عراقیها دستور اکید داده بودند که ما مجاز به گرفتن کانالهای ایرانی نیستیم، ولی بچههای اردوگاه توانسته بودند با بلند کردن آنتن گیرنده گاهی تلویزیون ایران را بگیرند و اخبار منتشره از آن را بشنوند. تلویزیون به هر آسایشگاهی نوبتی تحویل میشد. هر 10 شب یک شب نوبت سلول (آسایشگاه) ما بود. آن شب نگهبان عراقی چند بار از پنجره آسایشگاه به ما سرکشی کرد و ما را از گرفتن کانالهای ایران بر حذر داشت.
تلویزیون برنامه رقص و آواز عربی داشت و اصولاً عربها از شنیدن و دیدن این نوع برنامهها خیلی لذت میبردند. نگهبان عراقی چند بار به آسایشگاه سرکشی کرد و صدای رقص و آواز شنید.
آخرین سرکشی او قبل از خاموشی بود. در حالی که تلویزیون، موسیقی عربی پخش میکرد و نگهبان گوش میداد، یکی از اسرا بدون آنکه نگهبان عراقی متوجه بشود، پیچ گیرنده تلویزیون را دستکاری کرد و رو به نگهبان کرد و گفت:
– سیدی، آنتن خراب.
نگهبان عراقی برای تنظیم آنتن رفت. در این فاصله، این فرد شماره کانال ایران را تنظیم کرد. نگهبان آنتن را تکان میداد و میپرسید:
– خوب شد؟
اسرا میگفتند: نه هنوز!
نگهبان عراقی آن قدر آنتن را جابهجا کرد که تصویر تلویزیون ایران در صفحه ظاهر شد و وقتی خشخشها و پارازیتها از بین رفت، به او گفتند:
– خیلی خوب سیدی…
نگهبان عراقی به اتاق نگهبانی رفت و اسرای آسایشگاه آن شب یک دل سیر تلویزیون ایران را تماشا کردند.
پتو تکانی
آزاده علیرضا بصیری جزی
هر سه روز یک بار مجبور بودیم عملیات پتو تکانی را انجام بدهیم. این موضوع باید در هر شرایط جوی انجام میشد. گاهی در حالی که باران به شدت میبارید و حتی محوطه گلی بود، مجبور بودیم این عملیات را انجام بدهیم.
نحوه پتو تکانی به این صورت بود که اسرا دو به دو پتو را به شیوه پتو تکانی سربازی انجام داده و در صورت آفتابی بودن هوا، روی سقف راهروها میانداختند و تا نیم ساعت قبل از پایان هواخوری عصر این پتوها در محوطه میماند.
مشکل اسرا در روزهای پتو تکانی این بود که در آن ایام کف سیمانی آسایشگاه از پوشش خالی میشد و به همین خاطر تعدادی از اسرا به درد مفاصل دچار میشدند.
اسرا از این نحوه پتو تکانی ناراضی بودند، ولی چارهای نداشتند. تنها راه مبارزه با این دستور عراقیها این بود که وقتی نگهبانان عراقی بالای سر اسرای پتو تکان میآمدند، اسرا پتوها را با غیض و خشم میتکاندند. آن روز وقتی يكي از نگهبانان عراقی به نام فرمان بالای سر دو نفر اسیر که در حال پتو تکانی بودند، رسید و به نحوه پتو تکانی آنها اعتراض کرد. به همین خاطر اسرا را در محوطه جمع کرد و گفت:
– شما با تکاندن پتوها (به این محکمی) به اقتصاد عراق لطمه میزنید. شما با این کار میخواهید اقتصاد عراق را برهم بریزید. سپس چند نفر از اسرا را که محکم پتو تکانده بودند با کابل تنبیه نمود.
یکی از اسرا در حالی که آن چند نفر کتک میخوردند با صدای نسبتاً بلند گفت:
– مملکتی که اقتصادش با تکاندن پتو برهم بریزد، به درد لای جرز میخورد!
بچهها در حالی که از کتک خوردن دوستانشان در مقابل خود ناراحت بودند، با شنیدن این حرف کمی دق دلشان خالی شد و پوچی اندیشه فرمان و امثال او را به تمسخر گرفتند.
منبع: میگ و دیک2، سرهنگ پور بزرگ وافی، علیرضا، 1392، ایران سبز، تهران
انتهای مطلب