درباره چیستی و چراییِ نبرد سوسنگرد، بهکرات سخن گفته شده، اما کمتر «پیرامون» آن بحث شده است؛ از آن جهت که هر نبرد، در عین آنکه روی یک ساختار اصلی مستقر است، بهگونهای با برخی از موضوعات پیرامونی خود نیز مرتبط است که شکلگیری ساختار اصلی، نمیتواند از این حاشیهها بیتأثیر باشد. سرتیپدوم سعید پورداراب، اگرچه در نبرد سوسنگرد حضور نداشته، اما بهعنوان یک کارشناس مسائل نظامی پیرامون این عملیات خیلی خوب صحبت میکند. ما هم با او گفتوگو کردیم و در این گفتگو موضوعات جالبی مطرح شد…
امیر پورداب، خدمت شما «وقتبهخیر» عرض میکنیم. آنچه سلسلهجنبان این گفتوگو شد، صحبت پیرامون موضوعاتی است که بر عملیات سوسنگرد مترتب است. همینکه شما تجربه فرماندهی در مناصب «تیپ» و «لشکر» – طی هشت سال دفاع مقدس – را دارید و در عین حال، در عملیات سوسنگرد حضور نداشتهاید، این امکان را ایجاد میکند که بهعنوان یک کارشناس مسائل نظامی، بیتعصب، عملیات موصوف را ارزیابی کنید؛ این ارزیابی چگونه است؟
حوادث مهمی در منطقه خوزستان روی داده است. خوب، میدانیم که ارتش بعث عراق، بزرگترین سرمایهگذاری را طّیِ جنگ تحمیلی برای تصرف خوزستان کرد. این ارتش با بیش از هفت لشکر به خوزستان حمله کرد؛ به امید تصرف سهروزه خوزستان که در حقیقت، به منزله شکسته شدن کمر جمهوری اسلامی هم بود. سقوط خوزستان، مساوی با قطع صادرات نفت و به همان میزان، از بین رفتن اقتصاد ایران بود.
وقتی بهروزهای اول جنگ نگاه میکنیم، لشکر 10 زرهی ارتش عراق را میبینیم که در غرب کرخه، همینطور از محورهای موسیان، عینخوش، دشتعباس به سمت علیگرهزد تا پای پل جلو آمده که از پل بگذرد و دزفول و اندیمشک را تصرف کند و این یعنی، قطع ارتباط خوزستان از محور شمالی. لشکر1 مکانیزه و تیپ «الولید» ارتش عراق هم در همین موازات، مأموریت تصرف شوش را به عهده گرفت و از آن پس وظیفه داشت با قطع خوزستان از میانه، سقوط خوزستان را تسهیل کند.
این مأموریتها موفقیتآمیز بود؟
نه، همین را میخواهم بگویم؛ چون در برآوردن این مأموریتها موفق نشد – که اثرِ مقاومت یکانهایی نظیر: تیپ 2 زرهی دزفول، گروه رزمی 138 لشکر21 و … بود – در نهم آبان سال 1359، متوجه «پل نادری» شد. تیپ 1 لشکر 21، پایمردی کرد و این شگرد عراق را هم ناکام گذاشت؛ یادم میآید که تلفات سنگینی هم به ارتش عراق وارد آمد؛ تلفاتی از قبیل: 800 کشته و مجروح، تعدادی اسیر، بهغنیمت گرفتهشدن 11 نفربر و نیز دو کامیون مملو از مهمات. درواقع، همینطور – سر از پا نشناخته – وسط نیروهای ما آمد؛ من هم حاضر بودم؛ با سمتِ معاون عملیات تیپ. ببینید! اتفاقات دیگری از این دست هم افتاد: درهمان نهم آبان، عراق میخواست از طریق تصرف «فیّاضیه»، بر جزیره آبادان هم مسلط شود. در واقع، هم قصد قطع ارتباط دزفول را داشت و هم میخواست با تصرف آبادن، به ماجرای اروند خاتمه دهد. آنجا گردان 153، از لشکر 77، به فرماندهیِ سرهنگ کهتری – در کنار برادران سپاه، ژاندارمری و برخی از نیروهای مردمی – چنان حماسهای خلق کردند که ارتش عراق از سرِ ناچاری، درشمال بهمنشیر مستقر شد. با این حساب ناگفته پیداست که عراق – برای دستیابی به اروند – از جنوب و شمال منطقه خوزستان مأیوس شد. تنها یک مسیر برایش باقی ماند و آن توجه به منطقه «میانی» بود و این یعنی، گرفتن بستان، سوسنگرد و آنگاه اهواز.
اگر اهواز سقوط میکرد، موضوع خوزستان خیلی «حاد» میشد. توجه عراق به منطقه میانی، ارتش عراق را بر آن داشت که ازکرخه گذشته، بستان را محاصره کند. تا آن تاریخ، بستان با تعداد کمی نیرو که داشتیم، در اختیار ما بود. در محور میانه خوزستان، تیپ3 لشکر 92، از سوبله، بستان، سوسنگرد، حمیدیه تا یزدنو، جفیر و…- در جنوب – مستقر بود و این یعنی یک منطقه بسیار وسیع که …
ببخشید؛ میخواهم موضوع را بهتر درک کنم. شما معتقدید که رویآوریِ عراق به منطقه سوسنگرد، محصولِ دو ناکامی ارتش عراق در مناطق جنوب و غرب خوزستان بود؟
دقیقاً! وقتی از این واقعیتها آگاه میشویم، بهتر میتوانیم درک کنیم که موضوع سوسنگرد تا چه اندازه اهمیت پیدا میکند. یکسوی دیگرِ داستان سوسنگرد هم این است که عراق، میخواست از نظر حیثیتی هم کسب آبرویی کند؛ چه از این پیش، در دو منطقه موصوف که ذکر کردم، شکست خورده بود. این بود که نیروی زیادی برای این مأموریت اختصاص داد. در آغاز عملیات، عراق ابتدا لشکر9 زرهیاش را وارد عمل کرد که بسیار «قدرقدرت» بود. لشکر1 مکانیزهاش را هم برای تصرف اهواز کنار گذاشته بود. لشکر 1، همینطور که بهسمت حمیدیه و اهواز میآمد، لشکر 9 هم از دو محور عمل میکرد: ازچزابه به بستان، اللهاکبر، سوسنگرد و از سمت طلاییه – پاسگاه شهابی – بهسمت بستان و سوسنگرد میآمد. متوجه هستید که چه نیروی عظیمی را برای موفقیت این عملیات پیشبینی کرده بود.
ارتش عراق تا 22 مهر سال 1359، تنها توانسته بود بستان را اشغال کند و با اشغال بستان، با شدت بخشیدن به حملهها، موفق شد ارتفاعات اللهواکبر را دوباره در اختیار بگیرد. نیروهای ایرانی درهمان پایین ارتفاعات ماندند و کوتاه نیامدند. اگر بخواهیم خط تماسی برای دو طرف ترسیم کنیم، یک خط تماس شرقی-غربی که شکل یک «L» وارونه را دارد، ترسیم میشود. نیروهای عراقی به سمت غرب و جنوب آرایش گرفته و نیروهای ما در شمال سوسنگرد مستقر شده بودند. عراق، مصمم به محاصره و تصرف سوسنگرد شد و اگر این اتفاق میافتاد، رسیدن به اهواز برای دو لشکر مقتدری که دراختیار داشت، کار چندان مشکلی بهنظر نمیرسید. تیپ2 زرهی دزفول که پای پل کرخه استقرار داشت، در هفتم آبان به «فولیآباد» رفت؛ در غرب اهواز و بهعنوان نیروی احتیاط.
در واقع، ارتش ایران پی بهاین تدبیر ارتش عراق – تمرکز و توجه به منطقه میانی خوزستان؛ یعنی سوسنگرد – برده بود؟
بله، پی برده بود. میدانستیم که خطر – در هر صورت – متوجه اهواز است. در حقیقت، لشکر 92، با استعداد کامل به طرف آن منطقه رفت. در ادامه همین تدبیر بود که نیروی زمینی لشکر16 زرهی را هم به آن مسیر اعزام کرد. حالا دو واحد زرهی در برابر ارتش عراق داریم که باز هم بهدلیل وسعت زیاد منطقه، «پراکندگی» مشکلش است. نیروی زمینی، با کمک گروه نامنظم شهید دکتر چمران، بهفکر اجرای طرحی موسوم به «طرح آب» افتاد. بر همین اساس، رها کردن آب، زمینهای مسطح منطقه را در خود میگرفت و در نتیجه امکان پیشرویِ ارتش عراق از بین میرفت. اینکار را هم کردیم و قسمتی از منطقه را آب گرفت، اما در شمال سوسنگرد که مرتفع تر است و نیز جنوب سوسنگرد که وجود رودخانه بهمنزله «دریافت هر آبی است که در آنجا رها شود»، از این شگرد مصون ماند.
عراق، با توجه به این مسائل، روزبهروز حلقه محاصرة سوسنگرد را تنگ و تنگتر کرد. در 23 آبان سال 1359، عراق از کرخه عبور کرد و جاده اهواز- سوسنگرد را قطع کرد که بهمعنی محاصره سوسنگرد از چهار سمت بود. شرایطی حادی بهوجود آمد. حالا فکرش را بکنید که تنها نیروی آزاد ما، همان تیپ2 است که در فولیآباد استقرار دارد؛ بهفرماندهی زندهیاد سرهنگ امرالله شهبازی. در حقیقت، این تیپ هم آماده حمله به یکانهای عراق – در صورت اشغال سوسنگرد – بود، اما مقاومت نیروهای مستقر در سوسنگرد، شامل: نیروهای ارتشی، هنگ ژاندارمری، نیروهای اندک سپاه و…وضعیت را در سوسنگرد تغییر داد. انصافاً شجاعانه جنگیدند؛ و این یعنی «مقاومت تا لحظهای که فشنگ داریم.»
تیپ 2، طبق دستور، صبح روز 26 آبان باید حرکت میکرد و از حمیدیه به سمت سوسنگرد میآمد که محاصره را بشکند. نباید از نقش گردان 148 پیاده لشکر77 غفلت کرد که بهحق خوب درخشید. این گردان، پیرامون روستایی بهنام «شاکریه» مستقر شد؛ در کنار گردان 105 مکانیزه لشکر92 که در خط پدافندی بود. گروه رزمی، بهسمت سوسنگرد حرکت کرد و این موضوعی است که میتوان گفت بر آن اساس، کاربرد تیپ 2 را در ابهام قرار داد؛ چرا که همان شب دستور بنیصدر مبنی بر توقف بهکارگیری تیپ2 در نبرد صادر میشود؛ با ترس از اینکه اگر تیپ2 منهدم شود، نیروی دیگری بهعنوان احتیاط در منطقه وجود نخواهد داشت.
پس آنچه بهعنوان خلق یک «حماسه» در سوسنگرد مطرح است، ناظر بر چه موضوعی است؟
اینکه عراق هر چه تلاش کرد نتوانست وارد سوسنگرد شود. یعنی در عین اینکه سوسنگرد را از چهار سو محاصره کرده بود و حتی «خانهبهخانه» تلاش کرد وارد سوسنگرد شود، اما موفق نشد که اثرِ مقاومت جانانهای بود که شعلهاش از درون سوسنگرد بر میخاست.
حالا بحث دیگری را طرح میکنم: میدانید که ارتش تابع «سلسلهمراتب» است؛ یعنی فرمانده ارتش باید دستوری صادر کند تا قابلیت اجرا پیدا کند. تصمیم سلسلهمراتب، مبنی بر عدم بهکارگیری تیپ 2، بهمنزله سقوط سوسنگرد بود؛ چرا که مگر یک گروه مدافع که در محاصره هستند، تا چه موقع میتوانند مقاومت کنند؟ سرانجام مهمات، آذوقه و …پایان مییابد و مقاومت در هم میشکند. بهاینها اضافه کنید که تلفات تا چه اندازه سنگین میشد؛ جایی برای بستری مجروحان و تخلیه شهدا وجود نداشت و … در اینجا مقام معظم رهبری (آن موقع، نماینده امام در شورایعالی دفاع) دو نامه مینویسند که دریافت کننده یکی از نامهها، سرهنگ قاسمی – فرمانده فقید لشکر 92- است و این شجاعت امیر قاسمی است که با خطرپذیری تحسینبرانگیز، دستور سلسله مراتب را نادیده گرفته و بهمجرد دریافت نامه مقام معظم رهبری، با دستور «آتش و حرکت» به پیش میرود. باید محاصره سوسنگرد شکسته شود. تیپ 2 زرهی، در دو محور پیشتاز است: دو گردان تانک و یک گردان مکانیزه، گروه رزمی 148 لشکر77، نیروهای شجاع «شکار تانک» شهید چمران، دستبه دست هم داده، به سمت سوسنگرد حرکت میکنند. نزدیکیهای صبح الحاق انجام می گیرد و درگیری آغاز میشود. تا آنجا که وقتی نخستین گروه از تانکهای عراقی مورد اصابت قرار گرفته و منهدم میشوند، عراقیها سراسیمه میشوند و اینگونه یک مسیر «برون رفت» ایجاد میشود. سوسنگرد از سمت شمال و بخشی از جنوب از محاصره نجات پیدا میکند.
بهطور خلاصه به این موارد باید به عنوان عوامل اثرگذار بر موضوع سوسنگرد اشاره کنم: در نهم آبان، ارتش عراق، در غرب کرخه شکست میخورد. در همان نهم آبان، عراق در جبهه فیاضیه هم متحمل شکست میشود. در نتیجه عراق سرسختانه متوجه جبهه میانی یا همان سوسنگرد میشود. اساساً دستوری به لشکر 9 زرهی عراق داده میشود که «سوسنگرد را اشغال کرده، آمادگی برای حرکت به سمت حمیدیه داشته باشید.» اینطور فرض کنید که اگر حرکت شجاعانه زندهیاد قاسمی در حرکت به سمت سوسنگرد – که در آن دستور سلسلهمراتب نادیده گرفته شده بود – با شکست مواجه میشد، چه سرنوشتی برای ایشان میشد تصور کرد؟ نه بنیصدر تغییر عقیده و دستور داده بود و نه زندهیاد ظهیرنژاد دستوری مبنی بر حرکت به سوی سوسنگرد صادر کرده بود. زنده یاد قاسمی، با رؤیت نامه مقام معظم رهبری اینکار را کرد. این، برگ زرینی بود که بر تاریخ هشتسال دفاع مقدس اضافه شد.
امیر، میدانیم که طیِ یک نبرد، هرحرکتی از ناحیه طرفِ درگیر مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. شما در بررسی و ارزیابیِ چراییِ اجماع ارتش عراق برای تصرف سوسنگرد به مواردی نظیر شکستهایی که در نهم آبان متحمل شده بود، اشاره کردید. از سوی دیگر، حمله به سمت سوسنگرد برای شکستن محاصره این شهر، محصول نادیده گرفتن فرمان سلسله مراتب بود. میخواهم بپرسم وقتی سلسله مراتب ما در برابر این حرکت انجام شده قرار گرفت، چه تدابیری برای پیروزی به عمل آورد؛ نظیر ترفندهایی که در حاشیه عملیات، برای پیروزی عملیات پیشبینی میشود و…
متوجه شدم منظورتان چیست. ببینید! جغرافیای نظامی منطقه سوسنگرد، بسیار خاص است: رودخانه کرخه، ابتدا به دو شعبه و از آن پس – بهسمت غرب – به چند شعبه تقسیم میشود. بنابراین، زمین، برای مانور زرهی مناسب نیست. نیروهای زرهی متکی به «محور» هستند. اما در قسمت شمالی منطقه، اگر محور آزاد میشد، زمین برای رزم واحدهای زرهی مناسب میشد. تدبیری که بهکار گرفته شد – و بهاعتقاد من بسیار تدبیر شایستهای است – این بود که نیروهای زرهی ما در سمت شمال و در یک منطقه متکی به محور، نیروهای دشمن را غافلگیر میکنند؛ توجه داشته باشید که دشمن باور نمیکند که از ناحیه دو واحد زرهی در تاریکی شب مورد هجوم قرار بگیرد. نیروهای پیاده ما هم که کمین مناسبی گرفته بودند، در موقع مناسب از کمین بیرون آمده، تانکهای عراقی را شکار میکنند.
در همان زمان، من در پای پلِ کرخه معاون تیپ یک بودم؛ با درجه سرهنگی. همچنان که ما میدانستیم نبردی بر سَرِ شکست محاصره سوسنگرد در جریان است، آنچنان آتشی در منطقه تحت مسئولیتمان بر سَرِ واحدهای ارتش عراق ریختیم که دشمن ابتدا گمان کرد که در آن ناحیه هم حملهای در شُرُف وقوع است. یک یگان توپخانه 203 م م داشتیم که خیلی دقیق تیراندازی میکرد. صبح روز 26 آبان در منطقه غرب کرخه دشمن را بهشدت درگیر کردیم؛ چرا که میخواستیم امکان «برداشت نیرو» را از او بگیریم که امکان فشار بیشتر بر منطقه سوسنگرد را نداشته باشد. در منطقه شوش هم این اتفاق افتاد. آن زمان، لشکر 21 از غرب کرخه تا جنوب شوش مستقر بود؛ یعنی تا ارتفاعات میشداغ که شمال منطقه نبرد سوسنگرد را در بر میگیرد. آن روز، آتش سنگینی بر سرِ دشمن ریختیم تا واحدهایی از عراق که در منطقه چنانه- دوسلک هستند، نتوانند جابهجا شده، درمنطقه میانی، امکان پیروزی بیشتر بشود.
از شما به عنوان یک کارشناس مسائل نظامی میپرسم: اگر سرهنگ قاسمی واحدهایش را حرکت نمیداد و سوسنگرد سقوط میکرد، آن موقع به نظر شما تدبیر ارتش برای بعد از سقوط سوسنگرد چه بود؛ آیا امکان جبران از دست رفتهها میسر میشد؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که تیپ 2 بهمیدان میآمد و منهدم هم میشد، هنوز لشکر 16 زرهی در منطقه حاضر بود؛ منتهی در خط پدافندی. نیروهای مردمی هم زنده و آماده نبرد با دشمن بودند. در حقیقت، امکان توقف دشمن وجود داشت، اما منهای سوسنگرد. دشمن امتیاز بزرگی به دست آورده بود. سؤال این است که چگونه یک تیپ زرهی – با استعداد ناقص – توانست چنین شجاعانه حرکت کند و رزم تحسینبرانگیزی را صورت دهد. یک گردان از این تیپ به یکی از تیپهای عراق هجوم آورده، آن را به عقب رانده است؛ گردان دوم این تیپ به تیپ 2 ارتش عراق حمله کرده، موفق به متفرق کردنش شده است. واحدهای پیاده، گروه منظم شهید چمران، برادران ما در سپاه پاسداران و… دشمن را مستأصل کردند. عراق متوجه شد که باید هزینه سنگینی بپردازد؛ در نتیجه به مواضع پیشینش بازگشت.
اما این را هم بگویم که ما هیچ شرایطمان تا آن اندازه نامطلوب نبوده که بگوییم دشمن توانسته بهصورت کامل غالب شود؛ حتی در عملیات مرصاد. در این عملیات- میدانید- زلزلهای در منطقه بهوقوع پیوست که همانا آن موج سنگینی بود که توسط یکانهای منافق به راه افتاد. این موج سنگین توسط هوانیروز، نیروهای مردمی و باقیمانده نیروهای زمینی و سپاه پاسداران در هم پیچیده شد؛ در شرایطی که هشت سال جنگیده بودیم. برخی ممکن است این ایراد را وارد کنند که چرا چنین حرکتی صورت گرفت و اگر این حرکت شکست میخورد، چه پیش میآمد؟ درست است: اگر عملیات شکست میخورد، شرایط بدی حاکم میشد؛ یعنی دشمن به فکر تصرف اهواز میافتاد، ولی باز هم نمیتوان قاطعانه گفت که میتوانست اهواز را تصرف کند.
از شما بهخاطر حضور در این گفتوگو سپاسگزاریم.
منبع: مجله صف شماره 392(ویژه آزادسازی سوسنگرد)
انتهای مطلب