر از ارتفاع سرازیر شویم و به جلو برویم و مسیر حرکت را کاملاً شناسایی کنیم. از دیدگاه محل استقرار، دشت میبینیم، اما دشت نیست! با توجه به آبرفتهای متعدد، باید تپه ماهور باشد. با جناب صادقیگویا هماهنگی میکنیم. سه چهار نفر هستیم. کمی جلوتر میرویم. یک شیار یا آبرفتی هست. حدود 500 متر ادامه دارد. همان چیزی است که ما نیاز داریم. از طرف ارتفاعات تپه چشمه به سمت ارتفاعات سپتون، از جنوب به شمال ادامه دارد. با خیال راحت و بدون اینکه دیده شویم، به طرف دشمن حرکت میکنیم. هیچ آثاری از دشمن نیست. حدود 600-500 متر مانده به تپه چشمه. حرکتهایی صورت میگیرد. خودمان را با احتیاط به تپه ماهوری میرسانیم و در دامنه آن قرار میگیریم. با احتیاط، به صورت سینهخیز و آهسته خودمان را بالا میکشیم و نگاه میکنیم. با دوربین شناسایی میکنیم. عناصری آنجا مستقر هستند.
یالهای تپه چشمه از غرب به شرق قرار دارد و موضع پدافندی مستحکمی برای دشمن ایجاد کرده است. ما در محلی هستیم که بدون چشم مسلح هم به خوبی میشود دید. روی یال یا خطالرأس تپه چشمه، در انتهای ضلع غربی آن که ارتفاعش بلندتر است، سنگرهای زیادی میبینیم. دو نفر از فرماندهان دسته و همچنین درجهدار مخابرات همراهم هستند. به نوبت منطقه را شناسایی میکنیم و با استفاده از همان شیار به عقب برمیگردیم.
فردا شروع عملیات است. پرسنل را تا رده فرمانده گروه با خودرو تا دیدگاه توپخانه میآوریم و دقیقاً آنها را توجیه میکنیم. مسیر حرکت به جلو و شیاری که ما را به سمت هدف هدایت میکند را هم به پرسنل نشان میدهیم. مطمئنیم که همگی به خوبی توجیه شده و منطقه را میشناسند. نحوه حرکت در ابتدا تا نزدیکی هدف به صورت ستونی خواهد بود. سپس بر روی هدف، دو دسته از گروهان که روی تپه چشمه متفرق میشوند، به دشمن حمله خواهند کرد. محل استقرار دسته پشتیبانی را هم مشخص میکنیم و روی زمین هم از دیدگاه نشان میدهیم. الحمدلله همهچیز برای انجام یک عملیات غافلگیرانه و موفق آماده است.
از گردان ابلاغ میشود:
ـ برای شما احتیاط جداگانه پیشبینی شده. هر سه دسته گروهان رو تو خط به کار بگیرید.
طرح مانور گروهان مجدداً بازنگری میشود. تا فاصله حدود 400 متری دشمن، گروهانی و به حالت ستون حرکت میکنیم. از آنجا به بعد به صورت سه شاخه میشویم و هر دسته به یک سمت حرکت میکند. کمی جلوتر، تقریباً در دامنه تپه، دوباره هر دسته برای خودش سه شاخه میشود و به صورت خط ممتد پخش میشوند و روی ارتفاعات هجوم میآورند. به این ترتیب، طرح مانور پیاده میشود.
گروهان دیگری از یکی از گردانهای تیپ، سمت چپ گروهان ما را پوشش داده، تا وقتی گروهان ما جلو میرود، دشمن از جناح چپ آن را دور نزند و گروهان محاصره نشود. گروهان چهارم گردان است، به فرماندهی جناب سروان شرفیانی. از قبل با ایشان آشنایی دارم. مطالبی را در ارتباط با مأموریت خود در منطقه به من میگوید و اعلام آمادگی هرگونه پشتیبانی از یگان ما را میکند.
سیزدهم فروردین 1360، ساعت 11 شب میخواهیم به سیزدهبدر برویم:
گروهان به صورت ستون از ارتفاع سپتون در مسیر شمال به جنوب به سمت دشمن سرازیر میشود. هوا مهتابی است و به راحتی از داخل شیار حرکت میکنیم. مانعی سر راه حرکتمان نیست. گروهان به شکل دستهجمعی تا دامنه ارتفاعات محل استقرار دشمن پیش میرود. فرمانده دسته را فرامیخوانم. مأموریت هر دسته را ابلاغ میکنم. وضعیت برایشان توجیه میشود. از آنجا باید دستهها جدا شده و حالت هجومی بگیرند. هر دسته به سمت مأموریت خود حرکت میکند و به آهستگی از دامنه بالا میرود.
ـ تا جایی که دشمن آتش باز نکرده، سعی کنید بی سر و صدا پیش برید و اونا رو داخل سنگر غافلگیر کنید.
حرکت گروههای هجومی آغاز میشود. درجهدار و افسر دسته پشتیبانی همراه خود تیربار و خمپاره81 میلیمتری دارند. در ارتفاع موضع خود را اشغال کردهاند و آمادهاند تا در صورت نیاز، با تیراندازی، از گروههای هجومی حمایت کنند.
من و بیسیمچی به همراه دسته دوم گروهان در جبهه میانی در حرکت هستیم. به خطالرأس میرسیم. اثری از دشمن نیست. 300-200 متر جلوتر میرویم. کاملاً صاف و دشت است. تعدادی سنگر انفرادی خالی میبینیم. سنگرها را تهیه کردند که اگر حملهای صورت گرفت، در آن مستقر شوند. سنگرها را رد میکنیم. در سکوت مطلق انسانی و حتی رادیویی پیش میرویم که سر و صدایی شنیده نشود. تعدادی داخل سنگر دیدهبانی هستند و بقیه در سنگر استراحت. ناگهان از سمت چپمان تیراندازی میشود. بلافاصله سکوت رادیویی شکسته میشود. با بانگ اللهاکبر هجوم بر روی سنگرها آغاز میشود.
در جبهه میانی، که من هم حضور دارم، هفت نفر دیدهبان هستند. همگی دستگیر و اسیر میشوند. یکی از آن هفت نفر به شدت مجروح شده و قادر به حرکت نیست. باید همه آنها را سریع به عقب تخلیه کنیم. مأموریت این کار را به سرگروهبان اوجتپه سپردهام تا آنها را به عقب برده، تحویل بدهد و برگردد. گروهبان اوجتپه آذری زبان است. از درجهداران گارد سابق و از تیراندازان عضو تیم سنتو. از قهرمانان تیراندازی تیم سنتو است. زمانی که در گروهان بود، اهداف در فاصله 200 متری را با تیربار میزد، حتی سکه یک تومانی را. هیکل درشتی دارد. گروهبان اوجتپه زیربغل اسیر عراقی را میگیرد و کمک میکند تا راه برود. وقتی میبیند قادر به راه رفتن نیست، اسلحه خود را به سرباز میدهد:
ـ اینا رو هدایت کن.
مجروح را روی کول خود میگذارد و حدود 2000 متر به عقب میرود و او را تخلیه میکند و به یگانی که از تیپ55 هوابرد شیراز مستقر بود، تحویل میدهد و برمیگردد.
در سمت شرقی جبهه، دسته یکم روی ارتفاع تپه چشمه است. دشمن مقاومت میکند. به سختی به دشمن غلبه میکنند. دشمن توان مقابله ندارد و پا به فرار میگذارد. به دسته دوم مأموریت داده میشود تا دسته یکم را تقویت کند و در صورت امکان، جلو فرار پرسنل دشمن را بگیرد. تعدادی از پرسنل دشمن کشته میشوند.
دسته سوم گروهان بدون اینکه نیرویی از دشمن مقابلش باشد، پیشروی میکند. فرمانده دسته اعلام میکند:
ـ ما به جاده آسفالته رسیدیم. نمیدونیم کجاست.
جاده اندیمشک به دهلران است.
ـ برگردید و به طرف دستههای یکم و دوم بیایید.
هدف ما تصرف تپه چشمه بود کل گروهان را روی تپه چشمه که بلندترین ارتفاع در منطقه است، هدایت میکنیم. گروهان روی تپه چشمه مستقر شده است.
ـ سنگرهای انفرادی خودتون رو تهیه کنید تا قبل از روشن شدن هوا، هر نفر یه جانپناه برای خودش حفر کنه، تا صبح که پاتک دشمن شروع میشه، بتونه از خودش دفاع کنه.
هنوز هوا تاریک است و وضعیت دشمن برای ما مشخص نیست. از خط مقدم اصلی، حدود 5/2 کیلومتر جلو آمدیم و در جبهه خط مقدم دشمن نفوذ کردهایم. از سمت غرب، نیرویی از دشمن وجود ندارد، زیرا زمین تپه ماهور مانند است و تا آن زمان هم مزاحمتی برایش ایجاد نشده بود. حال در این منطقه، جبههای باز شده و هر لحظه ممکن است از پهلوی راست (غرب منطقه) گروهان مورد تهدید قرار بگیرد. سمت چپ (شرق) منطقه هم منتهی به دشت وسیعی است. دشمن در آنجا مستقر است و مواضع زرهی مستحکمی برای خود آماده کرده است. یک گروهان در پهلو چپ ما مستقر شده، اما ما وسعت زیادی به پیش رفتهایم و شکافی به فاصله 500 تا 700 متر بین ما و آن گروهان ایجاد شده. چون هوا تاریک بود، به این مسئله توجه نداشتیم. روشن شدن هوا و عکسالعمل دشمن وضعیت را مشخص میکند. در واقع، مشکل اصلی ما از این لحظه به بعد شروع خواهد شد.
منبع: آرام سخن بگو(خاطرات سرتیپ دوم احمد آرام)، آموزگار، الهه،1396، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب